جلال آلاحمد از آغازندههاي بازگشت به سنتهاست
ایلنا: در نشست روز يكشنبه(29 فروردين) در سراي اهل قلم، كتاب «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني نقد شد.
در اين نشست كه بلقيس سليماني(جامعهشناس و منتقد ادبي)، احسان عباسلو(محقق، مدرس و مدير سراي اهل قلم) و بهناز عليپور گسگري(مدرس زبان و ادبيات فارسي نويسنده و منتقد ادبي) حضور داشتند، از زواياي مختلف، اين اثر مورد بررسي قرار گرفت.
در ابتدا بلقيس سليماني، ضمن ارزيابي اين نوشته در سطح ادبيات روستايي گفت: ادبيات روستايي دوره درخشاني را در تاريخ خود ثبت كرده است يعني اواخر دهه 40 و اوايل دهه 50 و اين امر مديون سپاه دانشها و مامورين بهداشت آن زمان است كه به روستاها ميرفتند و در برگشت، توشهشان دستمايههاي ادبيات روستايي را فراهم مينمود و شروع به قلمفرسايي در اين راستا مينمودند.
وي ادامه داد: البته كساني چون محمود دولتآبادي هم در اين عرصه هستند كه بنجايشان و رويششان در روستا بود و از اين رو با پوست و استخوان با اين ادبيات آميختهاند.
سليماني، پيدايش ادبيات روستايي را تحت تاثير افكاري دانست كه در آن دوران، بازگشت به سنتها را ترويج ميكردند و جلال آلاحمد را از آغازندههاي اين نوع افكار در ايران دانست.
اين منتقد ادبي، سپس به ويژگيهاي جامعهشناسي روستايي در آن زمان پرداخت و افزود: مواجهه روستاييان با تكنولوژيي همچون تراكتور و موتورآب، مناسبات روستايي را به هم ريخته و مولفههاي مدرن را در خود پذيرفت و فضاي روستا جديد شد. ازسوي ديگر عنصر بيگانه هم، باعث به چالش كشيدن سنتهاي روستايي شد. اين عنصر هم ميتوانست به عنوان يك معلم وارد يك روستا شود و هم يك غريبه، معلمها به نسبت بين ارتباطات روستايي و شهري ميپرداختند و به اين ميانديشيدند كه عامل عقبافتادگي روستا، چيست؟
سليماني نگاه ديگر در عرصه برخورد با فرهنگ روستايي را، نگاه جامعهشناسانه دانست و ادبيات اقليمي را به مثابه بررسي دنيايي غريب و ناشناخته؛ كه همان روستا است؛ دانست، كه گاهي اوقات، جنبه نوستالژيك به خود ميگيرد و نمايانگر معصوميت روستا و فضاي بيآلايش آن است.
وي، نگرش ديگر در اين قلمرو (ادبيات روستايي)را، نگاه توريستي به روستا دانست و گفت: اين نگاه به نويسندههايي مربوط ميشود كه روستا را شگفتانگيز ديده و از اين رو، دست به قلم ميشوند كه در اين نوشتهها خرافات يا طبيعت روستا، وارد ميشود كه حاكي از نگاهي سطحي به روستاست و در يك جمعبندي كلي اين نگرشها؛ گاهي به ولايتپرستي برميخوريم كه روستا را جامعه پاك ميداند و بر اين است كه بشر بايستي جامعه پاك روستا را فراموش نكند و زندگي خود را به طهارت آنچناني برساند و گاه رد پاي نگرش «روسويي» در اين عرصه ديده ميشود كه همان بازگشت به طبيعت را مد نظر قرار ميدهند.
سليماني خاطر نشان كرد:ادبيات رئاليستي به دليل نگاهي كه به انسان دارد، بازآفريني و بازتوليد ميكند، ما تا دهه هفتاد از ادبيات روستايي، نشانهايي ميبينيم اما در دهه هفتاد چندان نمودي را از اين ادبيات شاهد نيستيم و اكنون شاهد به حركت درآمدن مجدد ادبيات روستايي هستيم.
وي درمورد «عروس بيد» گفت: تو گويي اين داستان، ادامه همان داستانهاي دهه 40 است از جهت مناسبات اجتماعي كه به آن پرداخته شده است. اما از جهت پرداخت و فرم داستان متعلق به زمان حال است.
سليماني در پاسخ به اين سئوال كه آيا زبان ديلمي ميتواند به زبان ادبي تبديل شود، گفت: بنده كه در گيلان بودهام مشكلي با اين زبان ندارم. اين منتقد ادبي به «داستان پناه بر خدا» در اين مجموعه اشاره كرد و آن را برآمده از متن مردم روستا دانست و گفت: رابطه عين و ذهن در اين داستان چفت و بست خوبي دارد و در اين داستان، همه آنچه كه به ادبيات سورئاليستي مربوط ميشود، ديده ميشود.
