دیروز متفاوتترین جلسهی نوشتتازهی آموت برگزار شد.
دیروز نشستم پشت گوشی و از صفحهاش نگاه کردم به مهمان برنامه و دو منتقد بزرگوار که دو کتاب مهمان نشست را واکاوی کردند.
محمدهاشم اکبریانی را اولینبار خیلی سال پیش در «کتاب هفته» دیدم. آنسالها کتاب هفته، یکی از معتبرترین رسانههایی بود که در حوزهی کتاب فعالیت میکرد. اگرچه عقبهاش وزارت ارشاد بود اما بسیار دقیق و بهروز، مباحث این حوزه را دنبال میکرد. یکی از کسانی که کتاب هفته را قابل اعتماد کرده بودند، جناب اکبریانی بود.
بعدها آقای اکبریانی را در روزنامههای مختلف دنبال میکردم مخصوصا روزنامهی سازندگی. رفقای مشترکمان محسن فرجی و یاسین نمکچیان و بهنام ناصح هم این ارتباط را پررنگتر میکردند.
محمدهاشم اکبریانی همانسالها استارت مجموعهی «تاریخ شفاهی ادبیات ایران» را زد که هنوز مجموعهای همسنگ آن ندیدهام و خیلی از کتابهای تاریخ شفاهی را دارم: صادق هدایت و هوشنگ گلشیری و م آزاد و صمد بهرنگی و علی باباچاهی و ...
دیروز دکتر ایوب مرادی دربارهی ارتباط جامعهی دانشگاهی و متون ادبی معاصر صحبت کردند و نقدی که بر آخرین کتاب اکبریانی نوشتهاند. در تمام مدت صحبتاش به معدود نامهای دانشگاهیای فکر میکردم که ادبیات معاصر را میخوانند: دکتر محبوبه خراسانی، دکتر محمد راغب. دکتر بتول مشکینفام. دکتر بهناز علیپور گسکری و ... چقدر دلم برای زندهیاد حسن ذوالفقاری تنگ شد که زود رفت.
بعد استاد محسن گودرزی از منظر جامعهشناختی و تحقیق به آثار محمدهاشم اکبریانی نگاه کردند و اینکه جدا از مباحث ادبی، چرا باید یک متن، از منظر جامعهشناسی و روانشناسی و اسطوره و سیاست نگاه شود.
دیروز از دیدن «احمد پرهیزی» مترجم زبان فرانسه و «محمود قلیپور» مترجم و داستاننویس و از رفقای قدیم، ذوق کردم. از احمد، چند کتاب در نشر ماهی منتشر شده است. کم ترجمه میکند اما مصداق آن مثل است که میگوید «گزیده گوی چون دُر» و محمود که اینروزها از معروفهای ترجمه است و منتظر یک اتفاق از هر دو هستم.
دیروز آرزو کردم که کاش «محمدهاشم اکبریانی» ناشر شده بود و آن مجموعهی بینظیر «تاریخ شفاهی ادبیات فارسی» را به سرانجام میرساند.
میرساند یعنی؟
https://t.me/aamoutbookstore/6811




