در گفتوگو با مترجم کتاب مطرح شد؛
«آخرین چیزی که او به من گفت» رازآلود، هیجانی و سوالبرانگیز است/ منتقدان داستانهای جنایی بومی را فاقد ارزش ادبی میدانند
سیدرضا حسینی درباره ترجمه جدیدش گفت: ضرباهنگ تند، صحنههای اکشن و حضور قهرمانهای توانمند از ویژگیهای رمانهای هیجانی ست که در رمان «آخرین چیزی که او به من گفت» با ابزارهای تعلیق، گنجاندن نکات انحرافی و موقعیتهای دلهرهآور به وفور یافت میشود.
«آخرین چیزی که او به من گفت» رازآلود، هیجانی و سوالبرانگیز است/ منتقدان داستانهای جنایی بومی را فاقد ارزش ادبی میدانند
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛ لورا دِیو در آخرین اثر داستانیاش به نام «آخرین چیزی که او به من گفت» از رازی دلهرهآور میگوید و اینطور آغاز میکند: «در فیلمها و سریالهایی که از تلویزیون پخش میشوند، یک صحنه را زیاد میبینید: درِ خانهای را میزنند. پشت در یک نفر ایستاده است تا خبری به صاحبخانه بدهد که زندگیاش را زیر و رو خواهد کرد...». این کتاب به تازگی با ترجمهای از سیدرضا حسینی و از سوی نشر آموت راهی بازار کتاب شده است.
حسینی که پیشتر ترجمه آثاری همچون «بازگشت»، «آنجا که جنگل و ستارهها به هم میرسند» و «خاک آمریکا» را برعهده داشته است، میگوید: رمان «آخرین چیزی که او به من گفت» یک رمان رازآلود است که به بررسی تاثیر رازها و دروغها بر روابط صمیمانه بین انسانها میپردازد. زاویه دید رمان اول شخص محدود است و رمان به زمان حال روایت میشود. راوی رمان برخلاف برخی آثار ژانر رازآلود و معمایی قابل اعتماد است.
این مترجم؛ رمان «آخرین چیزی که او به من گفت» را -حتی در عنوان- حاوی سوالی میداند که خواننده را به یافتن پاسخ برای آن مشتاق میکند و میگوید: موقعیت غریبی که شخصیت اصلی رمان با ناپدید شدن همسر خود در آن گرفتار میشود، سوالهای متعددی را برای خواننده مطرح میکند و او را وامیدارد تا برای رسیدن به جواب این سوالها تا آخرین جمله کتاب را با اشتیاق تمام بخواند.
در گفتوگو با سیدرضا حسینی از ویژگیها و شاخصههای رمانهای رازآلود، جنایی و معمایی و کارکردهای ژانر در این دست آثار پرسیدیم که در ادامه میخوانیم:
لورا دِیو در آخرین اثر داستانیاش به نام «آخرین چیزی که او به من گفت»(The Last Thing He Told Me) که به تازگی با ترجمهای از شما به چاپ رسیده است، در روایتی پرهیجان و حادثهای، داستانی معمایی و رازآلود را مطرح میکند. ابتدا کمی درباره این اثر بگویید.
رمان «آخرین چیزی که او به من گفت» یک رمان رازآلود است که به بررسی تاثیر رازها و دروغها بر روابط صمیمانه بین انسانها میپردازد. زاویه دید رمان اول شخص محدود است و رمان به زمان حال روایت میشود. تقریبا همه حوادث داستان در دو شهر ساسالیتو در کالیفرنیا و آستین در تگزاس روی میدهند. رمان از زبان هانا هال روایت میشود که زنیست تقریبا چهل ساله که به حرفه خراطی اشتغال دارد و برای مشتریان ثروتمند خود مبلمان و آثار هنری چوبی درست میکند. راوی رمان «آخرین چیزی که او به من گفت»، برخلاف برخی آثار ژانر رازآلود و معمایی قابل اعتماد است. سیر تند حوادث رمان به تناوب با صحنههای بازگشت به گذشته (فلاش بک) قطع میشود و نویسنده با استفاده از این صحنهها پیشینهای از شخصیتهای اصلی رمان (هانا هال و اوون مایکلز) و رابطه این دو نفر ارائه میکند تا خواننده خودش احساس کند که هانا یک روای قابل اعتماد در مسیر پرپیچ و خم داستان است.
