نوشتهی کاترین کیو استون
ترجمهی نیلوفر رحمانیان
«کشتن عمهخانم» تنها رمان آندری بورسا پیش از مرگ ناگهانیاش در بیستوپنج سالگی در 1957 است. بورسا را «شاعری نفرینشده» میخوانند، توصیفی برای نویسندگانی که به خاطر عقاید غیرمعمول و زندگی شخصیشان در طول حیات دیده نمیشوند اما بعد از مرگ نویسنده موفقیت چشمگیری پیدا کردهاند.
یوریک، دانشجوی بیستویک سالهی رمان کوتاه «کشتن عمهخانم» واپسین نمایندهی کلیشههای زندگی مدرن است: مشتاقِ استقلال است اما حتی نمیتواند یک سیبزمینی را درست پوست بکند. وقتی میبیند اتفاقاتی که توی کتابها درموردشان خوانده در زندگی واقعی بهسادگیِ روی کاغذ پیش نمیروند، از کوره در میرود. ناامنیها و سرخوردگیهای بزرگسالی و ناتوانیهای روانی بر او غلبه میکنند؛ ولی عوض اینکه پی درمان برود، عامدانه سراغ افراطیترین و شدیدترین حواسپرتیهای ممکن، مثل قتل میرود؛ انگار کن که جواب سؤالاتش را بتواند لابلای تجربیات عاطفی شدید حاصل کارهاش بیابد.
رمان با اعتراف یوریک به قتل عمهاش با یک چکش شروع میشود. میگوید هیچ انگیزهی جدیای در کار نبوده و اعترافش هم نه از سر احساس گناه یا ندامت است و نه حتی از سر تسلی یافتن با کلمات آرامشبخش کشیش. او صرفاً میخواهد واپسین گناهکار باشد. در ادامه میبینیم که برای یوریک حاضر شدن سر کلاسها و همپیاله شدن با دوستان اولویت بیشتری دارد تا خلاصی از شر جسد عمهخانم.
شاید پوچیِ سیاهِ رمان علاوه بر شرایط متغیر زندگی شخصی بورسا، تحت تأثیر اوضاع سیاسی نابهسامانِ دهههای 30 تا 50 لهستان بوده است. بورسا متولد 1932 کراکف، هجوم شوروی به لهستان را در سال 1939، پاکسازیِ بزرگِ استالین و اعمال سرکوبگرانه و خشونتورزانهی بیشمار دیگر شوروی، جنگ جهانی دوم، تشکیل جمهوری خلق لهستان، و فساد در لهستانِ کمونیستیِ پساجنگ را دیده است. او که دانشجوی خبرنگاری بود، به یکی از منتقدان سرسخت کمونیسم تبدیل شد و نسبت به اعضای جامعه که کورکورانه از دستورات حزب پیروی میکردند و هرگز ارکان قدرت را به چالش نمیکشیدند، ابراز انزجار میکرد.
یوریک هم مثل سیاستمردانِ زمانهاش عواقب سنگینی برای اعمالش نمیبیند؛ فقط هر از گاهی دچار اضطراب میشود. برای یوریک قسر در رفتن از قتلْ ناباورانه آسان است و جنایتش تأثیری حداقلی بر زندگیاش میگذارد.
خودش میگوید «نک و نالههای» جسد اعصابش را خرد کرده و باریست بر دوشاش و حتی اعتراف میکند که جسدْ دیگر «دارد حوصلهاش را سر میبرد.» فروکاستِ چنین خشونتِ هولناکی به کسالتِ روزمره، بیشک بازتابی است از نفرتی که بورسا در قبال کشتار رژیم استالینیستی احساس میکند. بله، قتل چیز بدی است، ولی باید این کارها انجام بشود تا پیشرفت حاصل شود. بله، خلاص شدن از شر جسد کثیفکاری دارد و وقتگیر است، ولی اینی که راهی پیدا کنی که به نحو احسن بهرهوری داشته باشد و کمترین دردسر ممکن را ایجاد کند خودش یک پا هنر است!
این موضوع امروز هم جذاب است، مثلاً میبینیم که بین بورسا و کارگردان اتریشی، میشائیل هانکه خط ربط فراوان است. هانکه در فیلم «ویدیوی بنی» والدینی را نشانمان میدهد که از لاپوشانی قتلی مشابه بهدست پسرشان چنان عاجزند که سر آخر جسد را چنان ریز ریز میکنند که بتوانند سیفون توالت فرنگی را روی تکههای تنِ مثلهشده بکشند. چنین تصاویری را در رمان بورسا هم میبینیم. در کنار تقلاهای او برای فایق آمدن بر جسدی که او «دشمن قدَر» میخواند، یوریک باید کارهای دیگری هم بیاموزد. مثلاً اینکه چطور پول در بیاورد (گرچه میتواند جواهرات یا دندان طلای عمهخانم را بفروشد) یا چطور شکمش را سیر کند (آخر «غذایمان را همیشه عمه خانم آماده میکرد») و یا اینکه چطور غیبت عمهخانم را به پلیس اطلاع بدهد. برای پیدا کردن راه حل این دشواریها، یوریک دست به دامان ادبیات میشود و خیلی زود درمییابد که از بهترین منابع درسی دانشگاهی هم کمکی برنمیآید. با اینکه یوریک خودش را با هملت قیاس میکند («برعکس هزاران هملتِ بومی، من یک جمجمهی راستکی در بساطم دارم») خودش را در اعماق آتش «دوزخ» دانته میبیند.
یوریک هرگز سعی نمیکند چیزی منطقی در قتل بیابد یا به تفسیرهای سمبلیک سیاسی یا شخصی راه بدهد. او هیچ شباهتی بین خود و قاتلینی که در روزنامهها دربارهشان میخواند نمیبیند. صرفن میگوید: «کشتن عمهخانم نتیجهی دست در دست هم دادنِ وضعیت روانی، عقدهها وافسردگیای است که خودم مدتها قبل تحلیل و هضمش کردهام...» بیحسی و اطمینان یوریک در کشتنِ عمهخانم، و اینی که ندامتی در کارش نیست مگر اضطرابِ گاهبهگاهی، همترازِ دیدگاه بورسا دربارهی کسانی است که چشمبسته توتالیتارینیسم رژیم استالینی را پذیرفتهاند.
با این حال هیچ چیزی معلوم نیست.در پایان رمان شک خود را عیان میکند. آیا یوریک واقعاً دست به چنین خشونتی زده تا بتواند پا به بزرگسالی بگذارد؟
یا این جنایت فقط یک فانتزی بوده؛ و اگر اینطور است، عمهخانم کجاست؟
منتشر شده در شماره ۹۵۶ روزنامهی سازندگی
https://entropymag.org/the-hand-that-feeds-facing-adulthood-in-andrzej-bursas-killing-auntie/
شما نیز میتوانید با ورود به سایت کتابفروشی آموت کتاب «کشتن عمهخانم» را سفارش دهید.