محمّدرضا حیدرزاده (روزنامه اطلاعات): استر کنارش روی نیمکت نشست و به دستان بلند آقای فرن که روی ردیف کلید های پیانو می دوید،نگاه می کرد. گویی این دست ها بودند که نت ها را می ساختند.این وضعیت آنقدر طول می کشید که استر همه چیز حتی جایی را که در آن بود، فراموش می کرد.او غروب ها آقای فرن را در میدان دهکده می دید که مردم به نزدش می رفتند و او در مورد همه چیز به جز موسیقی صحبت می کرد……
اردوگاه نورشمس،تابستان ۱۹۴۸٫ ما در اردوگاه نورشمس زندگی می کردیم. من،نجمه، تصمیم گرفتم به یاد سعدی ابوطالب،بدوی، و عمه حوریه بنویسم.به یاد مادرم فاطمه که نمی شناختمش و پدرم احمد.آیا آفتاب برای هیچکس نمیتابد؟این سئوالی است که در گوشم زنگ میزند. او بیش از یک سال بود که این سئوال را میپرسید اما حالا مرده است….
رمان “ستاره سرگردان” نوشته نویسنده فرانسوی “ژان ماری گوستاو لو کلزیو” با ترجمه «سجاد تبریزی» همکار روزنامه نگارمان در سرویس خارجی روزنامه اطلاعات، توسط نشر آموت روانه بازار کتاب شده است.
لو کلزیو در آوریل ۱۹۴۰ در “نیس″ فرانسه متولد شد. پدرش اهل کشور انگلیس و مادرش فرانسوی بود.آنها برای زندگی به جزیره موریس مهاجرت میکنند و با این وجود باید پرسید که آیا ژان فرانسویست؟ بریتانیایی یا اهل موریس؟ او به شخصه هیچ کدام را انتخاب نمیکند و همیشه خود را یک تبعیدی میداند.
او زبان فرانسه را زبان حقیقی خود میداند و میگوید: برای من که یک جزیره نشین هستم، فرانسه تنها کشور من است، جایی که در آن زندگی میکنم و در عین حال من مانند کسی که در ساحل دریا به گذر کشتیهای باری نگاه میکند و پا بر بندرها میکشد، مانند انسانی که طول یک بلوار را میپیماید، متعلق به هیچ محله یا شهری نیستم.
پدرش در زمان جنگ جهانی دوم در نیجریه خدمت میکرد از همین روی در کودکی دوسال در نیجریه زندگی کرد. پس از اتمام دوره دبیرستان در نیس به دانشگاه بریستول رفت و به تحصیل زبان انگلیسی پرداخت. زبانی که باعث شد تا بعد ها در دانشگاههای بانکوک، بوستون و مکزیکوسیتی تدریس کند.
ژان در آغاز قصد داشت نویسندگی را به زبان انگلیسی آغاز کند، ولی در ادامه به فرانسوی نوشت و این زبان را برگزید و این در حالی بود که همواره از مخالفان استعمار جزیره موریس توسط انگلیسیها بود. نوشتن را از سن هفت سالگی طی یک سفر دریایی با مادرش آغاز کرد.
او در جستجوی پدرش به نیجریه میرفت و در کابین کشتی مشغول نوشتن خاطرات سفر خود میشد.آشنایی با آفریقا برایش تجربهای بزرگ بود، پس از پایان دوره متوسطه، ادبیات انگلیسی را در دانشگاه بریستول فراگرفت، سپس در سال ۱۹۶۳ در سن ۲۳ سالگی جایزه “رودندو” را برای اولین رمانش با عنوان”صورت جلسه” دریافت کرد. در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه فرانسه کارشناسی ارشد گرفت.
در سال ۱۹۶۷ خدمت سربازی خود را در کشور تایلند گذراند، اما به علت انتقادهای پیدرپی از وضعیت اجتماعی این کشور به مکزیک فرستاده شد.از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ زندگی سرخپوستیاش را در قلب جنگل های پاناما، در میان قبیلهای از سرخپوستانِ اِمیرا گذراند و به آموختن زبانهای محلی روی آورد. وی در سال ۱۹۸۳ از دانشگاه مکزیکوسیتی فارغ التحصیل شد و تِز دکترای خود را بررسی تاریخ مکزیک، انتخاب کرد و در نهایت در دانشگاه آلبوکرک آمریکا مشغول تدریس شد.
ژان ماری گوستاو لو کلزیو بیش از ۴۰ کتاب نوشته که در برگیرنده تنوع نوشتاری است: رمان، رساله، بیوگرافی، کتابهایی برای کودکان، تعداد بیشماری پیشگفتار، مقاله. او نویسنده ای رمزآلود باقی مانده است، بیشتر به کولیها میماند تا به مسافرها. جذب بیابانها و سرخپوستان میشود.
او یکی از نادرترین راویان امروزی است که توانسته افسانهها را به شکل مادی و فیزیکی بیان کند. شخصیت تمام داستانهایش حامل پیامی اخلاقیاند. در درجه اول احترام به دنیا، به دیگران و به خود برایش حائز اهمیت است. او به عنوان یک راوی، خواننده را دعوت به نگریستن به خویش میکند. دعوت به غوطهور شدن در صلح و رؤیا، با اجتناب از تمام رسومات و پوچیها. زبانش ساده و قابل فهم است. ژان به مانند شخص خانه به دوشی است که از جایی به جای دیگر میرود.
شخصی تبعیدی که سفر میکند و شخصیت داستانهایش در شهرها گم میشوند. با ما از مرگ میگوید، از ترسِ تنهایی، از رؤیای شیرین کودکی، از عشق به آزادی و سرگشتگی انسان مدرن. او نویسندهای است که حقایق را فاش میسازد، به مبارزه میطلبد و انسان را نیز به مبارزه وا میدارد.
ژان در سال ۱۹۹۴ به عنوان بزرگترین نویسنده فرانسه برگزیده شد و در سال ۲۰۰۸ جایزه نوبل ادبیات را گرفت. آکادمی نوبل دلیل اعطای جایزه اش را چنین اعلام کرده بود: “نویسنده سبکهایی نو، ماجراجوییهای شاعرانه، خلسه نفسانی و کاشف بشریت در ماورا و زیر تمدن حکمفرما. او یک مسافر، یک شهروند جهانی است، اگر به کارهای او دقت کنید متوجه میشوید که او تنها یک نویسنده فرانسوی نیست، بلکه در فرهنگهای مختلفی زیسته و در مورد تمدنهای مختلفی تحقیق نموده است”.
از جمله آثار پرآوازهاین نویسنده میتوان به انقلابها، قرنطینه، کاشف طلا، جنگ ،آوای گرسنگی، بیابان، و ستاره سرگردان اشاره کرد.
از آثار لوکلزیو،تاکنون کتابهای بیابان، آوای گرسنگی، دیگو و فریدا،و “ستاره سرگردان” به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است.
در ادامه رمان “ستاره سرگردان”
می خوانیم:
صبح زود یک روز بارانی،ایتالیایی هاپیانوی آقای فرن را با خود بردند.خبر همه جا پیچیده بود،بدون این که کسی چگونگی آن را بداند.همه بچه های دهکده،چند پیرزن با پیش بند آنجا حضور داشتند و در مقابل دیدگان همه،چهار سرباز ایتالیایی یونیفرم پوش جسمی بزرگ و سحرانگیز به رنگ مشکی براق با شمعدان های مسی به شکل گاری، را در خیابان حمل می کردند.
استر به گذر این گروه غریب چشم دوخته بود،به پیانویی که مثل تابوت بزرگ تکان می خورد،
و به پرهای سیاه رنگ کلاه نظامی سربازان که با هر قدم می جنبیدند.سربازان مجبور شده بودند برای تجدید قوا چندین بار بایستند و پیانو را روی سنگفرش خیابان بگذارند و هر بار که آن را زمین گذاشته بودند، صدای شکوه آمیز آکوردهای پیانو با لرزشی کشدار طنین انداخته بود.همان روز بود که استر برای اولین بار با راشل صحبت کرده بود.
او از دور با چشم خود حرکت گروه عجیب را دنبال می کرد سپس از دور آقای فرن را دیده بود که زیر باران به خیابان آمده بود.استر در درگاهی یک خانه پنهان شده بود و راشل کنار او ایستاده بود. باران که موهای زیبا و شرابی راشل را خیس کرده بود، روی صورتش مثل قطرات اشک جاری شده بود….