آیدا کوروشفر
«گنج من، ستارهی شبهای من، نامهای که مینویسی تا اورانوس نمیرسه. چون بادهای یخی خلاف جهت اینجا حرکت میکنن. هر وقت خواستی با من صحبت کنی، اگه خواستی مسئلهای رو باهام در میون بذاری، کافیه چشمهات رو ببندی و به من فکر کنی. من همیشه در کنارت هستم.»
کلاریس به تازگی متوجه مسئلهای شده است. اینکه بیمار است و بیماریاش آنقدر جدی و خطرناک است که مهلت چندانی برای زندگی ندارد. و حالا او یک ماموریت مهم دارد. اینکه پسر ۵ سالهاش را برای پذیرش این سفر بدون بازگشت آماده کند. کلاریس تمام تلاشش را میکند تا دنیای جدیدی را برای آرتور خلق کند. دنیایی که در آن آرتور هرگز فراموشش نکند. دنیایی پر از رنگ، نور، خیال و جادو. دنیایی که در آن قرار است به اورانوس برود تا جانشین نگهبان زیباییها شود. نگهبان آسمانها، خورشید، ستارهها، رنگینکمانها و هر آنچه زیبایی در این دنیا هست. آرتور اما در دنیای کودکیاش، در دنیای اسباببازیها و کنجکاویها و اشتیاق فراوانش برای دانستن، دل میسپارد به هر آنچه که مادرش از این ماموریت جدید برایش میگوید. ماموریتی که آرتور نمیداند چرا پدرش و بقیهی خانواده حس خوبی به آن ندارند. ستارهساز تلاش مادری است برای بودن و ماندن در زندگی فرزندش حتی در روزهایی که دیگر در کنارش نیست. تلاشی که شاید آرتور تا زمانی که خود، فرزندش را در آغوش نگرفتهاست هیچگاه درکش نکند.
.
ستارهساز یکی از جذابترین و فراموشنشدنیترین کتابهایی است که در این سالها خواندهام. از خط به خط و صفحه به صفحهی کتاب لذت بردم و در عین حال اشک ریختم. به نظرم کتابی که بتواند تا این مرحله شما را پیش ببرد ارزش این را دارد که تبدیل شود به یکی از محبوبترین کتابهای زندگیتان. ستارهساز رنج از دست دادن را دوباره برایتان به تصویر میکشد و در عینحال به جایی درون روحتان نفوذ میکند تا عمیقترین احساساتتان را از درونش بیرون بکشد.
.
پیش از این از رمان «فرداها» با قلم ملیسا دهکوستا و ترجمهی فوقالعادهی آریا نوری، برایتان گفته بودم. ستارهساز را که بخوانید، متوجه میشوید قلم جذاب یک نویسنده وقتی با یک ترجمهی روان و ماهرانه همراه باشد، شما را تا کجا میتواند ببرد.
.
https://t.me/aamout/15263