نامواژههاى كهن يادگار تمدّنهاى كهن است
گفتگو: علی بالایی لنگرودی
عبدالرحمان عمادى، شاعر، حقوقدان و پژوهشگر، متولد بهمن ماه 04 13 خورشيدى در روستاى «اينى» اشكور در خانوادهاى از طايفه سادات ديلمانى. از نوادگان مشاهير ديلمى از جمله «عمادالدين ابوكاليجار مناور بن فرّهكوه ديلمى» از استادان شيخ روزبهان بقلى شيرازى، مولف كتاب عبهرالعاشقين است. عمادى پس از تحصيل در مكتبخانه روستا، روانه رودسر، رشت و قزوين شد و تحصيلات متوسطه را در اين شهرها گذراند. وى در زمان حكومت مصدق (1331) موفق به دريافت ليسانس قضايى از دانشگاه تهران شد. عمادى همزمان با وكالت، به پژوهش در مباحث ايرانشناسى روى آورد كه بخشى از مقالاتش طى نيم قرن گذشته در مجلات معتبر منتشر شده است.
نشر آموت، به تازگی 5 كتاب از آثار عبدالرحمان عمادى را روانه بازار كتاب كرد. آسمانكَت (چند رسم مردمى)، لامداد (چند جُستار از ايران)، دوازده گل بهارى (نگاهى به ادبيات ديلمى و طبرى)، حمزه آذرك و هرون الرشيد (در آيينه دو نامه) و خوزستان در نامواژههاى آن، عنوان 5 كتاب عبدالرحمان عمادى است. با عمادى درباره يكى از اين كتابها (خوزستان در نامواژههاى آن) صحبت كرديم.
ريشهيابى نامهاى كهن ايران امروز چه پيامى دارد؟
به گمانم پرسش شما براى شيوهاى است كه در نوشتن كتاب «خوزستان در نامواژههاى آن» نگارندهاش پيش گرفته و از روى ريشهيابى نامهاى (شوش - شوشتر - اهواز - هوز - خوز) فرهنگ و تاريخ باستانى خوزستان را كه خود به خود پيوستگى آنجا را با فرهنگ و تاريخ ايران نمايان ميسازد، براى خواننده آشكار ساخته. اگر كتاب ياد شده را كه در سال 1354 چاپ شده و مداركش را ساليان چندى پيش از آن، نويسندهاش فراهم آورده بوده، كسى با كنجكاوى و ژرفبينى و با ديد خردهگيرى هم بخواند، پاسخ شما را خود خواهد دانست. اينك پس از گذشت نزديك به چهل سال آن راه و برداشت و شيوه شناسنامهيابى براى كسى كه خواهان پى بردن به ساختار و شناخت فرهنگ و تاريخى خود است، برجستهتر جلوه ميكند. امروزه در سراسر جهان هر كسى شناسنامهاى دارد كه در آن: نام - نام خانوادگى - پدر و مادر - زادگاه - زمانِ زادن - مليّت او دستكم، بايد در آن نوشته شده باشد. اگر كسى آن را نداشته باشد و نداند، او را به بازداشتگاه يا بهدارى براى بررسى پزشكى ميفرستند و از خود او درباره كسان و خويشاوندان و چند و چون زندگى او بازجويى و بازرسى ميكنند.
كشورى مانند ايران كه همه حالا پذيرفتهاند شش هفت هزار سال تمدن داشته (تمدّن. به معناى اين واژه توجه بفرماييد.) در سر چهارراه يورشها، از هر رو شاخ و بالش زده شده ولى باز هم بر پا مانده داراى تمدن و مردمانى بوده كه آن تمدن را پديد آوردند و شالوده نشانه هر تمدنى شهرها و آباديهاى آن چه در روى زمين و چه در زير خاك است كه باستانشناسان آنها را پيدا كرده و ميكنند و مردم برجامانده با زبان واژهها و نامههاى جاها و كسان و همه مدارك نوشته و نانوشته از آن تمدن و پيشينه حكايتها دارند. يكى از آن مدارك نامواژهها و زبان سازنده آن نامواژهها است كه نشان ميدهد آن تازه يا كهنه چه سرگذشتى دارد. اين پيام اين كتاب براى همه دوستداران اين رشته است كه براى هر شهر و جايگاه كشور خود به اندازه توان خود جستجوى علمى كنند تا آنرا بشناسند و بشناسانند.
آيا ديدگاهها و روشهاى نامگذارى قديم در ايران، هنوز هم مراعات ميشود؟ مانند نامگذارى شهركهاى تازه.
در ايران بيش از شصت هزار آبادى مسكونى شناخته شده هست كه در هر آبادى نام جداگانهاى بارى كوه و دره و چشمه و قنات و دشت و جنگل و ويرانه و پل و... هست كه از پيش بوده و سند زبان قديم آن جا و ايران است كه هم از آنها و هم از فرهنگ واژههاى اصيل ايرانى ميتوان سود جست. اما نامگذاريهاى تازه هميشه از سوى دستگاه ادارى وقت بوده كه گاه به جا و سودمند و گاه از روى پى نبردن به پيآمدهاى تاريخى و فرهنگى، نابجا و زيانبار بوده است. بحث درباره يكيك آنها هم اطلاع و مدارك كافى و هم زمان و جاى گفتن و نوشتن ميخواهد كه در اين گفتگو مجال آن نيست.
چگونه ميتوانيم درباره ريشهيابيهايى كه درباره نامهاى كهن صورت مى گيرد مطمئن شويم؟
نامواژههاى كهن يادگار تمدنهاى كهن است. تمدن يعنى: مدن و شهرنشينى يا آباديهاى دهقانى كه در هر صورت جاى زندگى و كار و سازندگى مردم ساكن در يك جاست كه خانه و ساختمانسازى و پيشه و فن و كشاورزى و دامدارى وابسته به آبادينشينها و داد و ستدها داشته و ناگزير دانش و فنهاى آن كار را ميدانسته و به كار ميبردهاند و از اين رو براى جاى سكونت خود نامى داشتهاند. آن كوچنده خانه به دوش و بيابانگرد كه حتى سبزى و علف دام خود را از راه چراندن گياهان طبيعى يا كشتزار به زور تامين ميكرده و جايى نشيمن نداشته خانه و مدرسه و كارگاه و سواد و... هم نداشته، ناگزير نميتواند مدعى شود شهر كهن كه صدها و هزاران سال عمر داشته و دارد حاصل دسترنج من است. در اين باره نمونه داستان شهر شوشتر يا تستر است كه ادعا كردند عربى تستر نام آنجا را گرفت و نامش از آن درآمد كه در كتاب خوزستان شرح دادهام (ص 237). وقتى روشن شد كه فلان شهر مربوط به مردمى آبادگر و آبادى ساز و آبادى نشين بوده شهرك يا شهرى ساختهاند، نامواژه آن جا چه از جهت سازه واژهاى و زبانى و چه از ديد معانى واژهاى بايد با تاريخ و طبيعت و ويژگيهاى مردم و جغرافياى آن جا از هر رو سازگار باشد و در يكى از اسناد كهن از كتيبه و نوشته روى سنگ و چرم و كاغذ و... نشانى داشته باشد و با فرهنگ همسايههاى استانى و كشورى خود جور درآيد و نمونههاى ديگرى كه در اين جا رشته سخن را دراز ميكند و سرانجام منطق علمى و به دور از غرض سياسى و... آنرا پذيرا باشد. زيار اين كارى است دشوار و بسيار هم دشوار.
منطقه خوزستان چه ويژگيهاى فرهنگى دارد كه آن را از ديگر سرزمينهاى ايرانى متفاوت ميسازد؟
در آغاز مقالهام درباره (سرودى فارسى از ابونواس اهوازى) به اين ويژگيهاى تاريخى در فرهنگ كهن مردم خوزستان اشاره كردم كه در كتاب نامواژههاى خوزستان ياد شده (صفحه 419) و خود آن كتاب و مداركش نمونه ديگر است.
