آرمان ملی- بیتا ناصر: حفظ چارچوبها، قواعد و ارتباط صحیح مفاهیم از اصلیترین شاخصههای ترجمههای ادبی بشمار میآیند. بیشک به همان اندازه که شناخت زبان، اصطلاحات، فرهنگ و تاحدودی تاریخچه ادبیات کشور مبدا در کیفیت اثر ترجمهای تاثیرگذار است، شناخت ادبیات مقصد نیز جایگاه تعیینکنندهای دارد. متاسفانه در کشور ما، مترجمی کتاب یک حرفه تخصصی تلقی نمیشود و افراد با سطح سواد و توانمندیهای مختلف، به این حوزه وارد میشوند. اینگونه است که به کررات با ترجمههایی در بازار کتاب مواجه میشویم که مشکلات نحوی و نگارشی متعددی دارند یا دچار ضعف تالیفاند. این مسائل نشاندهنده ضعف قلم و نبود تسلط بر زبان فارسی است. محدثه احمدی که در سالهای گذشته ترجمه رمانهایی در ژانر جنایی و معمایی را برعهده داشته است، میگوید: «ترجمه خوب و اصولی اثری، دست دوم و پستتر از تألیف محسوب نمیشود. چرا که تمام مسئولیتهایی که مؤلف برای حفظ زبان و ادبیات و فرهنگ خود دارد، بر دوش مترجم نیز است. حتی در مواردی که خلأهای ژانری یا واژگانی در زبان مقصد وجود دارند، ترجمه و مترجم جایگاه قدرتمندی میگیرند و زبان مبدأ میتواند به رشد و پیشرفت زبان مقصد کمک شایانی کند.»
کتاب «کاخ کاغذی» نوشته میراندا کاولی هلر، آخرین اثر ترجمهای شماست که به تازگی از سوی نشر آموت به چاپ رسیده و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید. کمی درباره این اثر توضیح دهید.
به رغم اینکه این کتاب اولین اثر نویسنده بود، در سطح جهانی به موفقیتهای زیادی رسید. مخاطبان فارسیزبان هم به خوبی از آن استقبال کردند. کتاب روایتگر فراز و نشیبهای زندگی زنی است که در پنجاه سالگی باید تصمیمی مهم بگیرد؛ آیا همچون تمام این سالها خود را به دست روزگار بسپارد و دیگران را در اولویت قرار دهد یا بالاخره به حرف قلبش گوش کند و برخلاف جریان آب، شنا کند؟ عشق، فرزندپروری، غفلت و انتخاب جزء موضوعات اصلی این داستان فوقالعاده هستند.
رمان تقریبا یک سال پیش عرضه جهانی شد و به رغم اینکه این کتاب اولین اثر نویسنده بود، در سطح جهانی به موفقیتهای زیادی رسید. مخاطبان فارسی زبان هم به خوبی از آن استقبال کردند. داستان بین زمان حال و گذشته نوسان میکند تا تصویری کامل از نیم قرن زندگی شخصیت اول داستان به دست بدهد. علاوه بر این، با شخصیتهای فرعی مواجهیم که هر یک به زیبایی و با جزئیات خلق شدهاند و به هیچ وجه به آدمکهای تکبعدی نمیمانند. از طرفی خاطرات دوران نوجوانی نویسنده از خانه ییلاقی خانوادگیاش باعث شده در این داستان با فضاهای طبیعی و جنگلی زندهای روبهرو باشیم. عشق، فرزندپروری، غفلت و انتخاب جزء موضوعات اصلی این داستان فوقالعاده هستند. یکی دیگر از نقاط قوت سبک کاولی هلر، خلق دیالوگهایی قدرتمند است که در عین طبیعی بودن، پرمغز و معنادار هستند. مخاطب به راحتی نحوه حرف زدن شخصیتها را تمیز میدهد، چرا که هریک از واژگانی خاص و ساختارهای بیانی و حتی لهجهای خودشان بهره میگیرند.
