یادداشتهای یک کتابفروش: اولین روزی که امسال به کتابفروشی محبوب‌تان می‌روید، چه زمانی است؟

ایرنا منو رساند کتابفروشی

رفقا می‌دانند وقتی جلوی کتابفروشی جای پارک نباشد، ماشین‌شان را می‌توانند یا در کوچه پایینی کتابفروشی یا توی کوچه پسکوچه‌های سپهرالبرز پارک  کنند

ماشین را گذاشت و آمدیم داخل.

سلام و علیک‌مان وصل شد به این‌که «جیمان‌جان! مهربان‌جان می‌گه تابلوی کتابفروشی، خاک گرفته و سیاهی‌اش توی عکس‌ها پیداست.»

تا خواهرها با هم گپی بزنند، دستمال خیس برداشتم و آبپاش را. شلنگ را هم بردم بیرون وصل کردم و یک ظرف را هم مایع ظرفشویی ریختم کف بکند و اول بزنم به تابلو و بعد ویترین‌های کتاب.

آرمیتاجان رفته بود بیمه. زود برگشت. جوراب‌هایم را درآورده بودم خیس نشود و نصف بدن‌ام با این حال خیس شده بود. 

ایرنا گفت «الان می‌بینندت و می‌گن خسیس هستی و یه کارگر نمی‌گیری برای نظافت بیرون.»

نگاه‌نگاه‌اش کردم و گفتم «عاشق این شست‌وشو هستم.»

گفت «دیگران اینطور نگاه نمی‌کنند.»

خواستم بگویم دیشب آخروقت، خانم دکتر جراحی آمده بود برای خرید. گفت «دفعه‌ی قبل هرچی کتاب پیشنهاد دادید، دوست داشتم. این دفعه چی پیشنهاد می‌کنید؟»

گفتم «#خاک_آمریکا را بردارید که چاپ تمام است.»

گفت «#ما_تمامش_می_کنیم را خیلی دوست داشتم. عاشق ترجمه‌ی #آرتمیس_مسعودی شدم.»

گفتم «#ما_شروعش_می_کنیم هم اومده.»

برداشت. بعد گفت «برادرم می‌گه مدیر این کتابفروشی نویسنده است. شما هستید؟»

خندیدم و گفتم «برادرش هستم.»

گفت «برادرم می‌گفت کتابفروشی هیچ سود اقتصادی نداره و ایشون چون عاشق کارش هست، اینجا را سرپا نگه داشته.»

گفتم «کتابفروشی می‌تواند سود داشته باشد اما متاسفانه ما به چهارسالی خوردیم که واویلاست»

بعد بهش گفتم «الان این کتاب #مادران_سمی را ببینید! ما فروخته بودیم 98 هزار تومان و الان اومده 220 هزار تومان. کتاب را با قیمت قدیم می‌فروشیم و بعد قیمت جدید که می‌آید، باید کلی دوباره هزینه کنیم. به همین دلیل دخل و خرج با هم نمی‌‌خواند. فروش‌مان مثلا می‌شود 90 میلیون تومان در ماه و خریدمان می‌شود 120 میلیون تومان. یعنی ماهی 30 میلیون باید از جیب بگذاریم تا همان کتابی که داشتیم و فروختیم، دوباره بنشیند توی قفسه‌ی کتاب»

گفت «به برادرتون بگین واقعا کار بزرگی می‌کنند.»

خندیدم و گفتم «چشم!»

جیمان‌جان دارد عکس می‌گیرد از نظافت‌کردن‌مان. ایرنا می‌گوید «لااقل عکس نگیر!»

می‌خندم و به جیمان‌جان می‌گویم «بگیر!»

عکس‌ها را برای مهربان‌جان می‌فرستم. فوری پیام‌اش می‌آید که «بالاخره خونه‌تکونی کردی عزیز پاک»

و جایزه یعنی همین.

اولین روزی که امسال به کتابفروشی محبوب‌تان می‌روید، چه زمانی است؟

 

https://www.instagram.com/p/CqnXPSDv7Pu/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

 

@aamoutbookstore

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2024© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو