براي خواندن اين نقد اينجا يا اينجا را كليك كنيد
الهه عطاردی (مجله پرنیان): شوهر عزیز من، از معدود رمانهایی است که در سالهای اخیر توانست بازار کتاب ایران را تحت شعاع چاپهای متعدد خود قرار دهد و به سرعت نام نویسندهآن فریبا کلهر را نزد کتابخوانان فارسیزبان پرآوازده سازد.
اگرچه فریبا کلهر سالهاست که در عرصه نویسندگی فعالیت دارد اما بیشتر آثار او تا پیش از «شوهر عزیز من» در حوزه نوجوانان بوده است.
فریبا کلهر با نثر روان و سبک ویژه خود مروج نوعی از داستاننویسی است که در میانه سبک فاخر و رمانهای عامهپسند جای میگیرند. او در سهگانه خود با نامهای «پایان یک مرد»و «شروع یک زن» و «شوهر عزیز من»با دنبال کردن مضامین مشترک سیاست، عشق و زندگی، سرگذشت زنانی را به تصویر میکشد که در عوالم تنهایی، زندگی خود مرور میکنند و در واگویههای ذهنی از عشقها، حسرتها و ناکامیهایشان سخن میگویند. «شوهر عزیز من» در میان این سهگانه، به واسطه وجود شخصیتهای به مراتب جاندارتر و روایتی دلنشین و پیراسته از زوائد، موفقتر است.
سیما انتظاری، راوی و شخصیت اصلی کتاب «شوهر عزیز من» در واگویههای ذهنی، داستان زندگیاش را روایت میکند. او زنی پخته و به میانسالی رسیده است که وقتی همسرش را در یک جریان سیاسی از دست میدهد، زبان به روایت خاطراتی میگشاید که گره خورده در گذشته اوست. دختری که در اوج انقلاب فرهنگی تحت تاثیر مبارزین انقلابیع تلاش میکند تا جایگاهی برای خود بیابد؛ اما از آنجا که نه به رشد فکری بالا رسیده و نه ریاکار و سیاستباز است و تزلزل شخصیتی هم دارد، به خاطر سادگی از گوش دادن به آهنگ ویکتور خارا با نسرین ماجدی، صمیمیترین دوستش صحبت میکند و همین بهانهای میشود برای اخراجش از کتابخانه و اتمام دوستیاش با نسرین. بعدها او در یک دفتر مجله با سردبیری مردی به نام آقای آذر مشغول کار میشود. با مدرس کلاس ایدئولوژیاش که سابق بر این با نسرین در آن شرکت میکرد و مردی بود مذهبی و تمام شاگردان دخترش را که فقط سه نفر بودند سخت تحتتاثیر قرار داده بود، ازدواج میکند؛ اما درست در شب عروسی با اعتراف همین مرد حزباللهی، درمییابد که همسرش به اصرار مادرش تن به این ازدواج داده است و او پیش از این عاشق کس دیگری بوده و حال نیاز به پاکسازی روح دارد تا بتواند زندگی زنانشوییاش را با سیما آغاز کند. این پیرایش روح پنجسال طول میکشد و سیما از همسرش کینهای دیرینه به دل میگیرد و حتی بعد از بازگشت کورش از جنگ و ابراز پشیمانی از اینهمه بیتوجهی حاضر نمیشود عشق او را بپذیرد و در تصورات و خیالاتش با درخت توت خانه پدری، از تنها عشقش، سهراب، که حالا همسر خواهر کوچکش، سوسن است، صحبت میکند. سهراب که در همان دوران جنگ در اثر سکتهی قلبی فوت میکند، علاقهی شدیدی به سرپرستی کودکان بیسرپرست داشته و برخلاف خواست سوسن، پسری به نام آراش را هم به فرزندی میپذیرد که هنوز رسمی نشده، مرگ از راه میرسد. سیما که از مرگ سهراب سخت آشفته میشود آرش را به نزد خود میآورد و سالها او را به یاد معشوقاش نگه میدارد و حتی زمانی که دست از لجاجت برمیدارد و ظاهرا به عشق همسر تن میدهد اما یاد یار، شبانهروز با اوست.
