[فرشته نوبخت] نشر آموت به همت یوسف علیخانی مدتی ست که شروع به نشر آثاری کرده که از برخی جهات قابل توجه هستند. منظورم این است که دامنهی فعالیت آموت قابل نقد و بررسی است و این برای ناشری که تازه شروع به فعالیت کرده به معنی یک دست آورد قابل تامل است ؛ مخصوصا که یوسف علیخانی پیش از اینکه ناشر باشد یک نویسنده است و این وجهی است که نمی توان موجودیت آن را در یک ناشر نادیده گرفت.
اما از میان تمام کارهایی که نشر تازه کار آموت منتشر کرده، البته به جز مجموعه "عروس بید" و دو مجموعه قبلی علیخانی که آثار خود ناشر محسوب میشوند، بیشتر تمایل داشتم "معجون عشق" را بخوانم. این کتاب مجموعهای قابل اعتنا و توجه از مصاحبههایی که علیخانی با نویسندگان آثارِ عامهپسند انجام داده است. دلیل تمایلم هم تا حدی شخصی و در عین حال کلی است و مربوط می شود به مطرح بودن این سوال مهم که چرا برخی آثار با ویژگی هایی خاص، مخاطبان بیشتری پیدا میکنند و مورد توجه قرار می گیرند و در واقع چه میشود که اصلا مخاطب جذب چنین آثاری میشود.مخصوصا که در نمایشگاه امسال در مواجهه با مخاطبان ادبیات تجاربی داشتم که برایم اهمیت این پرسش را بزرگتر می کند و شخصا چندین مورد از خریداران کتاب را دیدم که دنبال کتابهایی با ویژگیهایی خاص بودند. مثلا یکی از آنها خانم جوانی بود که از فروشندگان کتاب درخواست راهنمایی و معرفی یک رمان پانصد صفحهای ایرانی با مضمونی عاشقانه داشت. نمی دانم چرا دلم خواست به این زن کمک کنم. و چون با محصولات آن ناشر تا حدی آشنایی داشتم، جلو رفتم و برای راهنمایی بهتر از آن خانم پرسیدم که معمولا چی میخواند؟ اما زن به جای جواب فقط نگاهم کرد و وقتی سوالم را با این پرسش که تا به حال چه خوانده، اصلاح کردم، نام یکی از همین نویسنده ها را آورد و گفت یکی – دو تا از کارهای ایشان را خوانده است.
موارد اینچنینی کم نبودند. در واقع اغلب همینطور بودند. کتابهای به قول خودشان لاغر را برمیداشتند، با لبهایی آویزان و نگاهی مشکوک طرح جلد و عنوان آن را ورانداز میکردند و دوباره سرجا بر میگرداندند. این البته یک طرف قضیه است. اما طرف دیگر قضیه که شاید بیشتر برای کسی که مینویسید جالب باشد، خودِ نویسندگان یا به قولی آفرینندگان این قبیل آثار است. نویسندگانی که مطابق سلیقه اینگونه مخاطبین مینویسند و در واقع توقعات آنها را برآورده میکنند. حالا کار نداریم که برآورده کردن این نیاز چه قدر اهمیتی دارد و اصلا اهمیت دارد یا نه. چون این خودش یک بحث کارشناسی و فرهنگی پر و پیمان میطلبد. در هر حال به عنوان یک نویسنده شخصا برایم جای سوال است که بدانم نویسندگان چنین آثاری چگونه فکر میکنند؟ چه طور قضایا را میبینند؟ چه میخوانند؟ چطور مینویسند و اصلا چرا مینویسند و سوالهای دیگر.
وقتی "معجون عشق" یوسف علیخانی منتشر شد آن را اتفاق فرخنده ای دانستم. فکر کردم بالاخره یکنفر پیدا شد که مرد و مردانه برود دنبال این سوال. با علیخانی پیشتر از این مصاحبهها، صحبت کرده بودم. صرف نظر از تفاوت دیدگاهی که به طور طبیعی داریم، میدانستم که این سوال قبل از هرچیزی برای خودِ علیخانی مطرح است که اصلا ادبیات عامهپسند و نخبهگرا چیست و از کجای کار از هم جدا میشوند. این دسته بندیها چطوری اتفاق میافتد. چرا بعضی آثار خواننده دارند و برخی ندارند. احتمالا طرح اولیهی این گفتوگوها هم از همین سوالات به فکر علیخانیِ نویسنده رسیده است. مخصوصا که او پیش از این گفتوگوهایی هم با نویسندگان نسل سوم داشت که چند سال قبل در مجموعهی دیگری منتشر شده است و حالا هم که "معجون عشق" با مصاحبههایی که انصافا خواندنی هستند. "معجون عشق" گفتوگو با نویسندگانی است که کتابهاشان پرمخاطب و به اصطلاح بازاریست. اغلب آثار آنها چند سال پیاپی و سالی یکی دو بار چاپ می شوند و نویسندهشان را صاحب درآمدی نه البته چشمگیر، اما قابل توجه می کنند. درآمدی که میشود به پشتوانهی آن به حرفهای نویسنده بودن کمی جدی تر فکر کرد. چیزی که برای نویسندهی آثار فاخر یا به قولی نخبه پسند، در حد یک شوخی ست.
به نظرم "معجون عشق" را باید خواند تا فهمید این خط کشی ها چطور در ادبیات ما هنوز وجود دارد در حالی که در ادبیات جهان بی معناست؛ و چطور یک اثرِ عامه پسند خلق میشود در حالی که نمی توان منکر نویسنده بودنِ خالق چنین آثاری شد و بالاخره فهمید که چرا چنین محصولاتی این همه مخاطب دارند، آنهم وقتی حتی محتوای آثاری که ما بر آن نام عامهپسندِ می گذاریم با استانداردهای چنین ادبیاتی در جهان فاصلهای در حد فاجعه دارد!
منتشر شده در سایت «مرور»
منتشر شده در «خبرگزاری کتاب»
منتشر شده در روزنامه «تهران امروز» 17 تیر 89 صفحه 10