«آخرین چیزی که او به من گفت» با طرح پرسشهای بسیاری آغاز میشود؛ همسر هانا هال کجاست؟ آیا مسائل مطرح شده درباره اوون مایکلز درست است؟ سرنوشت شخصیتهای داستان و روابطشان به کجا ختم میشود؟ آیا هانا دختر اوئن را میپذیرد؟ و ... پرسشهای مطرح شده و پاسخهایی که در خلال داستان به آن میرسیم چه نقشی در پیشبرد داستان دارد؟
اساس و بنیاد رمانهای رازآلود بر پرسشهایی استوار است که خواننده را مشتاق میکنند جوابی برای آنها بیابد. در این دست رمانها خواننده گاه با یک صحنه قتل مواجه میشود و در ادامه رمان با شخصیت اصلی رمان همراه میشود تا در کنار او قاتل را شناسایی کند. رمان «آخرین چیزی که او به من گفت» حتی در عنوان خود هم حاوی سوالی است که خواننده را به یافتن پاسخی برای آن مشتاق میکند. موقعیت غریبی که شخصیت اصلی رمان با ناپدید شدن همسر خود در آن گرفتار میشود، سوالهای متعددی را برای خواننده مطرح میکند و او را وامیدارد تا برای رسیدن به جواب این سوالها تا آخرین جمله کتاب را با اشتیاق تمام بخواند.
راوی همراه با مخاطب در مسیر پاسخ به پرسشهایش پیش میرود. از تاثیر این نوع روایت بر کشش و هیجان اثر بگویید.
چنانکه گفته شد رمان به زمان حال و از زاویه دید اول شخص محدود روایت میشود. زمان حال کمک میکند تا سردرگمی و نگرانیها و اضطرابهای شخصیت اصلی داستان به خوبی درک شود. خواننده از همان ابتدای داستان با هانا هال همراه میشود و قدم به قدم با او پیش میرود و بهتدریج پرده از حقیقت ماجرای اوون برمیدارد. صحنههای بازگشت به گذشته نیز باعث میشوند تا خواننده اطلاعات را همچون تکههای یک پازل در کنار هم قرار دهد. خواننده هرچه بیشتر در مسیر داستان به پیش میرود، اطلاعات بیشتری از اوون به دست میآورد و با شخصیت پیچیده و جالب اوون آشنا میشود. به نوعی میتوان گفت در این رمان اتفاقات گذشته بیشتر از رویدادهای زمان حال اهمیت دارند. رمان از ضرباهنگ تندی برخوردار است و آنقدر چرخش دارد که خواننده را تا پایان داستان با خود همراه کند.
«آخرین چیزی که او به من گفت» رمانی رازآلود و هیجانی است. نگارش در چنین ژانری چه نسبتی با شخصیتپردازی دارد؟
قهرمان و شخصیت اصلی رمانهای رازآلود و هیجانی باید از چنان شخصیتی برخوردار و دارای چنان ویژگیهایی باشد که نویسنده بتواند با تکیه بر آن شخصیت و آن ویژگیها داستان را به پیش ببرد. شخصیت اصلی این رمانها معمولا یک بازرس پلیس یا کارآگاه خصوصی است که به صورت حرفهای یک پرونده جنایی یا ماجرایی مرموز را دنبال میکند. چنین فردی باید دارای شخصیتی کنجکاو، مستقل، پیگیر و سمج باشد. اما در بعضی رمانهای این ژانر مثل رمان آخرین چیزی که او به من گفت، قهرمان و شخصیت اصلی یک فرد عادی است که تحت تاثیر یک موقعیت و بنا به یک ضرورت مجبور میشود یک ماجرای مرموز را دنبال کند و از راز یک معما پرده بردارد. مسلما وقتی شخصیت اصلی و قهرمان یک رمان رازآلود آماتور باشد، باید برای پیگیری تحقیقات خود از انگیزه کافی برخوردار باشد. در چنین شرایطی لزومی ندارد قهرمان داستان از ویژگیها و شخصیت یک کارآگاه حرفهای یا یک بازرس کارکشته پلیس برخوردار باشد و نویسنده تنها نیاز دارد به این شخصیت انگیزه کافی بدهد. این انگیزه معمولا وقتی ایجاد میشود که جان قهرمان داستان یا خانوادهاش، باورها و اعتقاداتش و یا وجهه و حیثیت او تهدید شود. در رمان «آخرین چیزی که او به من گفت» دقیقا با چنین وضعیتی روبهرو هستیم و هانا هال در موقعیتی قرار میگیرد که زندگی خانوادهاش، باورهایش و وجهه و حیثیتش تهدید میشود.