چرا در بررسى نامواژههاى خوزستان به نامهاى عربى كمتر توجه شده؟
كتاب من درباره تنها چهار نامواژه است نه همه نامواژهها. نامههاى عرب، مثلا چه نامهايى؟ چرا مدعيان نامهاى عربى خودشان همين گونه بررسى و مدرك نياورده اد؟ اگر منظور آن حرف هايى است كه پيروان ميشل عفلق و صدام و ناصر و... زده و ميزنند آنها ارزش علمى ندارند. دلايل قوى بايد و معنوى/ نه رگهاى گردن بحجت قوى.
آيا فرهنگ اعراب خوزستان در مطالعات منطقه به عنوان ايرانيان مورد توجه قرار گرفته؟
متاسفانه. نه بخش بزرگى از ايرانيان خوزستان از جمله آنها كه خود را عرب و عربتبار ميدانند از بيشتر حقوق و نعمات شهروندى و شهرنشينى در جامعه متمدن امروزى بيبهرهاند. همين محروميتها آنها را به سوى تبليغات دستهاى شناخته شده خارجى و داخلى كشانده. در سرزمين نفت و گاز و كارون و اروندرود آنها با تمدنى شش هزار ساله براى آنها چه كارى شده تا جاى نفوذ دروغهاى دشمنان ايران باقى نباشد؟ خوزستانيان هم و از جمله همانها كه ادعا شده عرباند، در جنگ هشت ساله با صداميان نشان دادند كه با همه آن محروميتها چقدر خود را ايرانيتر از بسياريها و چقدر دشمن صداميان ميدانند. آيا اين آزمون تاريخى را ميتوان سرسرى گرفت؟
جوانان ايرانى كه دوست دارند در ريشهيابى ناموژاهها كوشش كنند به چه ابزارى نياز دارند و چگونه ميتوانند به نتيجه پژوهشهاى خود مطمئن شوند؟
من نه وظيفه دولتى داشته و دارم و نه استاد تدريس اين مسايل و نه حتى خبرنگار و روزنامهنويس هستم. من آنچه را كه در اين باره ميدانستم و ميدانم همان سى و چند سال پيش در آغاز خوزستان نوشتهام كه هنوز هم بر آن باورم و آن اين است: «بى گفتگو است كه هرگاه واژهها و ترانهها و داستانها و نامهاى جغرافيايى و تاريخى جاها و عقايد به ظاهر خرافى و هنرها و عادات و رسوم گوناگون عامه مردم همه جاى ايران، خوب گردآورى شده و درست تحليل شوند و نجوم باستان كه كليد گشودن بسيارى از رازهاى ناگشوده است دانسته شود و باستانشناسى نوين با
كاوشهاى بارآور خود مدارك تازهتر و بيشترى فراهم آورد و مراجعه به كتاب ها و متون كهن خطى و چاپى با ديد و دقت تازهترى صورت گيرد و مدارك مربوط به ايرانشناسى در كشورهاى خارج به دقت بررسى شوند و در جمع بندى دستاوردهاى فوق امعان نظر در روايات اوستايى و پهلوى و پيوند فرهنگ كهن اقوام قديم همسايهها با آنها فراموش نشوند، آن روز ميتوان گف تكه به شناخت درست ژرفاى درياى بيكران زبان و تاريخ و فرهنگ اقوام ايرانى از سپيدهدم تاريخ تاكنون بسى نزديك شدهايم. روشن است كه اين كار جز با كوشش همه جانبه همه دوستداران اين رشتهها شدنى نيست. از اين رو تا فرا رسيدن آن زمان، اگر هر كس، در هر باره هر گامى كه هرچند نارسا هم باشد، در اين راه بردارد، سهمى پرداخته است.» (خوزستان در نامواژههاى آن/ عمادى/ نشر آموت/ صص 21-20)