تا رسیدم کتابفروشی، شنیدم شبها که ما نیستیم، آب جمع میشود در پاسیو و آشپزخانه.
فوری زنگ زدم به آقامحرم، لولهبازکن آشنا به ساختمان 2000. آمد. یه بار از پاسیو فنر زد و گفت «گیره.»
یه بار هم به التماس من، آمد و از کفشوی آشپزخانه، فنر زد و گفت «لولههای قدیمی چدنی هستند و گیر هست.»