شما در حوزه ترجمه ادبی، سابقه فعالیت با تحصیلات مرتبط دارید. به نظر شما این حرفه، چه چالشهایی را برای مترجمان دارد؟
ترجمه ادبی مسئولیت سنگینتری را بر دوش مترجم میگذارد. چرا که صرفاً با متنی ساده در ارتباط نیستیم. مترجم باید روح، سبک و زیباییهای ادبی اثر را منتقل کند و به نوعی، نماینده نویسنده در فرهنگ و زبان مقصد باشد. یکی از چالشهای پیشروی مترجمان ادبی، سرعت انتشار و کثرت آثار در سطح جهانی است که باید ماهرانه خود را به آن برسانند و قدرت نقد ادبی برای انتخاب بهتر را داشته باشند. در داخل ایران نیز فضای ترجمه بسیار رقابتی است و مترجم باید با کسب مهارتهایی ورای زبان، مثل ویراستاری، تفکر انتقادی و برقراری ارتباط مؤثر با مخاطب، جایگاه خود را حفظ کرده و بهبود ببخشد. به علاوه باید کتابخوان خوبی باشد و از جهان ادبیات معاصر عقب نماند.
آیا رفتن سراغ نویسندگان خارجی ناشناخته برای مخاطب ایرانی و ترجمه آثار آنها، یک ارزش است؟ این کار چقدر ریسک دارد؟
قطعاً شناساندن نویسندهای جدید و ناشناخته، نیازمند صرف انرژی و تلاش زیادی است. چون معمولاً مخاطب سراغ کتابهایی میرود که با قلم و نحوه داستانپردازی نویسندهاش آشنا باشد و تقریباً مطمئن باشد که مطالعهای لذتبخش خواهد داشت. اما در بازار ترجمه و چاپ ایران، با مطرح شدن نویسندهای خاص، افراد و نشرهای مختلف به سرعت سراغ تمام آثار جدید و قدیم او میروند و رقابت بر سر چاپ شدت میگیرد. حتی گاهی به ارزش کتابها و میزان جذابیتش برای مخاطب ایرانی توجه نمیشود و صرفاً چون چند برگردان قبلی موفق ظاهر شدهاند، بقیه آثار هم در صف چاپ قرار میگیرند؛ حتی شده با کیفیت پایین. این فضای رقابتی، گاهی نفس ناشر و مترجم اول را میبُرد و به نوعی کار را لوث میکند.
از این جهت معمولاً تلاش بر این است که روی یک نویسنده تمرکز نشود و به جای اسمی خاص، به داستانها و ارزششان توجه شود. همانطور که در سطح جهانی بسیارند نویسندگانی که با همان اثر اول خود، مطرح میشوند و از سوی مخاطبان مورد اقبال قرار میگیرند. چون ورای اسم و رسم، بیشتر به متن و داستان میپردازند و به این نکته توجه دارند که صرفاً نامی آشنا، جذابیت قصه را تضمین نخواهد کرد.
چرا مخاطبان ایرانی، به خواندن آثار ترجمهای، ولو نویسنده آنها چندان شناخته نشده باشد، رغبت بیشتری نشان میدهند تا آثار تالیفی؟
با ورود افراد بیشمار به کار ترجمه، قطعاً با انتشار آثار بیشتری از نویسندگان خارجی مواجه شدیم. از طرفی وضعیت بازار کتاب و کتابخوانی باعث شده ناشران، بیشتر سراغ آثاری بروند که تا حد زیادی به بازگشت هزینههایش مطمئن باشند. نتیجه اینکه تعداد و تنوع آثار ترجمه بسیار بیشتر از تألیفی است و به طبع، مخاطب هم بیشتر با این دسته از کتابها روبهرو میشود. از سوی دیگر نمیتوان تأثیر فرهنگ را نادیده گرفت. بسیاری از مخاطبان ترجیح میدهند در میان رفتارها، آداب و محیطی غرق شوند که برایشان تازگی دارد و به شهر فرنگ میمانند. تنوع در ژانرها و داستانها و قصهگوییهای رمانهای خارجی دلیل دیگری است. در بسیاری از حوزههای موضوعی مثل ژانر جنایی و معمایی، تعداد داستانهای تألیفی بسیار کم است. بنابراین هم تسلط آماری ترجمه بر تألیف، علت محسوب میشود و هم بعضی ریسکناپذیریها در ادبیات معاصر ایران.
به نظر شما، تسلط مترجم به زبان و ادبیات فارسی، چقدر در جذب مخاطب و مشهور شدن نویسندگان در عرصه داستان تاثیرگذار است؟
این مساله بسیار حائز اهمیت است اما متأسفانه خیلی کم مورد توجه قرار میگیرد. در فرآیند ترجمه، تسلط به زبان مبدأ و مقصد به یک اندازه مهم است. یک مترجم ادبی خوب، هم باید تا حدی زیادی با فرهنگ و ادبیات و زبان مقصد آشنا باشد و هم بر زیر و بم زبان مبدأ مسلط باشد. ما باید نهایت تلاش خود را بکنیم تا همان حسی که در متن اصلی نشسته، به خواننده فارسیزبان منتقل شود. صرفاً بحث برگردان تکتک واژگان و عبارات و جملات مطرح نیست. تعادل در ترجمه یعنی انتقال سبک، احساس و زیبایی و خلق متنی جدید که تا حد زیادی، از این نظر شبیه متن اصلی باشد. این کار جز با تسلط بر زبان فارسی (زبان مقصد) میسر نیست. مترجمی که این اصول را نداند، میتواند متنی باشکوه و مملو از توصیف و احساس را به متنی ساده و معمولی و اصطلاحاً آبکی در فارسی تبدیل کند که این خیانت در حق نویسنده و مخاطب است. مترجم ادبی باید همان اندازه که برای مهارت درک مطلب زبان خارجی وقت صرف میکند، فارسی خود را بهبود ببخشد.
اساسا یک مترجم چه مسئولیتهایی را در قبال زبان مبدا و مقصد دارد؟
در گذشته تصور میشد مسئولیت مترجم این است که مو به مو، کلمات زبان مبدا را برگرداند؛ حتی اگر در نهایت متنی سخت و پیچیده خلق میشد. اما در حال حاضر، بسیاری از متفکران حوزه ترجمه بر این باورند که مترجم باید به زبان مقصد نیز وفادار باشد، پیام را انتقال دهد و در واقع، ساختار، روح و مفهوم زبان مبدأ را در زبان مقصد بازآفرینی کند. بنابراین امروزه در سطح بینالمللی، ترجمه خوب و اصولی اثری دست دوم و پستتر از تألیف محسوب نمیشود. چرا که تمام مسئولیتهایی که مؤلف برای حفظ زبان و ادبیات و فرهنگ خود دارد، بر دوش مترجم نیز هست. حتی در مواردی که خلأهای ژانری یا واژگانی در زبان مقصد وجود دارند، ترجمه و مترجم جایگاه قدرتمندی میگیرند و زبان مبدأ میتواند به رشد و پیشرفت زبان مقصد کمک شایانی کند.
با توجه به مدت زمانی که مترجم، صرف ترجمه یک اثر میکند، چقدر میتوان ترجمه آثار ادبی را در قالب یک حرفه، در ایران تعریف کرد؟
در حال حاضر، کار ترجمه ادبی در ایران را نمیتوان حرفه ثابتی در نظر گرفت. تقریباً تمامی افرادی نیز که در این زمینه مشغول هستند، بر این حرف صحه میگذارند که این کار جایگاه تثبیتشدهای ندارد و بیشتر در حاشیه شغل اصلی افراد قرار میگیرد. البته این مساله جدیدی نیست و از گذشته وجود داشته و البته مختص به ایران نیز نیست. در سلسلهمراتب، معمولاً مترجم جایگاه بالایی را اتخاذ نمیکند. اما حمایت کارگزاران و عدم حذف مترجم از چرخه حیات کتابها میتواند در اصلاح این وضعیت مؤثر باشد.
این حرفه، از آن دست حرفههایی است که هرکسی با هر سطح توانایی و شناخت از زبان، به آن وارد میشود. این مساله چه آسیبهایی را به همراه دارد؟
افراد زیادی صرفاً به دلیل آشنایی با زبان قدم در این حوزه میگذارند؛ بدون اینکه از ساختارها و نظریههای آکادمیک این رشته آگاهی داشته باشند. از طرفی تنها دانستن زبان خارجی کفایت نمیکند. به خصوص برای ترجمه ادبی، زبان فارسی فرد باید بسیار خوب باشد، دایره واژگان فارسی وسیعی داشته باشد و تا حدی ویرایش و تمیزنویسی بداند.
