روزنامه جامجم: رمان «خانه» تازهترين اثر مريلين رابينسون نويسنده آمريكايي، جايزه 30 هزار پوندي اورنج را براي او به همراه آورد. اين نويسنده كه پيش از اين جايزه پوليتزر را هم در كارنامه فرهنگي خود دارد، بتازگي گفتوگويي با بنياد كتاب ملي برت آنتوني آمريكا انجام داده است كه بخشهايي از آن را با هم ميخوانيم.
رمان خانه درباره خانواده كشيش رابرت بائوتون است. روايت داستان اين رمان همزمان با روايت داستان رمانِ «جلعاد» انجام ميگيرد و خطوط داستاني اين دو كتاب هرازگاهي همديگر را پوشش ميدهند. چه زماني متوجه شديد كه رمان دوم [خانه] را در ذهنتان داريد؟
من مشغول نوشتن يك كتاب غير داستاني بودم كه حقيقتش سال هاست دارم روي آن كار ميكنم. در اين حين بود كه متوجه شدم شخصيتهاي رمان جلعاد با سماجت حواس مرا پرت ميكنند؛ به نظر ميرسيد اين شخصيتها دارند بر داشتن يك زندگي مستقل از خودشان، پافشاري ميكنند.
قبل از اينكه رمان خانه منتشر شود، چه مدت روي آن كار كرديد؟ در نويسندگي چه روندي داريد؟ آيا كار روي اين كتاب با كتابهاي قبلي تان، بخصوص جلعاد، برايتان تفاوتي داشته است؟
من رمان خانه را طي دو سال نوشتم. اگر حافظهام ياري كند، بايد بگويم كه اين رمان در فصل بهار تمام شد و پاييز سال بعد منتشر شد. هر وقت كه ايدهاي به ذهنم برسد شروع به نوشتن ميكنم؛ من در نويسندگي روند خاصي ندارم. هر كتابي كه مينويسم حس متفاوتي در من ايجاد ميكند، چون نوشتن هر كتابي مستلزم فرو رفتن در شخصيتها و شرايط متفاوت است.
هم رمان خانه و هم جلعاد ماجرايشان در آيووا (ايالتي در آمريكا) ميگذرد؛ يعني، جايي كه سالها در آن زندگي كردهايد. زمان و مكان چه كاركردي در نويسندگي شما دارد؟
من سعي ميكنم يك مكان و منظره را آن گونه كه شخصيتهاي ساكن در آن، درك و تجربه كردهاند، توصيف كنم.
سختترين جنبه نوشتن اين رمان چه بود؟
موردي براي ابراز نارضايتي سراغ ندارم. تمام ديالوگهاي اين كتاب شگفت زده ام ميكرد. از اين يك مورد كه بگذريم چيزي كه كار را برايم دشوار ميكرد مقاومت يك مفهوم ذهني براي پيدا كردن مسير تبديل شدنش به كلمه و جمله بود كه البته نويسنده هميشه انتظار برخوردن با اين سختي را دارد.
يكي از شباهتهاي جالب بين رمان خانه و كتابهايي كه نامزد نهايي جايزه كتاب ملي شدند، اين است كه همه آنها روي گذشتهها متمركز شدهاند. گذشته چه چيزي در خود دارد كه تا اين حد براي خوانندگان و نويسندگان جذاب است؟
گذشته اين امكان را فراهم ميكند كه در مورد چيزهاي مهم دست به قضاوت بزنيد. در هر زماني از حال حاضر، سر و صداي ناشي از حواس پرتي و سوء تعبير و دادخواهيهاي خاص وجود دارد. ما به معني واقعي كلمه ايدههاي فروخته شدهاي در گذشته بودهايم ميدانيد تاريخ آن چيزي است كه ما در مورد خودمان ميدانيم و هميشه هم داراي اهميت است.
براي بعضي از نويسندگان موتور محركه داستانهايشان، «شخصيت» است. براي ساير نويسندگان، «زبان». باز براي ساير نويسندگان، «مضمون» موتور محركهشان است. آيا شما با هيچيك از اين موتورهاي محركه ارتباط برقرار ميكنيد؟
من ميگويم كه «صدا» برايم اهميت اصلي را دارد. صدا هر سه عامل شخصيت، زبان و مضمون را در خود دارد، چون انسانها چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، دارند تلاش ميكنند كه زندگيشان را تفسير كنند. صداهاي مختلف هر روز در گوش من نجوا ميكنند.
آثار كدام يك از نويسندگان را دوباره خواني ميكنيد؟ آيا متوجه تأثير آنها بر نويسندگي خود هستيد؟
فاكنر، استيونز و نويسندگان آمريكايي قرن نوزدهم و البته كتاب انجيل. خوشحال ميشوم كه فكر كنم اينها بر آثار من تأثير دارند.
ما آمريكاييها در دوران پر مشكلي به سر ميبريم. اقتصاد آمريكا در حال فروپاشي است. در دنيا جنگهاي مختلفي در حال انجام است. محيط زيست از هر نظر در رنج و عذاب است. با توجه به تمام اين مشكلات و فشارها، چرا داستان داراي اهميت است؟
هر چيزي كه باعث شود ما براي زندگي انسانها و طبيعت جاندار ارزش قائل باشيم، داراي اهميت است. داستان ميتواند مثل هر وسيله ديگري اين كار را انجام بدهد.
منبع: بنياد كتاب ملي برت آنتوني جانستون