آفتاب درخشان دلیل آشکاری است از درمانگری نوشتار. داستان دختر بیست سالهای که به سرطانی نادر مبتلا میشود و با نوشتن روح آشفته و وحشت زدهاش را درمان میکند و خود را برای مرگ آماده تر.
آفتاب درخشان. نورماکلین. مترجم :اشرف منظوری. تهران: نشر آموت. چاپ اول: 1390. 1650نسخه. 224صفحه. 5000 تومان.
« من شب را دوست ندارم. زیرا همه اتفاقات بدی که روز برایم پیش میآید و باعث رنجم میشود در شب در خاطرم میخزد و مرا ناراحت میکند. یک شب به محض اینکه خوابیدم، خواب وحشتناکی دیدم. صحنههایی درهم که واضح نبودند. خواب دیدم دکتر چیزهای ناامید کنندهای درباره غدهای که در رانم هست میگوید. او میگفت از این بیماری میمیرم. وحشتزده از خواب میپرم و آنچنان ترسیدهام که انگار واقعا مردهام.»[1]
ژاکلین بیست ساله از همان اوائل حاملگیاش متوجه بیماری دردناکی در ناحیه زانو میشود و بعدها غدهای که در زانوی او رشد میکند او را به سرطانی نادر مبتلا میکند. وقتی متوجه میشود از دکترها کاری برای درمان او بر نمیآید تصمیم میگیرد خودش، خودش را درمان کند. او شروع میکند به نوشتن و ضبط خاطرات خود و مشاهدات و احساساتش را از بیماریاش مینویسد. همین نوشتن او را نجات میدهد. نوشتن روح سرگردان، وحشت زده و آسیب دیدهاش را درمان و برای پذیرش بیماری و مرگ او را آماده میکند. در پایان داستان ژاکلین را میبینیم که حتی برای خوردن قرصها و داروهای گوناگون دیگر پافشاری نمیکند و بهتر میبیند که روزهای پایانی زندگیاش را در کنار فرزند و همسرش بگذراند و به آنها امید و شادی بدهد. چیزی که از بسیاری از بیماران سرطانی بعید به نظر میرسد. بیماری سرطان از ژاکلین نویسنده حساسی میسازد و طبع شعر او را بیدار میکند به طوری که در جای جای اثر نویسنده به نوشتن شعرهایی میپردازد و احساسش را در قالب شعر بیان میکند. هر چند هم خاطرات و هم اشعار دست نوشتههایی نیستند که چندان ارزش ادبی خاصی داشته باشند اما سادگی آنها مخاطب را جذب میکند.
آفتاب درخشان با روایاتی بسیار ساده و بی هیچ پیرایهای نوشته شده است. درست همانگونه که یک دختر بیست ساله میتواند بنویسد. نورماکلین هم تلاش کرده است سادگی و بی پیرایگی این نوشتهها را به پیچیده نویسی نزدیک نکند و تنها به زندگی نامه ژاکلین سر و سامانی ادبی بدهد.
آفتاب درخشان با روایاتی بسیار ساده و بی هیچ پیرایهای نوشته شده است. درست همانگونه که یک دختر بیست ساله میتواند بنویسد. نورماکلین هم تلاش کرده است سادگی و بی پیرایگی این نوشتهها را به پیچیده نویسی نزدیک نکند و تنها به زندگی نامه ژاکلین سر و سامانی ادبی بدهد. روزنامه تایمز درباره این داستان مینویسد: " یکی از استثناییترین رمانهای سال است که نورماکلین بر اساس خاطرات ژاکلین هلتون نوشته است."
البته نسخه سینمایی این رمان رکورد گیشه فروش را شکست و یک سریال تلویزیونی هم از این اثر ساخته شد.
ژاکلین هلتون معروف به کوراین هایدن در سال 1971 در بیست سالگی در ونکور بر اثر ابتلا به نوعی سرطان نادر در گذشت. او در هجده ماهه آخر عمرش تصمیم گرفت خاطرات خود را به عنوان میراث برای دخترش جیل که هنوز نوزاد بود بنویسد. استودیویی یونیورسال فیلمی بر اساس خاطرات او ساخت که ببینندگان زیادی را به پای تلویزیون نشاند. نورماکلین آفتاب درخشان را بر اساس خاطرات ژاکلین هلتون به رشته تحریر در آورده است.
اشرف منظوری هم ترجمه روانی از این رمان به دست داده است. اشرف منظوری، شاعر و مترجم این اثر، دارای مدرک كارشناسی ارشد در رشته فنون ترجمه و آواشناسی از آمریكا است و ترجمه «آفتاب درخشان» اولین ترجمهای است كه از وی آماده انتشار میشود. پیش از این مجموعه شعری با نام «سایه سرو» از اشرف منظوری در ایران به چاپ رسیده است.
« به بیمارستان میروم همان ساختمان آشنا. دیگر از بیمارستان وحشت ندارم. همه اهل بیمارستان نسبت به من لطف دارند، که این خود بسیار مهم است. اولین باری که بیمارستان ردال رفتم آنها متوجه شدند که من سرطان دارم، احساس ترس و خطر کردم. بیشتر از همه از متخصص پزشکی متنفر بودم. میگفتم چرا به من دارو نمیدهند تا به بهبود من کمک کند. اما زمانی که به بیمارستان نایلز آمدم احساسم به کلی عوض شد. در اینجا خیلی چیزها آموختم. از فرصتهایی که در طول بیماری به دست آوردم خیلی خرسندم... خوشحالم از این که سر انجام فهمیدند که باید داروهای مرا قطع کنند. اینکه متوجه شدند بهتر است بیمار در راحتی و با خیالی آسوده بمیرد تا اینکه در آشفتگی و نابسامانی.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 9 کتاب
[2] صفحه 190کتاب
فاطمه شفیعی
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان