اولین تابلوی «کتابفروشی» در شهرداری منطقه دو نصب شد
یوسف علیخانی
سه چهار روز قبل وقتی تابلوی «کتابفروشی» برابر کتابفروشی آموت (نبش خیابان آریافر در بلوار مرزداران) نصب شد، هیچوقت فکر نمیکردیم اینهمه واکنش ببینیم. اینهمه پیام خوشامد و اینهمه خوشحالی برای چنین اقدامی که شاید از دید خیلیها یک کار معمولی است اما به گمان اغلب دوستان، این اتفاق، اتفاقیست از سری اولینهای گینس؛ برای اولینبار.
یکسال و اندی معطل گرفتن مجوز بلامانع کتابفروشی بودیم و دستآخر از خیرش گذشتیم تا به لطف عزیزی، ساعت هفتصبحی، وقت پیدا کردیم که آقای رسول کشتپور، شهردار منطقهی 2 را ببینیم. رفتیم و گفتیم گفتنیها را. با چند جمله، راهیمان کردند که اولاش فکر کردیم «یعنی میشود؟»
گفته بودند «شهرداری باید در مناطق مختلف شهر بگردد و آدمهایی مثل شما را بیابد و بهش مجوز کتابفروشی بدهد و ما خوشحالتریم که شما خودتان آمدهاید برای راهاندازی چنینکاری.»
و البته که در مرزداران به عنوان یک منطقه تجاری و پر از غذاخوریهای طاق و جفت و انواع و اقسام کافه و پیترافروشی و رستوران، افتتاح یک کتابفروشی، بیشتر شبیه شوخی بود، اما ما این شوخی را جدی گرفتیم.
بعد گذشت تا اینکه یکروز آقای «هیوا کاکهزاده» شهردار ناحیه چهار شهرداری منطقهی دو آمدند به مهربانی و بازدید از کتابفروشی. گفتند و گفتیم و خوش بودیم از آمدن یکی از مسوولان منطقه به باغ کتابمان. گفتند «هر کمکی از ما بربیاید انجام میدهیم.»
تشکر کردیم و گفتیم «خیلی خیلی ممنون. ما کتابفروشها باید منتظر کتابخوانان بمانیم. همین که اجازه پیدا کردیم کتابفروشی فعالیت کند، از شما ممنون هستیم.»
گفتند «ولی یک چیزی بخواه!»
و آمد به زبانمان، پیشنهادی که قبلا به خیلی از مسوولان اتحادیه کتابفروشان و ناشران و همچنین مسوولان خانه کتاب و وزارت ارشاد و شورای شهر گفته بودیم. گفته بودیم: «کاش مثل تمام بلاد متمدن، کتابفروشی هم نورچشم بلدیهها قرار بگیرد و همانطور که با تابلویی، با افتخار، موزهها و مراکز باستانی و فرهنگی را به مردم و حتی غریبهها نشان میدهیم، کتابفروشیهایمان را هم به همه نشان بدهیم.»
همین را گفتیم و بعد دیدار تمام شد.
یک دو روز بعد آقای جندانی، مدیر خدمات شهرداری ناحیه چهار زنگ زدند که «چه رنگی باشه این تابلو؟»
آنقدر در این مملکت، نه شنیدهایم و از داشتن شادیهای کوچک بازماندهایم که از سر تردید و ناباوری گفتیم «هر رنگی شما دوست دارید.»
و با خودمان فکر کردیم خبرش را اعلام نکنیم که نکند انجام ندهند و خجالتزده بشویم.
گذشت تا سه چهار روز قبل که جیمانجان، مسوول شیفت صبح کتابفروشی زنگ زد که دارند یک تابلو نصب میکنند لب خیابان؛ رو به کتابفروشی!
شنیدم دوستان دیگری مثل جناب رجایی از اداره زیباسازی منطقه دو نیز در تسهیل بخشیدن در نصب این تابلوی موشکی سهم داشتند.
و تابلو نصب شد و خبرش را که در صفحه اینستاگرام کتابفروشی آموت اعلام کردیم، موجی از شادمانی و خوشحالی مردم سرازیر شد در کامنتها.
بعد این خبر دست به دست چرخید و تلفنهای مدام کتابفروشان سراسر کشور که چطور اقدام کنند برای نصب چنین تابلویی و در دلمان شادی کردیم که یکبار دیگر، یک نشانه، کتابفروشان ایران را دور هم جمع کرد.
و صبح امروز هم یکی از نویسندگان منطقه پیام داده بود که نام شهردار و تلفن و آدرساش را برایمان بنویسید که نامهای دستهجمعی برای تشکر از ایشان و مجموعهشان بنویسیم و امضا کنیم و برایشان ببریم.
و نهایت اینکه، شادیهای کوچک، شادیهای بزرگ را به دنیا میآورند.
این یادداشت صفحهی آخر روزنامه ایران شنبه ۱۹ مرداد منتشر شده