بهار سرلک (روزنامه اعتماد): رمان «دختر گل لاله» نخستين ترجمه سودابه قيصري، ماه گذشته از سوي انتشارات آموت روانه كتابفروشيها شد و در عرض كمتر از يك ماه به چاپ دوم رسيد. اين رمان داستان عشقي حقيقي در مواجهه با مشقت و تيرهروزي است و قهرمان داستان براي ديدن روي خوش زندگي بايد با آنها دست و پنجه نرم كند؛
شخصيت اصلي داستان مدي مارچ، نوزاد يتيمي است كه والدينش او را پشت درهاي يتيمخانهاي رها كردهاند و مدي از همان چندروزگي، جنگ با دنيايي كه تازه در آن چشم گشوده را آغاز ميكند. سالها بعد وقتي به مزرعه فيوفارم ميرود و از سوي خانواده فرانك براكنبري مورد استقبال قرار ميگيرد، زندگي تازهاي را پيش چشمان خود ميبيند. كار در مزرعه سخت است اما عشق پسر مزرعهدار به هر سختياي ميارزد و كينه و حسادتهاي خدمتكارِ خانه نميتواند خوشبختي را از او بگيرد. زمستان از راه ميرسد و مزرعه را نابود ميكند. زندگي برانكبريها زير سايه تهديد قرار ميگيرد. ظاهرا همهچيز از دست رفته است تا اينكه مدي ايدهاي را پيشنهاد ميكند كه ميتواند همه آنها را از فقر نجات دهد اما...
سودابه قيصري كه پيش از اين به روزنامهنگاري و ترجمه در مطبوعات مشغول بود، حالا به ترجمه كتاب روي آورده است و رمان «دختر گل لاله» نخستين ترجمه وي در دنياي ادبيات و رمان به شمار ميرود. در گفتوگويي كه با اين مترجم داشتم، درباره مارگارت ديكنسون، رمان «دختر گل لاله» و موفقيت آن در عرض يك ماه صحبت كرد. اين مصاحبه را در ادامه ميخوانيد.
چه شد كه سراغ مارگارت ديكنسون رفتيد؟
در ابتدا نشر آموت كتاب را به من پيشنهاد داد و پس از آن در اينترنت راجع به او و نويسندههايي كه بيشتر كلاسيك مينويسند، جستوجو كردم. در اين جستوجوها به كتابهاي خانم ديكنسون برخوردم و خلاصه داستانهايش را كه خواندم حقيقتا خيلي شيفتهام كرد براي همين كار را با ايشان شروع كردم، چون احساس كردم نوع نگارش و نثرش بسيار تميز است. او به سبك كلاسيك مينويسد و به قول معروف، از كلمات و جملات سخيف استفاده نميكند، درونمايههاي داستانهايش خانوادگي است و روي واقعيتهاي اجتماعي و تاريخي انگشت ميگذارد، براي همين ديكنسون براي من جذابتر شد...
فكر نكرديد چنين داستان حجيمي براي خواننده ايراني كه خيلي هم كتابخوان نيست چه جذابيتي ميتواند داشته باشد كه البته موفق هم بود و در عرض يك ماه به چاپ دوم رسيد.
ببينيد برعكس آن چيزي كه برخي فكر ميكنند، من معتقد نيستم كه كتابخوانهاي ما كماند.
چون به هرحال همين اطراف خودمان را كه نگاه كنيم كتابخوان زياد ميبينيم و نكته جالب ديگري كه من طي اين چند سال با آن برخورد كردم، اين بود كه وقتي با ناشران صحبت ميكردم، متوجه شدم كه اتفاقا داستانهايي كه كوتاه هستند خيلي خواننده ندارند، يعني خواننده ترجيح ميدهد كتاب حجيم باشد و البته همزمان كشش داشته باشد و داستان او را تا آخر با خود همراه كند. يعني داستاني نباشد كه خواندنش فورا تمام شود و فورا به نتيجه برسد. خواننده دوست دارد با كشمكشهاي داستان درگير شود. شايد به همين دليل رمان «دختر گل لاله» مورد استقبال واقع شد و به سرعت به چاپ دوم رسيد و من مطمئنم كه شاهد چاپهاي بعدي هم
خواهيم بود.
در واقع فكر ميكنيد خواننده ايراني بيشتر به داستانهاي كلاسيك علاقهمند است تا داستانهاي كوتاه؟
بله، بله، دقيقا همينطور است. اين چيزي است كه من طي تحقيقي كه چه از طريق اينترنت، چه از طريق ناشران و گفتوگو با مخاطبان انجام دادهام، به آن رسيدهام كه داستانهاي كوتاه، جذابيت كمتري براي خوانندگان ما دارد و در كشور ما كتابهايي كه حجم بيشتري دارند، طرفداران بيشتري هم دارند.
كتاب «دختر گل لاله» در دستهبندي كتابهاي عامهپسند قرار گرفته و معرفي شده است. به نظر شما اين ويژگي در موفقيت كتاب و اينكه در يك ماه به چاپ دوم برسد، تاثير داشته؟
البته من تعريف عمومياي كه از كلمه عامهپسند ميشود را حقيقتا نميپسندم. تعريفش را نميپسندم... چون معتقدم كه عامه يعني عموم مردم، با اُمي فرق دارد. طبيعتا اگر عامه مردم كتابخوان باشند، يعني كتابي آنها را جذب بكند كه بخوانند، خيلي هم چيز خوبي است، چون به هر حال آنها شروع ميكنند به كتاب خواندن و كمكم سليقهشان شكل ميگيرد. با آن تعريف موافق نيستم ولي با وجود همين تعريف هم كتاب «دختر گل لاله»ي خانم ديكنسون عامهپسند نيست.
معتقدم كه كتابهاي ديكنسون با آن ژانر عامهپسندي كه در كشور ما تعريف ميشود همخواني ندارد. كتابهاي وي در دسته كلاسيك قرار ميگيرند چون خانم ديكنسون سن بالايي دارد، او متولد1943 است و به ادبيات شستهرفته انگليس بسيار پايبند است. نكته جالبي در مورد كتاب ايشان بگويم و آن اين است كه ديكنسون در داستانهايش عناصر عاشقانه به كار ميبرد ولي در نهايت داستان، عاشقانهاي نيست كه شما را به اشك و آه و زاري بكشاند. ديكنسون داستان عاشقانهاي مينويسد كه قهرمان آن «مدي مارچ» با تمام معضلات و مشكلات دورهاي كه داستان در آن واقع شده است روبهرو ميشود و بر آنها غلبه ميكند. اين شخصيت در طول داستان براي زندگي و حفظ عشق خود مبارزه ميكند.
علاوه بر اين، داستان «دختر گل لاله» را ميتوان يك تريلر جنايي محسوب كرد براي اينكه پر از گرههاي جنايي و معمايي است و تا آخر داستان كه پيش ميرويد، مرتبا فكر ميكنيد يا حدس ميزنيد كه مساله حل شده و از يكسري اتفاقات حرف زدهايم و تمام شدهاند ولي داستان در آخر شگفتزدهتان ميكند، چون اصلا حدسهاي ما درست از آب درنميآيد. كلا من ايشان را جزو نويسندههاي عامهپسند دستهبندي نميكنم چون قلم بسيار خوب و فاخري دارد و از نظر تاريخي هم فكر شده و دقيق مينويسد. قلم ديكنسون پيشپاافتاده و سطحي نيست.
اثر ديگري از اين نويسنده ترجمه ميكنيد؟
تصميمش را دارم ولي چون در حال حاضر براي سه كتاب ديگر با همين ناشر و ناشر ديگري قرارداد دارم، فكر ميكنم مقداري زمان ببرد ولي حتما ترجمه كتابهاي اين نويسنده را ادامه ميدهم چون داستانهاي ديكنسون و شيوه بيان او را بسيار دوست دارم.