همین دو روز پیش بود که اتفاقا با حمیدخان حرف میزدم دربارهی اینکه «مهم نیست ناشر، چند تا پخشی، کتابهایش را پخش کند.» پرسید «چطور؟»
گفتم «ناشر به کتابهایش عزیز است. تو بدترین ناشر دنیا باشی و عالم و آدم، پخشکنندهی کتابهایت باشند، جایی در میان کتابخوانها پیدا نمیکنی و همینطور بهترین ناشر دنیا باشی و کتابهایت را هیچ پخشکنندهای پخش نکند، تو این مخاطبان و کتابخوانها هستند که آنقدر سراغات را میگیرند که کتابفروش، از زیر زمین هم شده، پیدایات میکند و کتابهایت را میآورد.»
گفت «خب حالا مثلا چه ناشرهایی را میگویی؟»
گفتم «چند تا از این ناشرا هستند که متاسفانه کسی کتابهایشان را ندارد یا اگر دارند، خیلی محدود دارند.»
گفت «مثلا کی؟»
گفتم «مثلا انتشارات علمی و فرهنگی. شاهکاره خیلی از کتابهایش. اما متاسفانه یکی دو تا پخش، به طور ناقص کتابهایش را دارند.»
آن اوایل یکسری از کتابهای علمی و فرهنگی را از پخش پیکان و البرز گرفتیم که بعد که تمام شد و کسری اعلام کردیم، گفتند «تمام کردند!»
یکی دو جا هم غیبتشان را کردیم که هیچجا کتابشان را نمیشود پیدا کرد.
تا امروز که دم کتابفروشی علمی و فرهنگی (روبروی دانشگاه تهران) رسیدیم به یکی از رفقایی که در انتشارات علمی فرهنگی کار میکند. از ایشان شماره پخش را گرفتیم و تا زنگ زدیم، ما را شناختند. دو سال پیاپی، غرفه نشر آموت و انتشارات علمیوفرهنگی در نمایشگاه کتاب تهران (شهرآفتاب) روبروی هم بود و همسایههای خوبی برای هم شده بودیم. بچههای نشر نی را هم همینطوری عاشق شدیم و دوستشان داریم و نشر فرهنگ معاصر را هم.
خلاصه خانم مهدوی مهربان قول داد ویزیتورشان را بفرستد کتابفروشی. فوری گفتم «تو رو خدا منو سنگ و قلاب نکنید. نشر امیرکبیر و کانون پرورش فکری هم گفتند میآیند ویزیت و هیچوقت نیامدند.»
گفت «قول میدهم.»
و هنوز مهر این قول خشک نشده، نشسته بودم توی کتابفروشی که مرد مهربانی آمد. گفت «نفری هستم، معروف به پرندهی آبی. از علمیوفرهنگی میآیم. همسایهتون هستم در همین مرزداران. روزهای آمادهسازی اینجا هم آمدم که گفتید هنوز راه نیفتاده.»
و نشست به پرزنت کردن و معرفی کتابها و به خودمان که آمدیم، دیدیم «چه میبینی که کل کتابهایشان را گرفتیم.»
و کجا جا بدهیم حالا؟
میدانستید قیمت کتابهای انتشارات علمیوفرهنگی، بسیار پایین است و خیلی ارزان؟
https://www.instagram.com/p/B16dQ8aBzjc/?igshid=1hp4bez3djnrl