كتاب «معجون عشق» اثر يوسف عليخاني نقد شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، کتاب «معجون عشق» مجموعهي گفتوگوهاي يوسف عليخاني با نويسندگان عامهپسند، پنجشنبه، اول ارديبهشتماه 1390 در هفتمين نشست از سري نشستهاي نقد آموت نقد و بررسي شد.
در اين جلسه، کاوه گوهرين با انتقاد از بيمهري به ژانر عامهپسند، انتشار کتاب «معجون عشق» را يک حادثه دانست و دربارهي تاريخچهي داستان و پاورقي، گفت: کندهکاريهاي موجود در غارها بهعنوان نخستين آثار مکتوب بشر، خط داستاني دارند. داستان در کتابهاي ديني حرف اول را ميزند. قرآن تصريح ميکند كه قصهها را براي مردم بگوييد، باشد که در آن انديشه کنند. اين جملهي بسيار هوشمندانهاي است، زيرا براي داستان نيز شأن انديشيده شدن را قائل شده است. بعد از ظهور اسلام در ايران هم تغييراتي در نگرش ايجاد شد.
او ادامه داد: در حدود قرون پنج و شش دو گروه به نامهاي فضائليان و مناقبيان بودند. اينها داستانگويان سيار بودند. کار آنها چيزي شبيه نقالان زمان حاضر بود. آنها به جاهاي مختلف ميرفتند و قصههاي مورد توجه مردم عادي را تعريف ميکردند. فضائليان سني بودند و به همين خاطر، قصههايي را دربارهي خلفاي راشدين ميگفتند؛ اما مناقبيان شيعه بودند و در مدح ائمه داستان ميگفتند. تکنيک کار اين افراد بعدها در داستانهاي پاورقي تکرار شد. به اين صورت که داستاني را ميگفتند و درست در جايي که به نقطهي حساس و مهم ميرسيد، آن را قطع ميکردند و باقي آن را براي شب بعد ميگذاشتند. همين قضيه تا دوران صفويه ادامه پيدا كرد تا ملا حسين واعظ کاشفي سبزواري، کتاب «روضه الشهدا» را نوشت که واژهي روضهاي که امروز به کار ميبريم، از همين کتاب مشتق شده است. اين کتاب راه به خانهي مردم برد و با وجود اينکه به نوعي مقتل است و تم مذهبي دارد، کاملا در حيطهي ادبيات عامهپسند قابل دستهبندي است، زيرا هواخواه زيادي دارد.
وي بيان كرد: از ديگر آثار واعظ کاشفي که در دستهي پاورقي ميگنجد، «انوار سهيلي» است که بازنويسي کليله و دمنه است. اين کتاب به ترکي و سپس فرانسوي ترجمه شده است. «لافونتن» فرانسوي زيباترين شعرهايش را با شخصيتهاي حيوانها از روي همين کتاب قصه نوشته است. حتا داستانهاي خسرو و شيرين و ليلي و مجنون نظامي کارکرد پاورقي امروز را داشتهاند؛ اما از بهترين نمونههاي ادبيات جهان هستند.
او اظهار كرد: بعدها در زمان محمدشاه قاجار دستور ترجمهي «هزار و يک شب» به زبان فارسي صادر شد. اين نمونه يکي از مهمترين کتابهاي سرگرمکننده و مردمپسند دوران خود است. هزار و يک شب يکي از کتابهاي عامهپسند و سرگرمکننده است؛ ولي بر ذهن بسياري از نويسندگان جهان اثر مستقيم دارد. بهعنوان مثال، بورخس در مصاحبهاي گفته است اگر هزار و يک شب را نميخواندم، احتمالا هيچگاه نويسنده نميشدم. او در کتاب «هزارتوها» به نوعي از تکنيکهاي حکايت در هزار و يک شب استفاده کرده است.
گوهرين تأكيد كرد: ما بهترين داستانهاي دنيا را داشتهايم؛ اما ادبيات معاصر ما در جهان جدي گرفته نشده است. اين به آن خاطر است که نويسندگان به اين ميراث بيتوجه هستند و به دنبال تقليد از داستانهاي غرب ميروند. ادبيات جهاني نميشود و يکي از دلايلش بيتوجهي به همين ميراث شرق است. نويسندهي ما وقتي يک کتاب از بورخس يا گابريل گارسيا مارکز منتشر ميشود، از آنها تقليد ميکند. حال آنکه با وجود اينکه مارکز نويسندهي بزرگي است، اما آثارش چندان تخم دو زردهاي نيست.
اين منتقد ادامه داد: در دورهي مشروطه نيز کتابي منتشر شد که گرچه تم سياسي و تاريخي داشت، ولي از نظر خصوصيات سبکي ميتوان آن را پدر پاورقينويسي معاصر دانست. اين کتاب که «شمس و طغري» نام دارد، نوشتهي محمدباقر خسروي است. بعد از آن، چند پاورقي نوشته شد که زياد چشمگير نيست. تا دههي 30 و بعد از کودتاي 28 مرداد، يأس مستوليشده بر جامعه و روشنفکران باعث استقبال مردم از قصههاي پاورقي شد. اين موج تازه با حسين قليخان مستعان آغاز شد. جالب است که همين داستانهاي عاميانه بر داستانهاي جدي و روشنفکري عصر ما نيز اثر گذاشتهاند. بهعنوان مثال، رمان «طوبا و معناي شب» شهرنوش پارسيپور از يکي از همين داستانها الهام گرفته شده است. حتا اسم شخصيت داستان و ماجراي او را عوض نکرده است. نويسندگان بزرگ پاورقينويس با وجود تصور همگان، ادبيات کلاسيک را ميشناختند و به واسطهي همين شناخت ميتوانستند خيلي راحت و زيبا بنويسند. البته بعد از انقلاب اسلامي، بسياري از پاورقينويسان بدون مطالعهي آثار گذشتگان، دست به نوشتن ميبرند و نتيجهي خوبي هم نميگيرند.
گوهرين در ميانهي سخنانش دربارهي اصطلاح پاورقي، گفت: اين اصطلاح نخستينبار براي داستانهاي پاورقي مجلههاي فرانسوي به کار رفت. سپس در انگليس مورد استقبال قرار گرفت. بعدها در آمريکا و در زمان جنگ اول جهاني، پاورقيهايي با تم پليسي، جنايي و عاشقانه با استقبال عجيبي روبهرو شد، بهعنوان مثال، داستانهاي «مايک هامر» که موج استقبال آن به ايران هم رسيد. اين مجموعه آثار روي ادبيات روشنفکري آمريکا نيز اثر گذاشت و ميبينيم که «چارلز بوکوفسکي» شاعر آمريکايي در تنها رمانش، «عامهپسند» به بازسازي مايک هامر پرداخته است.
در ادامهي اين جلسه، ابراهيم زاهدي مطلق گفت: من خودم يک کتاب دارم که حاصل گفتوگو با 16 نويسنده است. براي اينکه دربارهي سختيهاي نوشتن چنين کتابي بگويم، بايد تأکيد کنم که مصاحبه کار بسيار دشواري است. من همهي مصاحبهشوندههايم را ميشناختم؛ ولي با اين وجود، آن را کار دشواري ديدم، اما آقاي عليخاني هيچيک از مصاحبهشوندهها را نميشناخت و با فضاي ذهني آنها آشنا نبود. يوسف عليخاني مرد سختکوشي است و مشخص است که براي اين کتاب بسيار زحمت کشيده است. در درجهي اول، پيدا کردن اين نويسندهها بسيار دشوار است. عليخاني در درجهي اول، ميخواهد خودش مصاحبهشوندههايش را بشناسد. وارد شدن به فضاي زندگي نويسندههاي عامهپسند بسيار سخت است. دقت در روند مصاحبهها نشان ميدهد که مصاحبهکننده هم کاملا با موضوع درگير است و به بحث ميپردازد. اين باعث ميشود پرسشها از دل هم بيرون آيند و گفتوگو خواندني، منسجم و چالشي شود. متأسفانه امروز ميبينيم که بسياري از خبرنگاران چند سؤال را طرح ميکنند و ميروند، آن را از مصاحبهشونده ميپرسند. اين نشان ميدهد که آنها کتاب مورد نظر را نخواندهاند و با آن درگير نيستند.
