آیدا رمضانزاده: این جملهای است که همهی ما حداقل یکبار، آن را به زبان آوردهایم. هنگام مواجهه با چالشها، زمانی که توان جنگیدن نداریم، حسرت میخوریم که چرا قد کشیدهایم.
حالا سوال اینجاست که چرا باید چنین چیز عجیب و غیرممکنی بخواهیم؟ مگر در کودکی، آرزوی ما «بزرگ شدن» نبود؟
ملیسا ده کوستا در ستارهساز، پاسخ کامل و جامعی برای ما دارد.
در این کتاب، با آرتور پنج ساله همراه خواهیم شد. کسی که از پایین، به آدمبزرگها نگاه میکند و مانند هر کودک سالمِ دیگری، کنجکاو است. از مشکلات بزرگترها سر در نمیآوَرَد و دغدغهاش پیدا کردن کرمخاکی با عصای چوبی است. درک نمیکند که چرا بقیه باید از مأموریت هیجانانگیز مادرش به اورانوس ناراحت باشند. به ما یاد میدهد که به رنگها دقت کنیم، عطرها و صداها را به خاطر بسپاریم، رها باشیم و زنجیرها را از بین ببریم و از کنار زیباییها به سرعت گذر نکنیم.
در طول کتاب، آرتور و مادرش به ما ثابت میکنند که تخیل هیچ حد و مرزی نمی شناسد و عشق این قدرت را دارد که حتی عمیقترین زخمها را التیام ببخشد. در کنارِ به تصویر کشیدن قدرتی که بعد از بچهدار شدن در انسان میدمد و حاضر به از خودگذشتگی میشود، این کتاب تأکید میکند که گاهی اوقات میتوان شادی را در لحظات ساده یافت. همیشه نباید برای پیدا کردن حسِ خوب، به دوردستها سفر کرد. شادی میتواند همین چیزهای ساده باشد؛ مانند نشستن در تپه، با کسانی که دوستشان داریم.
در نتیجه، لذت واقعی از آنِ کودکان است که زندگی را سخت نمیگیرند. برای همین است که دوست داریم به گذشته برگردیم؛ چون اکثر ماها... کودک درونمان، حس ماجراجویی و رهاییطلبیمان را نادیده میگیریم.
حالا فرصتی محیا شده...
با این کتاب به کودکی برمیگردید و دوباره پنج سالتان میشود.
این را زمانی متوجه میشوید که میبینید با کنجکاوی، منتظر شنیدن ادامهی قصههای رویایی مادرِ آرتور هستید.
ویراستار: حامد منصوریان
نشر آموت
https://t.me/aamout/15263