با توجه به اینکه «آخرین چیزی که او به من گفت» رمانی معمایی و پررمز و راز است، لورا دیو از چه کارکردهای ژانری برای نگارش اثر استفاده کرده است؟
این رمان در رقابت سالانه گودریدز عنوان بهترین رمان رازآلود و هیجانی را به خود اختصاص داده است. ویژگی رمانهای هیجانی معمولا ضرباهنگ تند، صحنههای اکشندار و قهرمانهای توانمندی است که توطئهها و نقشههای شخصیت یا شخصیتهای منفی داستان را خنثی میکنند. در این رمان از ابزارهای تعلیق، گنجاندن نکات انحرافی و موقعیتهای دلهره-آور به وفور استفاده میشود. رمانهای هیجانی اغلب با رمانهای رازآلود همپوشانی دارند و چیزی که این دو نوع رمان را از هم متمایز میکند ساختار طرح رمان است.در یک رمان هیجانی، قهرمان باید نقشههای دشمن را خنثی کند اما در رمان رازآلود پرده از راز جنایت یا اتفاقی مرموز برداشته میشود که قبلا روی داده است. رمانهای رازآلود، چنانکه گفته شد، بر دو دستهاند. در یک گروه از این رمانها شخصیت اصلی رمان به صورت حرفهای از تخصص خود برای حل یک معما استفاده میکند و در گروه دوم، شخصیت اصلی تحت تاثیر یک ضرورت و الزام به عنوان یک کارآگاه آماتور از یک رویداد یا اتفاق مرموز رازگشایی میکند. در هر دو گروهِ این ژانر تاکید اصلی نه بر خود جنایت یا اتفاق مرموز که بر شخص یا اشخاصی است که سعی میکنند از راز آن جنایت یا اتفاق مرموز پرده بردارند. در این رمانها تقریبا همیشه آنچه مورد توجه قرار میگیرد و بدان پرداخته میشود، واکنش شخصیت اصلی رمان به رویداد مرموز یا جنایتی است که خود شاهد وقوع آن نبوده است. خواننده در طول داستان قهرمانی را دنبال میکند که با طمانینه و دقت شواهد مختلف را در کنار هم قرار میدهد و در نهایت معما را حل میکند. در رمان «آخرین چیزی که او به من گفت»، دقیقا چنین چیزی را شاهد هستیم.
با توجه به اینکه امتیاز ساخت سریالی بر اساس این اثر خریداری شده و ساخت آن در پیش است، از قابلیتهای سینمایی این اثر بگویید. به نظر شما چه ویژگیهایی سبب انتخاب یک اثر داستانی برای اقتباس سینمایی میشود؟
یک رمان یا اثر ادبی معمولا به سه دلیل برای تهیه فیلم سینمایی مورد اقتباس قرار میگیرد. دلیل نخست پرفروش بودن رمان است که در مورد رمان «آخرین چیزی که او به من گفت» مصداق پیدا میکند. دلیل دوم علاقهمند شدن یک کارگردان یا تهیهکننده به یک رمان است. این رمان مورد توجه خانم ریس ویترسپون، بازیگر و تهیهکننده سرشناس سینمای آمریکا قرار گرفته است. و دلیل سوم به ویژگیهای خود رمان مربوط میشود. رمانی که از عناصر اصلی یک داستان سینمایی برخوردار باشد، معمولا مورد توجه کارگردانها و تهیهکنندهها قرار میگیرد. برخوردار بودن از یک قهرمان که خواننده بتواند با او همدلی کند، برخوردار بودن آن قهرمان از انگیزههایی بارز و ملموس، وجود کشمکش و تعارضی بسیار جدی و قوی در داستان و سادگی داستان به نحوی که به سهولت بتوان آن را در یک ژانر خاص طبقهبندی کرد از جمله این عناصر هستند. این رمان این عناصر را داراست.
نگارش رمانهای حادثهای و جنایی و معمایی سابقه طولانی در ادبیات غرب دارد و در دهههای گذشته آثار ماندگار بسیاری در این حوزه خلق شدهاند. با توجه به اینکه در سالهای گذشته برخی از نویسندگان داخلی به این حوزه علاقه نشان داده و مینویسند، این مساله چه نسبتی با ترجمههای ارائه شده دارد؟ جایگاه ادبیات جنایی و معمایی داخلی را چگونه ارزیابی میکنید؟
متاسفانه ادبیات جنایی بومی در ایران مخاطب زیادی ندارد. در گذشته و در سالهای پیش از انقلاب داستانهای جنایی فارسی، که ابتدا به صورت پاورقی در روزنامهها و بعد در قالب کتابهای جیبی منتشر شدند، رونق مختصر این ژانر را باعث شدند. نکته جالب و در خور تامل این بود که شخصیتهای داستانهای این نویسندگان اسامی خارجی داشتند و ماجراهای آنها نیز در ممالک دیگر اتفاق میافتاد. امیر عشیری و پرویز قاضیسعید از این دست نویسندگان بودند. بعد از انقلاب تنور داستانهای ژانر جنایی با انتشار آثار یک بازپرس جنایی مختصری گرم نگه داشته شد؛ اما متاسفانه نگاه منتقدان به داستانهای این ژانر منفی است و آنها را همچون داستانهای عاشقانه در زمره آثار فاقد ارزش ادبی طبقهبندی میکنند. اما برخلاف رمانهای جنایی ایرانی، آثار ترجمه شده در این ژانر بسیار پرطرفدارند، طوری که میتوان گفت که ژانر جنایی بعد از ژانر عاشقانه بیشترین مخاطب را در بین کتابخوانها دارد. در ده بیست سال اخیر بعضی ناشران تلاش کردند تا با ترجمه و انتشار آثار ارزشمند ژانر جنایی نگاه منتقدان و جمعیت کتابخوان را به این ژانر تغییر دهند و موفقیت نسبی آنها باعث شده است تا نویسندگان ایرانی هم با جرات و جسارت بیشتری به نوشتن آثاری ارزشمند در این ژانر روی آورند.