وي غيبت تاريخ در «عروس بيد» را از اشكالات داستان دانست و گفت: اين ابهام وجود دارد كه ميلك دركجاي تاريخ است يا به عبارت ديگر در كدام تاريخ مي زيد؟
احسان عباسلو هم با يادآوري اينكه «اژدهاكشان» يوسف عليخاني را در سال گذشته به نقد نشسته بوديم، گفت: عليخاني در اواخر سال 88، عروس بيد را به چاپ رساند.
وي ادامه داد: بر اين باورم كه بخشي از كار عليخاني، رمانتيك ارزيابي ميشود. ما در داستانهاي عليخاني هر كجا با وحشيت طبيعت روبرو هستيم، معصوميت را شانه به شانهاش مييابيم.
عباسلو گفت: يوسف عليخاني، به خوبي از پس توريسم ادبي برآمده و ردپاي وي را به عنوان توريست ادبي، در داستانهايش ميبينيم و در اين داستان شخصيتها از ميلك (نام يك روستا است) جدا نيستند. هركه خواهان شناخت شخصيتهاست بايد ميلك را خوب بشناسد.
وي، داستان يوسف عليخاني را مانند يك تابلو دانست كه داراي كلوزآپ هم هست. ما از نماي دور با فضايي رمانتيك روبرو هستيم و از نماي نزديك با فضايي گوتيك، كه اين دو، در بسياري عناصر، همچون وهم و ترس و .... مشتركند.
اين منتقد ادبي از صنايع به كار رفته در «عروس بيد» به صنعت تشخيص اشاره كرد و گفت: «تشخيص» به خوبي در اين داستان به كار رفته است. براي مثال آنجا كه به اشياء ايستادن را نسبت داده و به مه به عنوان راه رونده روي صورت پرداخته است.
بهناز عليپور، منتقد ديگري كه در جمع حضور داشت، سه گانه يوسف عليخاني را در ادبيات اقليمي جاي داد.
وي به تحولات سياسي دهه 40 اشاره كرد و اصلاحات ارضي و غربزدگي را دليل گرايش تازه در ادبيات دانست و گيله مرد بزرگ علوي را سرآغاز روندي دانست كه بيشتر دغدغه زندگي كارگري را در دل داستان نهفته دارد.
عليپور گفت: ادبيات روستايي با آلاحمد و غلامحسين ساعدي آغازي جديتر به خود ديد كه اين سنت تا محمود دولتآبادي و احمد محمود ادامه مييابد.
اين نويسنده و منتقد ادبي گفت: از مشخصههاي داستانهاي اقليمي عنصر زبان و فضاسازي است كه در اين ميان، زبان اهميت بيشتري دارد. زبان نحوه ديالوگ افراد را به نمايش ميگذارد و بايد دانست كه عنصر زبان ادبيات اقليمي دقيقا زبان يك اقليم خاص را شامل نميشود بلكه شبيهسازي شده است به نحوي كه از يكسو مخاطب با خواندنش فضاي حاكم بر اقليمي خاص را تصور كند و از ديگر سو فاصله با زبان محاوره را نگه داشته باشد كه اين بسان حركت بر لبه تيغ است.
عليپور با اشاره به «عروس بيد» اين مجموعه را شامل 10 داستان با آدمهاي فراموش شده با رويكردي مدرن دانست كه در فضايي سوررئال نمو مييابند. در اين مجموعه ميلك، ظرف تمام قصههاست و همه چيز، دور آن ميچرخد. بيپناهي، فضاي سرد و لحن نوستالژيك دركنار لحني طنز از ويژگيهاي زبان اين مجموعه است.
وي سپس به داستان «پناه بر خدا» در اين مجموعه پرداخت و فضايش را وهمي و جادو زده ارزيابي كرد. در «هراسانه» محوريت داستان بر مكافات است و دخالت راوي در اين داستان را مناسب اين نوع نوشتار ندانست.
بهناز عليپور با مقايسه مجموعه «عروس بيد»، با دو مجموعه ديگر نوشته عليخاني، وجه تمايز اين مجموعه را لحن طنز و منتقد «عروس بيد» دانست و زبان عروسبيد را خيلي نرمتر ارزيابي نمود كه در آن عناصر منطقهاي استحاله شدهاند و ضعف داستان در اين است كه عنصر وهم كه مختص فضاي روستايي است در «عروس بيد» كم است.
يوسف عليخاني نويسنده «عروس بيد» ضمن بيان اينكه سهگانهاي كه آغاز نموده به سه بخش: 1ـ ميلكيهايي كه مقيم ميلكاند 2ـ ميلكيهايي كه در قزوين ميزيند3ـ ميلكيهاي مقيم تهران تقسيم ميشود، اظهار داشت: از آنجا كه در نقد «قدم به خير» كه راهي براي فرار از تهران بود با چرايي استفاده از زبان الموتي يا ديلمي مواجه شدم در «اژدهاكشان» رنگ زبان ديلمي را كاستم و در «عروس بيد» كاملا تسليم خواننده شدم و اين درحالي است كه همچنان بر اين باورم كه زبان ديلمي به زبان فارسي اصيل بسيار نزديك است.
نويسنده كتاب «عروس بيد» در پايان گفت: همچنان كه عدهاي كبوتر بازند و عدهاي قناريباز و ... من هم ميلك بازم!