تا امروز فکر میکردم «آرمان آیتاللهی» جوانی است تیزهوش و جوانترین مترجم موفقی است که میشناسم اما امروز فهمیدم، باید نگاه کرد کجا ریشه داشته که چنین شده. وقتی از زادگاه پدریاش «یزد» حرف زد و مثالی آورد، دلنشینتر کرد موضوع را. گفت «مردم یزد، از صبح که بیدار میشوند، باید زمین را بکنند تا به آب برسند و به همین دلیل مدام در حال کار و کوشش هستند.»
یا وقتی داشت درباره کلمه «نابغه» و «تیزهوش» صحبت میکرد، دریافتم هم نابغه است و هم تیزهوش. اگرچه تاکید داشت که تیزهوش، کسی است که کارش را با پشتکار، دنبال میکند.
آرمان میتوانست با توانمندیهایی که دارد، با زبانهایی که بلد هست، با پشتکاری که دارد، الان به یکی از کشورهای دیگر رفته بود و مردم ایران از داشتن چنین فرزندی محروم میماندند اما خودش با افتخار میگوید «ایران بهترین خانه است برای هر کس که میخواهد زندگی کند.»
آرمان آیتاللهی، مغز زندگی را دریافته است. آنجایی که گفت «وقت ترجمه، خودم را جای شخصیتهای داستان میگذارم که مثلا یک پسر هفده ساله، در چنین موقعیتی، چه جوابی میتواند بدهد.»
و همینجاست، جایی که خیلی از دوستان نویسنده و مترجم ازش غافل هستند؛ زبان آدمیزاد. آرمان میگوید «داستان را باید تعریف کرد؛ جوری که انگار ماجرایی را داریم برای یک دوستی تعریف میکنیم.»
آنوقت اشک شوق را میتوان در چشمان مادرش دید که تعریف کرد: «روزی که شنیدیم رمان وفور کاترینها غیرمجاز شده، آرمان بیمار بود. با آرمان رفتیم اداره کتاب وزارت ارشاد و از کتاب دفاع کرد. چنان از کتاب دفاع کرد که همانجا نگاه رضایتبخش را از نگاه کارشناسان ارشاد دیدم و حس کردم، کتاب از غیرمجاز بودن درآمده.»
آرمان این موضوع را هم زندگی کرده. میگوید: «وقتی ساعتها برای ترجمهی رمانی وقت گذاشتم و انرژی گذاشتم، چرا نباید بروم دفاع کنم از کارم؟»
آرمان آیتاللهی اضافه کرد: «وقتی در آمریکا یک چنین وقتی به کتابی مثلا بگویند نه، یا به کاری بگویند نمیشود، واقعا دیگر نمیشود. اما در ایران اینطور نیست. هیچ «نه»ای «نه» آخر و پایانی نیست و میتوان گفتگو کرد و به «بله» رسید.»
پدر آرمان همراه اوست؛ دوست اوست و حامی اوست. میگوید «همیشه برایش بهترینها را میخواهم.»
امروز از آرمان آیتاللهی بسیار آموختیم و دیدیم که این مترجم تیزهوش، بیجهت نیست ترجمههایش موفق میشوند؛ نحسی ستارههای بخت ما و وفور کاترینها (هر دو نوشتهی جان گرین).
امروز شلوغترین روز نشستهای پنجشنبههای کتابفروشی آموت بود؛ نوشت تازه.
https://www.instagram.com/p/B1wbU7RBgy5/?igshid=o5l6fu3rex9t