فرهیختگان (المیرا حصارکی): زمانی که یک داستان در ذهن یک نویسنده شکل میگیرد، دیگر به همین راحتیها نمیتوان از دست آن رها شد.
این داستانها و قصهها تبدیل به دغدغههای مهم میشوند و تا زمانی که به اتمام نرسند، پایانی ندارند. این روزها محمدهاشم اکبریانی شروع به نوشتن داستان کرده و میخواهد هر طور که شده یک رمان بنویسد. البته در این پروسه همهچیز باید درست همانطور که میخواهد انجام شود. فرقی نمیکند چند صفحه از داستان را نوشته باشد، در هر صورت اگر داستان آنطوری که او میخواهد، نشود از نوشتن آن صرفنظر میکند و یک داستان دیگر را شروع میکند. اکبریانی این روزها به شدت خود را درگیر نوشتن کرده است؛ ضمن اینکه مینویسد، داستان هم میخواند تا بتواند قصههای دلنشینتری بنویسد؛ او در مورد دنیای این روزهایش به فرهیختگان میگوید: «این روزها در انتظار مجوز کتابی با عنوان «چهره مبهم» هستم که به تازگی توسط نشر آموت به وزارت ارشاد فرستاده شده است. این رمان فضای رئالی ندارد. نمیدانم نام آن را جادویی بگذارم بهتر است یا سوررئال؟ اما خب این یک داستان تخیلی است و فضای خاصی دارد. یکی دیگر از دغدغههای من در این روزها، خواندن آثار کلاسیک ادبیات و البته داستانهای عامیانه و فولکلور ایرانی است. این روزها برای بار چندم است که کتاب «عجایبالمخلوقات» را میخوانم. این کتاب نه شبیه داستان است و نه به دنیای ادبیات مرتبط است اما فضاهایی در این کتاب ترسیم شده که به شدت به داستاننویسی و ادبیات کمک میکند و برای خلق داستانها مفید است. علاوه بر اینها اگر بخواهم از دغدغههای نوشتن و دلمشغولیهای داستانی حرف بزنم باید بگویم که در این مدت رمانی را شروع کردم و حدود ۳۰ صفحه از آن را هم نوشتم اما در میانههای راه آن را رها کردم، چراکه به چیزی که میخواستم، نرسیدم. به همین خاطر است که دو روزی میشود که یک رمان دیگر را شروع کردهام. در مورد این رمان چیز زیادی نمیتوانم بگویم، چرا که من داستانهایم را از قبل مشخص نمیکنم. شخصیتهای داستان از قبل طرح نمیشوند و هیچ نکته تعیینکنندهای در مورد داستان وجود ندارد. به طور کلی باید بگویم برای شروع داستان طرح از قبل تعیینشدهای را در ذهن ندارم. با یک شخصیت داستان آغاز میشود و همین روزهاست که یک نفر دیگر هم وارد داستان شود. اینها تمام دلمشغولیهایی است که این روزها ذهن مرا درگیر کرده است.» «چهره مبهم» تازهترین کتاب هاشم اکبریانی است. این کتاب، دومین رمان او بعد از «لبخند» محسوب میشود. اگر بخواهیم در مورد این کتاب بیشتر توضیح دهیم، باید بگوییم «لبخند» درباره شخصیتی است که لبخند همیشگیاش باعث افسردگیاش شده است؛ یک داستان تخیلی که میتواند شما را چند روزی درگیر کند. «چهره مبهم» هم در مورد مردی است که در تمامی لحظات زندگیاش چهره نامشخصی دارد و همین حالت او باعث شده زندگی او از حالت طبیعی خارج شود. او برای چاپ این دو رمان در انتظار مجوز از سوی وزارت ارشاد است. دنیای این روزهای هاشم اکبریانی به شدت در قصه غرق است و دغدغههای نوشتن او هیچوقت تمام نمیشود و قصههای فیالبداهه و جادویی او همچنان ادامه دارد. «کاش به کوچه نمیرسیدم»، «باید بروم»، «آرامبخش میخواهم» و «هذیان» داستانهایی است که او تا به حال به چاپ رسانده است.