ترجمه پدرام عباسی: کاشینسکی اگرچه یکی از چهرههای محبوب ادبی آن زمان بود اما مصاحبههای چندانی از وی در دسترس نیست. اینگونه به نظر میرسد که بیشتر مصاحبههای وی در برنامههای رادیویی و تلویزیونی انجام میگرفت و مصاحبه مکتوب چندانی از او باقی نمانده است. یکی از این مصاحبهها را نشریه پاریس ریویو-که به سبک و سیاق همیشگی خود با نویسندگان صاحب نام انجام میداد- در سال 1972 با وی انجام داد و روکولندزمن و جرج پیمپتون با کاشینسکی به گفتگو پرداختند. بخشی از این موضوع گفتوگوی طولانی را میخوانیم.
با توجه به آن شرایط نامتعارفی که در زندگی خود داشتید بسیاری به بر این باورند که آثار شما نوعی اتوبیوگرافی هستند؟
من بارها در مورد این موضوع صحبت کردهام. اینکه رمان شکلی از اتوبیوگرافی است، میتواند برای تقسیم بندیهای ادبی مؤثر واقع شود اما هیچ توجیه و دلیل منطقی برای آن وجود ندارد. آنچه به یاد داریم دربردارنده تمام آنچه واقع شده است نیست. آنچه تحت عنوان رمان خلق میکنیمفرمهای شخصی و فشرده شدهای از تجربیات و وقایع به یاد مانده در ذهن ما هستند که ساختار آنها با ترکیب احساس و عاطفه شکل میگیرند. اگر چنین ساختاری در هنر وجود نمیداشت هنر تبدیل به امر کاملاً خصوصی و شخصی میشد و چیزی برای مخاطب باقی نمیماند تا بتواند آن را مورد فهم و بررسی قرار دهد. حتی در مورد سینما هم- که دقیقترین شکل هنری است- میبینیم که تدوین، نقش اساسی دارد.
جایی اشاره کرده بودید که داستان پرنده رنگین نتیجه نوعی «رهایی تدریجی ذهن تحت سیطره ترس است»گمان میکنم که به ترس و وحشت جنگ جهانی دوم اشاره میکنید؟
در مورد عبارت ذهن تحت سیطره ترس باید بگویم که من هیچ تفاوتی بین جنگ و دیگر تجارب هولناک بشری نمیبینم. به عنوان مثال بسیاری را میشناسم دوران بزرگسالیخود را در شرایط آرام کشورهایی مانند آمریکا و سوئد گذراندند اما دچار همان اندازه تجربیات ناخوشایند و هولناک شدند که در سرکوب های استالینیستی و کشورهای اروپای شرقی و مرکزی وجود داشت.
کاملاً درست است. اما در مورد واقعه هولوکاست، یک منتقد آمریکایی به نوعی از "شقاوت تخیل" اشاره کرد که توسط این فاجعه در بسیاری از نویسندگان به وجود آمده بود؟
من گمان نمیکنم که بتوان تجربیات انسانی را درجه بندی کرد. مثلاً از کمتر وحشیانه تا بسیار ظالمانه. بستگی به این دارد که چگونه بر ذهن شما تأثیر خود را باقی میگذارد. در میان کشورهای اروپای شرقی هیچ گاه احساس نکردم که یک قربانی هستم چون خودم را یکی از میلیونها مردمی می دانم که از جنگ آسیب دیدهام.
شما مرا به یاد رومن پولانسکیمیاندازید که میگفت : خشونت بسیار هول انگیز اما زمانی که فقط از یک زاویه خاص به آن بنگرید.
ما هر دو فکرمی کنیم که خشونت یکی از ویژگیهای انسانی و قابل توجیه است. هیچ معیار و مقیاسی برای احساسات انسانی وجود ندارد. همانگونه که یک سوزن یا تصویر خون میتواند برای فردی در شمال اروپا وحشت آفرین باشد یک بمب هم میتواندیک ویتنامی را به هراس بیفکند.
پس از نگاه شما تجربیات انسانی موضوعاتی شخصی و نسبی هستند؟
در برابر چنین تجربیاتی ناچار از قضاوت شخصی هستیم. اما بازهم به ذهن شخص دریافت کننده بستگی دارد.
اما تجربیاتی که در آثار شما با آن مواجه میشویم بههیچوجه تجاربی معمولی نیستند. به عنوان مثال در «گامها» یک بخش از داستان در آسایشگاه روانی اتفاق می افتد و قسمتی دیگر در آسایشگاه سالمندان و بخشی دیگر در دستشویی و بخشی در دنیای زیرزمینی نیویورک. شما به طور پیوسته حوادثی را انتخاب میکنید که حداقل میتوان گفت برای بسیاری از مردم، نامعمول و غیرمتعارفاند؟
من نمیدانم آن« بسیاری از مردم» چه کسانی هستند. آسایشگاه روانی اصلاً جای عجیب غریبی نیست. امروزه نصف بیشتر تختهای بیمارستانی توسط بیماران روانی اشغال شده است. در آمریکا از هر ده نفر یک نفر به بیماری روانی مبتلاست و خیلی زود این نسبت به پنج به یک خواهد رسید. به نظرمن دستشویی هم مانند بسیاری از دنیاهای زیرزمینی شهری ما، یکی از ارکان معمولی زندگی ماست. داستاننویس، واقعیت را در تسخیر ذهن خود قرار میدهد. در مورد خودم باید بگویم که آثار من فقط درباره جنگ یا آسایشگاه روانی و کارتهای اعتباری و مترو نیستند. آثار من درباره مردم است و ارتباطی که با خودو دیگران برقرار میکنند. کاراکتر داستان قرار ملاقات کور میگوید: من خودم هستم و این نهایت خطر است. داستانهای من درباره چنین شخصیتهایی هستند. شخصیتهایی بی نهایت خطرپذیر.
با توجه به اینکه از نظر شما تمامی تجربیات به یک اندازه ارزش غیرواقعی و نسبی دارند، آیا در نوع واکنش شما نسبت به وقایع بیرونی تاثیری میگذارد؟
این موضوع به چشم انداز خود فرد بستگی دارد. نشریه انجمن مطالعات پزشکی یک بار پیشنهاد داد که با در نظر گرفتن فیلم بودنیک تحقیق علمی در مورد موضوع دیوانگی انجام شود. چرا که مرز میان عاقل یا دیوانه بودن در زندگی روزمره ما بسیار مبهم است. بیشتر داستانهای من در سرزمینی خیالی و در مرز میان دیوانگی و خردمندی، هنجارهای شناخته شده و نارضایتی فردی اتفاق می افتد. این بسیار کوته اندیشانه است که گمان کنیم چنین داستانهایی حساسیت کمتری در شما به وجودمیآورند.
این گونه به نظر میرسد که هیچ چیز باعث هراس یا ناراحتی شما نمیشود؟
تقریباً حق با شماست. انسانهای معمولی باعث شگفتی من نمیشوند. به این دلیل که هنر به لحاظ ماهیتی، فراتر از دنیای واقع قرار دارد و پای در قلمرو شهود و بینش میگذارد. به شدت مخالف آن نوع آثاری هستم که توسط فرهنگ عمومی تولید میشوند. نمایشهای دیزنی لند، شیادان نمایشهایرمانتیک برادوی و بسیاری دیگر از تبلیغات فرهنگی که پیام مستقیم آنها این است که هیچ وقت نباید خودمان را آن طور که هست پدیدار سازیم.