فرهیختگان/ ابراهیم مهدیزاده: نجف دریابندری رمان «شوهر آهوخانم» را نخستین رمان ایرانی مینامد به دلایل متعدد و از جمله نقب زدن نویسنده به عمق لایههای زیرین اجتماع و حضور جدی خواننده در خانههای ایرانی.
رمان «نیمه ناتمام» نسرین قربانی بهرغم گذشت پنج دهه از «شوهر آهوخانم»، پاسخی است به معضلی که همچنان باقی است. «نیمهناتمام» روایتی از متلاشی شدن نهاد خانواده است. روایت این رمان، در حقیقت پوستاندازی جامعهای از حالت پدرسالار به سوی ازهمپاشیدگی، گسست، پراکندگی و تبدیل به جامعه نیمهمدرن و مدرن و تشخص فردیت و ناهمگونی است که نویسنده بهرغم استفاده از ساخت آشنا، زمان خطی و سلسله مراتبی، اما بدون افاضات متظاهرانه دمدستی، جان و جهان و جغرافیای قبل از انقلاب با بافت سنتی آن، فضای واقعگرایی را به تصویر کشیده و با لحنی جانبدارانه از پدری که نسبت به دخترانش، برخلاف همسرش، نگاهی باز دارد، روایت تکاندهندهای را بازمیگوید.
ستیزی پنهان و زیر پوستی از سنت و مدرنیته و پایان خانواده متمرکز در حیاطهای فراخ با سایههای درختان سیب و گیلاس و خرمالو و شمعدانیهای دور حوض و بوی محبوبهها که تا کوچهها میرفت، با پدری که نه قادر به درک همسر خویش است و نه همسرش او را درک میکند و با پنهانکاری، کانون گرم و آرامش خود را در شهر «دیگر»ی و زن «دیگر»ی میجوید. مرثیه و روایتی دردناک از مادری، که اگر چه خود قربانی نظام پدرسالارانه است، اما با حمایت از پسر بزرگ و بیتدبیر خانواده، به نوعی پرورشدهنده و سازنده همان پدرسالاری است که خود قربانی اوست. مادر با پشتیبانی همین پسر، مجید، خانواده را به نابودی و مرگ پدر سوق میدهد. به عبارت دیگر زنان «نیمه ناتمام» بیش از آنکه گلهمند از اجتماع و نهادهای رسمی باشند، خود سازنده این وضع موجود و روابط حاکم بر گرده خویشاند. مادری که با لاپوشانی از کتک خوردن دخترش مرجان، توسط دامادش، به نوعی، بر اینگونه شیوه قرون وسطی، صحه میگذارد و با زبانآوری و هزاران ضربالمثل از «نیش» و «نوش» داماد با «دست بزن»، دفاع میکند تا به زندگی نکبتبار مرجان با شوهرش، از ترس فامیل و آبرو، درس سازش دهد.
عزیز از سرنوشت محتوم زن قصهها میبافد تا دو دختر خانهماندهاش را از نافرمانی آینده از شوهر بر کنار نگه دارد، حال آنکه خود او بهعنوان مادر، هم با مرجان بیگانه است و هم با مهناز و هم با ملیحه. تارهای تنیده از سادگی و معصومیت و حماقت در فصلفصل رمان، ضربآهنگ داستان را بالا میبرد و خواننده را به دنبال خویش میکشد. حالا مرجانی که از مسیر زندگی خود عاجز است، بهرغم میل عزیز، برای دیگران فال قهوه میگیرد. وقتی دختر دانشگاهرفتهاش، مهناز، خبر سقط جنین مرجان را در اثر ضربههای شوهرش به پدر او میدهد، با حواله نال و نفرین، او را مسبب ازهمپاشیدگی زندگی مرجان معرفی میکند. مادری که در تمام این سالهای غیبت پدر، بار خانه را با تمام حماقتهای خود به دوش میکشد. تمامیتخواهی مسعود، پسر دیگر عزیزخانم از سهمالارث همه، از مغازه بازار حاجآقا مغزی و گم و گور شدنش نیز آن روی نظام پدرخواندههای حاکم بر حجرههای تاریک و نمور اگر نیست پس چیست؟
قتل داییرضای انقلابی و زندانی رژیم سابق، توسط ایرج، عزیز را به لبه پرتگاه و فروپاشی و مرگ میکشاند و دست آخر در بیمارستان: «بمب درست وسط بیمارستان افتاده بود و عزیز توی تکههای ته فنجان مرجان هزارپاره شده بود.» هزارپارهای که هنوز در گوشه و کنار سرزمین کهنسالمان حضور دارد و نفس میکشد هرچند نفسهای آخر را. به نظر نگارنده، رمان در فصل شصت و پنجم، باید تمام میشد.
انتشارات آموت به تازگی طرح ثبت سفارش تلفنی خرید کتاب و ارسال رایگان به شهرهای مختلف کشور را نیز آغاز کرده است. شماره تلفنهای 66496923، 88490392، 09360355401 برای ثبت سفارش و ارسال رایگان کتاب (خرید حداقل 4 عنوان) در خدمت علاقمندان کتابهای نشر آموت است.