پريسا چنگيزي و علي چنگيزي:«معجون عشق» مجموعهاي است شامل مصاحبه يوسف عليخاني با دو نسل از نويسندگان كتابهاي موسوم به «عامهپسند» يا به بيان بهتر «عوامپسند» چرا كه آنچنان كه از يكي از گفتوگوهاي همين كتاب برميآيد «همينگوي» هم نويسندهاي «عامهپسند» شناخته شده كه به درستي هم همينطور است اما مسلما «عوامپسند» نيست.
علی رشوند: غالبا روال این است، نویسندهها با ارائه و انتشار چند مجموعه داستان کوتاه، بصورت کتاب در فضای داستان نویسی، اعلام حضور میکنند. اکثریت نویسندگان بعداز تجربه داستان کوتاه نویسی سراغ نوشتن رمان میروند، اما «نرگس جورابچیان» و رمان تازه منتشر شده اش «به وقت بهشت» به وسیله نشر «آموت»، یک نوع سنت شکنی در عرصه نویسندگی محسوب میشود چرا که در اولین اثرش، با قلمی توانا، رمان قابل تامل و تعمقی، نوشته است. متن روان و سیال رمان از بار معنایی و راز گونه رمان نمیکاهد، رمان با اول شخص مفرد به شرح ماجرا میپردازد.
انوشه منادی: راوی قصه ترلان ، ماجرا را با به دنیا آمدن خودش می آغازد و در چار فصل سال به طور نامنظم پیش می برد و لحن روایت با ترکیب در حسیات لحظه پیش می رود . رمان با به دنیا آمدن راوی و احساس خطر مرگ برای مادرش ، شروع می شود و بعد از چارفصل سال و هشتاد سر فصل دایره یی می خورد و با زایمان راوی در فضایی وهم آلود و احساس مرگ برای مادرنوزاد ، به پایان می رسد .

میلَک، کلید واژه داستانهای یوسف علیخانی است
علی رشوند
يوسف عليخاني براي شب عزيز و نگار مجلهي بخارا يك فيلم كوتاه بيست دقيقهاي ساخته. من اين فيلم را تازه ديدهام. آنطور كه پيداست دوربين به دست يوسف است. يوسف يا داخل ماشين نشسته يا بر قاطر سوار است يا بر پاهاي خودش. در يك صبح بهاري كه مه دره را پُر كرده از يك راه مارپيچ، افتاده سمت رودبار و الموت و از آدمهاي روستاها روايت عشق عزيز و نگار را پرسيده. راويان گاهي ميزنند زير آواز به فراخور حال نزار نگار يا عزيز. و گاهي ماغ گاوي ميرود لاي بيتهاي عاشقانه. آنجا كه يوسف بر قاطر سوار است گوش قاطر در حاشيهي قاب تصوير با هر گام كه قاطر برميدارد، يكبار همچو بادبزني ميزند. انگار به ضرباهنگ موسيقياي. يكجا سه سگ يك رمه را مشايعت ميكنند. و آن طرفتر يك دختر با گونههاي سرخ از سرما يا شرم، دنبال برهاي ميرود و بازو مياندازد زير شكم بره و بلندش ميكند مياندازدش دوباره در راه.
فرزانه صالحی فر: نشانهشناسي گفته است: «زبان يعني قدرت». هر چند نوشتهاي ساده به نظر آيد و توضيح مواردي آشكار را بنمايد اما باز هم معنا را تحكيم ميبخشد. «به وقت بهشت» اولين رماني است كه توسط نرگس جورابچيان نوشته شده و در نشر آموت به چاپ رسيده است.
[فرشته نوبخت] نشر آموت به همت یوسف علیخانی مدتی ست که شروع به نشر آثاری کرده که از برخی جهات قابل توجه هستند. منظورم این است که دامنهی فعالیت آموت قابل نقد و بررسی است و این برای ناشری که تازه شروع به فعالیت کرده به معنی یک دست آورد قابل تامل است ؛ مخصوصا که یوسف علیخانی پیش از اینکه ناشر باشد یک نویسنده است و این وجهی است که نمی توان موجودیت آن را در یک ناشر نادیده گرفت.
مرتضا كربلاييلو: يوسف عليخاني براي «عزيز و نگار» يك فيلم كوتاه بيست دقيقهاي ساخته. من فيلم را ديدهام. آنطور كه پيداست دوربين به دست يوسف است. يوسف يا داخل ماشين نشسته يا بر قاطر سوار است يا بر پاهاي خودش. در يك صبح بهاري كه مه دره را پُر كرده از يك راه مارپيچ، افتاده سمت رودبار و الموت و از آدمهاي روستاها روايت «عزيز و نگار» را پرسيده. راويان گاه ميزنند زير آواز به فراخور حالِ نزار نگار يا عزيز. و گاه ماغ گاوي ميرود لاي بيتهاي عاشقانه. آنجا كه يوسف بر قاطر سوار است گوش قاطر در حاشيهي قاب تصوير با هر گام كه قاطر برميدارد، همچو بادبزني ميزند. به ضرباهنگ موسيقياي. يكجا سه سگ يك رمه را مشايعت ميكنند. و آن طرفتر دختري با گونههاي سرخ از سرما يا شرم، دنبال برهاي ميرود و بازو مياندازد زير شكم بره و بلندش ميكند مياندازدش دوباره در راه.