«تو قشنگ قصه بگویی !»
حسین رحیمی
برای من که اصل و نسبم به اشکورات میخورد، هنگامی که میخوانم :
... موقوب – جرقده – گالش لقمه – چنه – گوماگور – سن و تنبانهای رنگارنگ – اوشانان – تختهای سر – بیاموته – گرش – بک و وچه – اسکول زیر تلعه – هپرته – کشکرت – بشکستهپورد – مزرت – دراشی وراشی – دوروج – کونوس – گوته – کتاری حرفان – آله منگ – لاکو – کارتین – شول – دل درتکان – زرج – تول اوو ...
یاد گلننه و کوچه عاموجون و پیلو بابا و کاسمار و پیلوعاموجون و چارواداران با بارهای فتدق و گردو و ...طبیعت ییلاق و همزبانی گل و گیاه و کوه و دره و رودخانه و پرنده و چرنده و خزنده ... میافتم!
«خیالات، اسبی است که همه صاحباش هستند، بعضی با آن تا سرزمین آبها میتازند و بعضی در بندش میکنند به آویزی.»
اما هرچه در ««خاما» عشق و خون و آتش و مبارزه در پیوند با خیالات موج میزند و میخوانیم:
«همهی عشقها و نفرتها برای این بوده که کسی خامایش را پیدا نکرده یا خاما را دیده و نشناخته و یا شناخته و نتوانسته به وصالش برسد.»
.بخند! تمام اناردشت را دوباره انار میکارم و قصری برایت میسازم بالای درختهای چنار که هر بهار پوست میاندازند و دوباره تنهشان پوست تازه میآورند...
- آدمی که دنیا، شش روز بیشتر به او وفا ندارد، چه فرقی میکند روز اولش کجا بوده و روز آخر کجا. مهم فقط این است که در این شش روز توانسته به خامایش برسد یا نه.
- ترش و شیرین برای زندههاست. من و تو مردهایم. در دنیای مردگان، انارها همه شیرین هستند.
در «زاهو» خیالات، طبیعت و روابط آدمها، عمدتا در حد افراد خانه و محل و روستا متوقف میشود. و به روابط و مناسبات اجتماعی فقط اشاراتی میشود به:
مباشر ارباب، خرده مالک، ارباب نوکرشاه، باغدار، داغداره و مالدار بالدار، قحطی قزبین
- آقاجانم این مملکت درست نشد که. همهاش که تخسیر شاه نی . رعیت، رحم و مروت ره قورت بداده، یه سبو آب هم بالاش...
هرچند در نهایت نتیجهگیریهای زیبایی را به تصویر میکشد:
- اینجا خانهی تا همیشه همهی ماست ، یکی زودتر میرود و یکی دنبالتر. با این همه آدم نشانم بدهید که این راه را نرفته باشد....
- مرگ هم مثل خواب بمانه. گاهی لازمه
- آدم رفتنی باید برود
- ماندن، کار مانده است .
- آدمی تنها بیامده، تنها بماند و تنها هم برود .
- کلاه بچرخانی، قدت برسد به خمیدگی و کمان عمرت آماده بشود که پرتو بکند تو ره بغل قبرستان
، جای یکصد هزار زندگان ...
- اسب آدم، خود آدمه . هر وقت میل بکنه به رفتن، باید زین گذاشت پشتاش. مهم نیست کجا برود، این مهم است که میرود هنوز– هر سگی که لاو بکرد سگ گله نشود...
مهم وطن آدم است، وگرنه آدمان بیایند و بروند.... زندگی دو نیمه دارد. خوشبهحال کسی که نیمه اول را رفته باشد دنبال خودش.
دمت گرم آقای نویسنده؛
تو قشنگ قصه بگویی!
@aamout