او توضيح داد: هميشه گفتهام، ما چرا بايد در روزنامه نقد کتابي را بنويسيم که کسي آن را نخوانده است. ما کتابي را نقد ميکنيم که تيراژش هزارتاست. معلوم نيست چه تعداد از همين تيراژ فروش رفته است و چه تعداد از خوانندگان کتاب مخاطب روزنامه ما هستند. بنابراين مخاطب اين کتاب کسي است که کتابهاي مصاحبهشوندگان «معجون عشق» را خوانده باشد. حالا اين خواننده ميتواند به عامهنويسي علاقهمند باشد يا نباشد.
وي به کيفيت مصاحبهها اشاره کرد و گفت: اگر به ترتيب زماني مصاحبهها نگاه کنيم، درمييابيم كه عليخاني در ابتدا با ذهنيت تعهد به ادبيات روشنفکري به بحث وارد شده است. اين در مصاحبههاي اول قابل مشاهده است؛ اما اين کتاب خوب توزيع نشده و به همين خاطر، مورد استقبال قرار نگرفته است. «معجون عشق» بايد در جايي توزيع ميشد که مخاطبان واقعي آثار عامهپسند در آن حضور دارند. از طرف ديگر، با توجه به اينکه مخاطبان آن علاقه دارند زندگي خصوصي نويسندگان محبوبشان را بشناسند، کتاب ميتوانست چند عکس از زندگي روزمرهي نويسنده نيز داشته باشد.
زاهدي مطلق داستانهاي عامهپسند را پاسخگوي به بخشي از نياز مردم دانست و ادامه داد: ما نيازهاي متنوعي داريم. نويسندههاي عامهنويس مخاطب خود را شناخته و به نياز او پاسخ دادهاند؛ ولي نويسندههايي که خود را روشنفکر ميدانند، نتوانستهاند نياز مخاطب خود را بشناسند. به همين خاطر ميبينيم، تيراژ کتاب آنها هزارتاست. جماعت روشنفکر حتا کتابهاي همديگر را نيز نميخوانند، زيرا اين نوشتهها چيز تازهاي برايشان ندارد.
او بيان كرد: مخاطبان ايراني داستانهاي تولستوي و کارور را به داستان ايراني ترجيح ميدهند. همانطور که فيلم درجهي چندم انگليسي با زيرنويس بد را با دقت دنبال ميکنند؛ ولي سراغ فيلم ايراني نميروند. دليل اين قضيه آن است که ميبينيم اين کتابها و فيلمها چيزي بيشتر از آنچه ميدانيم به ما نميدهد و بهتر از ما تحليل نميکند. دلايل استقبال مخاطب از رمانهاي عامهپسند را ميتوان به خوبي از کتاب «معجون عشق» استخراج کرد. در درجهي اول، بسياري از نويسندهها گفتهاند که داستانها واقعي است، يعني يا تجربهي خودشان بوده است يا ديگران برايشان تعريف کردهاند. ما در اين داستانها نشاني داريم. در بسياري از داستانهايي که نوشته ميشود، زمان و مکان وقوع داستان مشخص نيست و ارتباط دو طرفه بين نويسنده و مخاطب ايجاد ميشود، زيرا فضا دارد. شخصيتهاي برخي رمانهاي عامه، واقعي و ايراني است. اين در حالي است که در بسياري از داستانهاي ديگر ما شخصيتپردازيهاي ضعيفي را ميبينيم که به هيچ وجه ايراني نيست، بهعنوان مثال، پليس ايراني دفتر شيکي دارد که رييسجمهور ما نيز صاحب آن نيست. نبايد انتظار داشته باشيم، مخاطب با آن ارتباط برقرار کند.
وي دليل ديگر استقبال مخاطب از ادبيات عامهپسند را حضور نويسنده در اثر دانست و توضيح داد: خانم جعفري در اين کتاب بهسادگي اين موضوع را مطرح ميکند، اما بسياري از نويسندههاي روشنفکر هنوز اين مسألهي ساده را نميدانند و گمان ميکنند بايد شخصيت نويسنده را از اثر جدا کرد. يک نويسندهي ديگر ميگويد که وقتي شروع به نوشتن ميکند، قلمش تا آخر ميرود. به همين خاطر هم هست که مخاطب وقتي کتاب او را دست ميگيرد، تا آخر آن را بدون وقفه ميخواند؛ ولي ميبينيم که نويسنگان دگرانديش که در مسابقات ادبي جايزههاي بزرگي ميگيرند، به سختي اثرشان را مينويسند.