ورود افراد بدون دانش کافی به حوزه ترجمه میتواند روی وجهه نویسندگان و آثارشان تأثیر منفی بگذارد. یک داستان زیبا و خاص با ترجمه بد یا غیرحرفهای، به حد کفایت در زبان مقصد مورد توجه قرار نمیگیرد و حتی گاهی منجر به نقدهای نادرست میشود. از طرفی نمیتوان کتمان کرد که این کار به نوعی، نابودی سرمایه و انرژی است و گاهی رقابتهای بیمورد را سبب میشود.
با توجه به اینکه ترجمههای شما، عمدتا از آثار نویسندگان آمریکایی است، چقدر به این نظر باور دارید که مترجمان به صورت تخصصی روی آثار یک کشور خاص کار کنند؟
تمرکز روی آثار یک کشور شاید بتواند منجر به آشنایی بیشتر با فرهنگ، جغرافیا، واژگان رایج و نویسندگان شاخص حال حاضر آن بخش از جهان شود و به کیفیت ترجمه و انتخابهای بهتر کمک کند. اما ترجیح من این است که به جای تمرکز بر خطهای خاص، سراغ زبان مشترک مجموعهای از کشورها بروم و کارهایم را در مقوله «ادبیات انگلیسی» بگنجانم. تنوع، فرحبخش است و به نظر من با قرار دادن «زبان» در هسته فرآیند انتخاب آثار، امکان یادگیری بیشتری هم برای مترجم فراهم میآید.
نظرتان درباره تخصصگرایی در ترجمه ژانرهای مختلف چیست؟ مثلا آیا خوب است که یک مترجم، در حوزه ترجمه آثار جنایی-معمایی، تخیلی یا تاریخی تخصص داشته باشد؟
بله، با این کار موافقم. تخصص ژانری کار را نظاممندتر میکند و اعتماد مخاطب به ترجمههای افراد را افزایش میدهد. همانطور که توصیه میشود نویسندگان در حوزه موضوعی خاصی قلم بزنند و مرزها و محدودیتهایش را آزمایش کنند، بهتر است مترجم ادبی نیز برای کسب آگاهی و مهارت در ژانری خاص زمان صرف کند.
برخی از صاحبنظران معتقدند باید داستانهای بزرگ که سالها قبل ترجمه شدهاند، با لحاظ کردن مختصات زبانی روز، دوباره ترجمه شوند. با این نظریه موافقاید؟
توصیه میشود تقریباً هر ده سال یک بار، آثار ادبی شاخص بازترجمه شوند. چرا که زبان پویاست و در طول یک دهه واژگان و اصطلاحات متعددی به آن اضافه میشود و ساختار گفتاری و شنیداری مردم نیز تغییر میکند. به نظر من این کار به حفظ جذابیتهای این قبیل آثار برای نسلهای جوان کمک میکند و منجر به این میشود که به دلیل سختخوانی، صرفاً مورد توجه گروهی اندک قرار نگیرد و حیات آثار کلاسیک حفظ شود. اما نکته مهم اینجاست که ابتدا ترجمههای سابق باید بررسی شوند تا فاصله زبانیشان با زمان حال مشخص شود. گاهی با اندکی ویرایش، این شکاف از میان میرود. به علاوه در مورد داستانهای بزرگ باید حساسیت بیشتری به خرج داد و با ترجمههای ضعیف، از ارزش تاریخی آنها نکاست.
لطفا کمی درباره فعالیتهای اخیر و حال حاضر خود در حوزه ترجمه توضیح دهید. چه آثاری را در نوبت انتشار دارید؟
عمده ترجمههای داستانی من به ژانر معمایی برمیگردند که دلیل اصلی آن، علاقه شخصیام به این حوزه است. البته اندکی هم در زمینه آثار روانشناسی عمومی کار میکنم. اخیراً دو رمان «کاخ کاغذی» از نشر آموت و «آپارتمان پاریس» از نشر نون با ترجمه من به چاپ رسیده است. به جز این، بازگردان رمانی از «هارلن کوبن» در دست انتشار است که حدود یک سال از پخش جهانی آن میگذرد و قطعاً طرفداران ایرانی این نویسنده را خوشحال و راضی خواهد کرد. چند رمان دیگر نیز در صف ترجمه قرار دارند که همگی در دسته آثار معمایی و خانوادگی جای میگیرند.