یازده‌ماه دوندگی کردم تا توانستم مجوز کتابفروشی آموت را بگیرم...

به بزرگی ِ این کفش‌ها نخندید لطفا، عمر نوح را دارند این پاافزارها

یادمه سال هشتاد یا هشتاد و یک از مهاباد خریدم‌شان.

اولین همراهی‌شان راهی بود سخت و صعب‌العبور؛ جاده‌های پیچ‌در‌پیچ ِ #الموت . با یکی از دوستان می‌رفتیم روستا به روستا، قصه و آداب و رسوم جمع می‌کردیم. گاهی توی شن‌اسکی تپه‌ها و گردنه‌ها عشق می‌کردم که چنین پوتین‌هایی دارم.

بعد خیلی جاها باهام آمدند؛ سایه به سایه. اصلا سایه‌ام رو این‌ها نگه می‌داشتند روی زمین.

دیروز که سر ِ گرون شدن کاغذ حالم بد شد، نتونستم دفتر بمونم و یه موتور گرفتم و برگشتم خانه.

این‌جور وقت‌ها می‌رم توی اتاق‌ام. کمی گریه می‌کنم و ... بعدش می‌گیرم می‌خوابم و 

از شهریور پارسال پایم توی شهرداری باز شد و یازده‌ماه دوندگی کردم تا توانستم مجوز #کتابفروشی بگیرم و از تیرماه که بلامانع رو گرفتم، افتادم به بازسازی جایی که نزدیک به دو سال منتظر مانده تا روی سردرش نوشته بشه #کتابفروشی_آموت

دیشب بعد از اینکه خوابیدم و آروم گرفتم مصمم شدم صبح که بشه، اولین سری سفارش‌ها رو انجام بدهم

و حالا صبح شده

و حالا بارانی است و پاییز، فصل دیوانگی‌ست

و حالا پوتین‌هایم را به پا کردم

یا حق

 

استوری‌های مجموعه‌ی بازسازی را ببینید در اینجا ?

https://www.instagram.com/p/BqB5I-TF1Qd/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=n4jeh5s5neg6

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2024© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو