با سرعت بیشتری رانندگی میکنم. از ساحل دور میشوم و ماشین را تا جایی که میشود، تند میرانم. درختچهها و آب به شکل محوی رو به عقب حرکت میکنند، و من تصور میکنم که زمان در حال بازگشت به عقب است. به گذشته؛ زمانی که دنیا جای دیگری بود.
با سرعت بیشتری رانندگی میکنم. از ساحل دور میشوم و ماشین را تا جایی که میشود، تند میرانم. درختچهها و آب به شکل محوی رو به عقب حرکت میکنند، و من تصور میکنم که زمان در حال بازگشت به عقب است. به گذشته؛ زمانی که دنیا جای دیگری بود.
زنها همیشه مجبورند انتخابهای سختی بکنند. ولی وقتی کاری را که عاشقش هستی انجام میدهی به آرامش خاصی میرسی.
فاجعههای بزرگ همیشه نشانههایی قبل از وقوع دارند. اما غالباً ما از آنها غفلت میکنیم.
گاهی اوقات قلب یک رمان بلند میخواهد، ولی زندگی فقط یک داستان کوتاه میدهد و گاهی، وقتی به دنبال ابدیتیم، فقط چند ثانیهی کوتاه از زمان حال نصیبمان میشود.
اساسیترین و مهمترین شغل یک مادر این است که اجازه ندهد شکارچیها بچههایش را زنده زنده ببلعند.
وقتی درهای قلبت را به روی عشق باز میکنی، قلبت را در معرض دردورنج هم قرار میدهی. دردی که عشق میزند، بدترین نوع شکنجه است.
اگه آدما میتونستن من رو همونجوری ببینن که خودم میبینم، اگه میتونستن خاطرات من رو زندگی کنن، هیشکی، هیشکی ممکن بود عاشق من بشه؟
سهل انگاری چیز عجیبیه. اگه تو مسائل فرعی به خودت آسون بگیری، ممکنه برگشتن به روال طبیعی کار خیلی سختی بشه.
چشمهایش همهی آن چیزی را که صدایش نمیتوانست، به من گفت. ما هزاران کلمه با هم حرف زدیم، بیآنکه واژهای گفته باشیم.