زاهدي مطلق تيراژ را در انتشار کتاب بسيار مهم دانست و افزود: نبايد فروش کم اثر را به هيچوجه توجيه کنيم. اثر بايد بهدست مخاطب خود برسد. وقتي در تلويزيون سوال اساماسي طرح ميشود، برنامهسازان به اين توجه ميکنند که پرسش آسان طرح کنند تا مخاطب بيشتري به پاسخگويي راغب شود. در نهايت، چه پرسش ساده باشد و چه سخت، يک نفر در مسابقه برنده ميشود؛ ولي اين مهم است که چند پيامک ارسال شود.
در ادامه، کاوه گوهرين نيز عدم معرفي گسترده را عيب اصلي اين کتاب دانست و گفت: عامهپسند اصطلاح برخورندهاي نيست و در تمام دنيا، مردم از تمام قشرها اين کتابها را مطالعه ميکنند.
يوسف عليخاني نيز در سخناني بيان كرد: ابتدا تصميم داشتم قسمتي از مقدمهي کتاب را بخوانم، ولي بازنگري در آن باعث شد، پي ببرم که در مقدمهي کتاب نيز با ديد نقد و نفي به موضوع نگاه کردهام. اين کار بدون برنامهريزي قبلي صورت گرفت، اما تنها خانم مينا فرشي احمدي از آن اطلاع داشت که زحمت پياده کردن فايلهاي صوتي برعهدهاش بود. کار انتشار اين کتاب برنامهريزيشده نبود. از آن دسته افرادي نبودم که پدر و مادرشان در دوران کودکي برايشان کتاب ميخرند، با پول تو جيبيام کتابهاي ژول ورن را ميخريدم. نهايت خواندن عامهپسند براي ما، خواندن هزار و يک شب بود. با عامهپسندها در حاشيهي نوشتن همين کتاب آشنا شدم.
وي ادامه داد: نبايد با هم تعارف کنيم، بسياري از ما، کتاب نويسندگان عامهنويس را ميخوانيم و با آن ارتباط برقرار ميکنيم. در واقع، کار تأليف اين کتاب نيز براي من با يک گريه آغاز شد. من 12 سال بدون خواندن رمان «دالان بهشت» نازي صفوي به اين نويسنده بيتوجهي کرده بودم. بعد از تأسيس انتشارات آموت، يکبار کتاب «دالان بهشت» را دست گرفتم و تا عصر آن را تمام کردم. با خواندن صحنههاي مربوط به مرگ خانمجان، گريه کردم. بلافاصله با تلاش بسيار، شمارهي تلفن خانم نازي صفوي را پيدا کردم و با او تماس گرفتم و بهخاطر اينکه بدون خواندن اثرش، او را نقد منفي شفاهي کرده بودم، عذر خواستم. ايشان بعد از شناختن من، همان شب به دفتر آموت آمدند و صحبتهايمان را ضبط کردم تا شايد زماني به دردم بخورد که در واقع، نقطهي آغازين کتاب «معجون عشق» به حساب ميآيد.
عليخاني دربارهي سختيهاي پيدا کردن اين نويسندهها، گفت: ناشران اين نويسندهها آنها را مثل يک گنج از ديگران و از چشم ناشران ديگر مخفي ميکنند. من هنوز با بسياري از اين ناشران درگيرم و از آنها فحش ميشنوم. درست در همان زمانها، همشهري جوان با طرح موضوع عامهپسندها، بسياري از اين نويسندهها را با هم درگير کرده بود و آنها هم عصباني و بياعتماد بودند. از همان اول به همهي آنها گفتم که مصاحبهها را پس از تنطيم برايشان ميفرستم و پس از تأييد و امضا، اقدام به چاپ آنها ميکنم. البته اين کار براي من ضررهايي هم داشت. نويسندهها بسياري از مسائلي را که دربارهي زندگي شخصي و مشکلاتشان با ناشرهايشان و کم بودن حق تأليف گفته بودند، حذف کردند.
اين نويسنده تأکيد کرد: هراس من از دوستان دگرانديشم بود و گمان ميکردم با ديدن اين کتاب بر من خرده بگيرند. گمان ميکردم تصور خوبي از اين موضوع ندارند و ممکن است از اينکه بدانند عکس فهيمه رحيمي در خانهي من، کنار عکس هوشنگ گلشيري است، عصباني شوند. فهيمه رحيمي يکي از عزيزترينهاي زندگي من شده است. اصرار داشتم در اين کتاب با نويسندگاني مانند زويا پيرزاد، فريبا وفي، بلقيس سليماني و سپيده شاملو نيز گفتوگو داشته باشم، زيرا به گمان من، همهي اينها نويسندگان مردمپسند هستند. کتابي که از شش چاپ بگذرد، کتابي است که مردم به دنبال آن هستند؛ ولي وقتي با آنها تماس گرفتم، از شنيدن لفظ عامهپسند ناراحت شدند. اين در حالي است که خود من آرزو دارم، زماني بتوانم رماني عامهپسند بنويسم. اگرچه شايد قادر به انجام چنين کاري نباشم، چراکه ذهنم 15 سال طور ديگري تربيت شده است. اگر زماني قصهي احساسي مينوشتم، برچسب عامهپسند به آن ميخورد و به خاطر همين از آن اجتناب کردم. فتانه حاجسيدجوادي نيز براي من شرطهايي را براي مصاحبه گذاشت. من آن شرطها را عملي کردم، ولي خانوادهي ايشان بهشدت با انجام اين مصاحبه مخالفت کردند. شهره وکيلي هم بهخاطر مقدمهاي که سيمين دانشور روي کتابش نوشته است، خود را در سطح عامهپسندها ندانست و مصاحبه نکرد. البته تصميم داشتم اين کتاب جلد دوم هم داشته باشد، ولي اعتراف ميکنم كه از نظر اقتصادي در اين پروژه شکست خوردم، زيرا نتوانستم آن را بفروشم. اگرچه مدتي قبل «معجون عشق» در جايي، تأثيرگذارترين کتاب سال 89 معرفي شد، اما اين کتاب در بخش فروش شکست خورد. من اين کتاب را براي مخاطب عام آماده کرده بودم، اما متأسفانه مخاطبان آن روشنفکران شدند.
عليخاني اضافه كرد: «معجون عشق» براي من تنها يک موضوع بود. عدهاي گمان کردند، با ديد تأييد به سراغ عامهپسندها رفتهام؛ اما من بهعنوان کسي که زماني (حدود 15 سال قبل) سراغ نويسندگان نسل سوم داستان نويسان معاصر (کساني مانند ابوتراب خسروي، رضا جولايي و اميرحسن چهلتن و …) رفتم و گفتوگو کردم و کتاب «نسل سوم» را نشر مرکز سال 1380 منتشر کرد و گفتوگوهايي هم با نويسندگان ادبيات مهاجرت و گفتوگوهايي با نويسندگان افغاني دارم، اينبار سراغ نويسندگان عامهپسند رفتم.
ابراهيم زاهدي مطلق نيز گفت: بايد حاصل اين جلسات اين باشد که ياد بگيريم، براي اثبات يک چيز بهدنبال نفي ديگري نباشيم. هر کسي به چيزي علاقه دارد. مهم اين است که هر کسي در آن چه مينويسد صداقت داشته باشد و چيزي به مخاطب بيافزايد. بايد بپذيريم که حاصل جلساتمان اختلاف و درگيري نباشد.
به گزارش خبرآنلاین ... اینجا
به گزارش سایت «مد و مه» ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایسنا ... اینجا
به گزارش خبرگزاری مهر ... اینجا
به گزارش خبرگزاری ایبنا ... اینجا و اینجا
به گزارش فرهنگخانه ... اینجا
به گزارش روزنامه تهران امروز ... اینجا
به گزارش روزنامه جوان ... اینجا
به گزارش روزنامه روزگار ... اینجا