سیما بعد از آشتی با کورش به بهانهی ادامه تحصیل کورش بعد از جانبازی، آن هم به هدف خدمت به جامعه به کانادا سفر میکند و پسرش شاهین را در آن کشور به دنیا میآورد؛ اما بعد ازاتمام تحصیلات کورش وقتی به ایران باز میگردند، کورش در دانشگاه مشغول تدریس میشود اما به خاطر تحریک دانشجویان از دانشگاه اخراج شده و مدتی بعد هم ترور میشود.
نگاه انتقادی نویسنده به وقایع انقلاب و سرنوشت سهمگینی که برای کورش، شوهر زن راوی در این رمان در نظر گرفته شده، داستان را به ورطهای سیاسی اجتماعی فرو میکشاند. از سوی دیگر روایت تراژیک و سرکشیدن به دنیای محرمانههای سیما انتظاری که به مدد کابوسهای آشفته و جستجو برای یافتن دوباره عشق ناکام وی انجام میگیرد، تصویرگر جهانی ذهنی زنی است که ناخواسته زندگیاش گرفتار بازیهای سیاسی شده است. اگرچه گذشت زمان «شوهر» داستان را به مرد عزیزی تدبیل میکند که راوی در سوگ او نشسته است اما همچنان یاد و خاطره معشوق دستنیافتنی و عشق ممنوع زن، سهراب، است که او را آرام میکند. خاطرهای که با درخت توت خانه پدری سیما در محلههای قدیمی شهر پیوندی ناگسستنی دارد و یادآوری این عشق را با نمادی از حسرت برای تلخکامی و ناکامیهای سیما در زندگیاش تبدیل میکند. روایت تحسینبرانگیز نویسنده از دنیای ذهنی زن راوی است که از «شوهر عزیز من» داستانی خواندنی میسازد. روایتی که آشوبهای دهه شصت را زنده و سرنوشت مردان و زنانی را روایت میکند که بر بستر سیاست، نطفه عشقشان شکل گرفت و شاید به جز ناکامی و حسرت، یادگاری برایشان به جای نماند.
گفتنی است که رمان «شوهر عزیز من» سال 92 نیز در لیست پرفروشهای سال قرار گفته است و در آستانه سال نو چاپ ششم رمان روانه بازار کتاب شده است. این رمان که فروردین 91 برای نخستین بار منتشر شد در کمتر از دو سال به شش چاپ رسیده و بازتابهای فراوانی نیز داشته است. به طوری که علاوه بر نامزد شدن در برخی جوایز ادبی، از سوی بسیاری از منتقدان نیز رمانی خواندنی و خوشپرداخت عنوان شده است.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
«خوابیده ام. در آپارتمانی اجارهای در تورنتو. در طبقه سی و چهارم. در آپارتمانی که از پنجرههای بزرگش میتوانم اووووه تا آخر شهر را ببینم و انقدر به آسمان نزدیک باشم که اگر دستم را دراز کنم گلهای رز ابری سرانگشتهایم را لمس کند.
خوابیده ام. خسته ام از سفر دور و درازی که زمان را به هم ریخته و انگار عقربهها زمان صفر را نشان میدهند. خواب خوابم. باید بیشتر از اینها بخوابم. دوست دارم همین طور بخوابم و خواب سهراب را ببینم. حس آزادم در خواب میگوید سهراب تا اینجا آمده. تا اینور دنیا. خواب سهراب را میبینم که امانتیاش را میخواهد. دستش را به طرفم دراز میکند و زنجیرش را میخواهد. زنجیر به گردنم است هنوز و ته ته قلبم را لمس میکند. میگویم: «نه.»
اما سهراب دست بردار نیست. میگوید: «مهلت امانتداری به پایان رسیده.» و من بازهم زنجیر را به او نمیدهم. با گرمایی که روی صورتم بالا و پایین میرود بیدار می شوم و کورش را میبینم که روی صورتم خم شده است. میگوید: «نترس جانم. منم. میخواهم چشمهایت را ببوسم.»
کتاب «شوهر عزیز من» را نشر آموت در سال 1391 منتشر کرده است.