آرمان ملی- بیتا ناصر: ژانر جنایی را با کارآگاههای تیپیکالش بهخاطر میآوریم؛ از هرکول پوآرو تا شرلوک هلمز و کمیسر مگره، شخصیتهایی با عادتها و تیکهای خاص که اغلب در حل پرونده پیروز هستند و همواره داستان باهوش بسیار کارآگاهش همراه است. اما به نظر میرسد که ژانر حقوقی تصویر منطقیتری را نشان میدهد. این ژانر با نویسندگان مطرحی همچون هارپر لی، ضمن بررسی داستان جنایی، معمایی، پلیسی و یا جنایی پلیسی، تصویری چندسویه از روند دادرسی، دغدغهها و مسائل حقوقی جامعه، مراحل قانونی، مذاکرات هیات منصفه یا زندگی خصوصی دادستان، وکلا و شاکی ارائه میدهد. هدیه گرامیمقدم، متولد اردیبهشت 1366 در اندیمشک و فارغالتحصیل رشته الکترونیک در مقطع کارشناسی ارشد است. به تازگی ترجمه کتابهای «آرامش ابدی سارا» نوشته رابرت دوگونی و «آتش پنهان» نوشته پائولا هاوکینز در ژانر جنایی معمایی و جنایی- حقوقی از او و به همت نشر آموت راهی بازار کتاب شده است. با گرامیمقدم درباره تفاوتها و ویژگیهای ژانر جنایی و حقوقی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
رمانهاي ژانر جنايي معمايي مخاطبان خاص و پرتعدادي در سرتاسر جهان دارند و ضمن توليد آثار سينمايي مستقل، همواره شاهد اقتباسهاي موفقي از اين ژانر هستيم. با توجه به ترجمههاي شما در حوزه رمانهاي جنايي، معمايي و هيجانانگيز، ابتدا کمي درباره ويژگيهاي اين ژانرهاي ادبي بگوييد.
در ژانر معمايي جنايي، معمولاً با ماجراي قتل، آدمربايي يا جنايتي مواجهايم که قهرمان اصلي داستان به دنبال پيدا کردن مجرم و عامل اصلي آن اتفاق است؛ حال اين قهرمان ميتواند پليس، خبرنگار، وکيل يا حتي يکي از افراد درگير اين قتل يا جرم صورتگرفته باشد و خواننده بدون اينکه در معرض خطري قرار بگيرد، همراه با قهرمان داستان همان هيجانات، ترسها و لذت حل معما را تجربه ميکند. خيلي وقتها در ديگر ژانرها احساس ميکنيم داستان داراي صحنههاي اضافهاي است که با حذف آنها لطمهاي به روند داستان نميخورد اما در سبک جنايي معمايي، معمولا پشت هر صحنه، هدفي هوشمندانه قرار دارد و هر نکته و جملهاي ميتواند نشانهاي باشد که به حل معماي داستان کمک کند. البته داستانهايي در اين سبک، با ترکيب شدن با ژانرهاي ديگر از جمله ژانرهاي حقوقي، روانشناسي، عاشقانه و... معنا و عمق بيشتري مييابند و جذابيتي دو چندان پيدا ميکنند.
بخش ديگري از آثار پرمخاطب در جهان که شما نيز در ترجمههاي اخيرتان به آن توجه نشان دادهايد، رمانهاي حقوقي و جنايي- حقوقي است. کمي درباره اين دسته از آثار و جايگاهشان توضيح دهيد و اينکه آيا اين آثار در يک ژانر مشخص، دستهبندي ميشوند؟
در ژانر جنايي - حقوقي يا ژانر حقوقي، بخش بزرگي از داستان در دادگاه ميگذرد و ماجراي داستان راجعبه حل يک قتل، رسوايي يا يک مشکل حقوقي است. در اکثر مواقع قهرمان اصلي داستان، وکيل مدافعه يا دادستان است. گاهي اين قهرمان تنهايي و گاهي هم به همراه يک پليس يا يکي از نزديکان مقتول به حل پرونده ميپردازد.
بهنظر ميرسد خلق صحنهها و موقعيتهاي هيجانانگيز و دلهرهآور از ملزومات آثار جنايي، معمايي و حقوقي باشد. در اينصورت، ميان رمانهاي جنايي و معمايي با رمانهاي حقوقي، چه تفاوتها و اشتراکاتي وجود دارد؟
در هر دو ژانر به حل يک معما ميپردازيم؛ حل اين معما در ژانر جنايي اغلب به معناي پيدا کردن قاتل است؛ درحاليکه در ژانر حقوقي لزوما قتلي صورت نگرفته است. در هر دو سبک، هيجاني بودن داستان، توانايي نويسنده در منحرف کردن ذهن مخاطب و منطقي بودن علت و معلول داستان اهميت بسيار بالايي دارد. قهرمان اصلي در رمانهاي جنايي، اغلب اوقات پليس است ولي در رمانهاي حقوقي معمولا وکيل و يا دادستاني درستکار به کشف حقيقت ميپردازد. البته همانطور که حتما خودتان هم ميدانيد اين موضوع قطعي نيست. در رمانهاي حقوقي، دادگاه، قوانين و ضعفهاي سيستم قضائي رکن اصلي داستاناند ولي در رمانهاي جنايي تمرکز روي حل معماي قتل است و گاهي اصلا حرفي از دادگاه و قانون و... پيش نميآيد. ناگفته نماند ژانر جنايي - حقوقي، جذابيتهاي هر دو ژانر را به همراه دارد.
به نظر ميرسد در حوزه رمانهاي حقوقي، نمونه قابل توجهي در ادبيات ايران وجود نداشته باشد. اين درحاليست که نمونههاي ارزشمند و پرفروشي در ادبيات و سينماي جهان در اين ژانر داريم که با استقبال از سوي مخاطبان فارسيزبان همراه بوده است. به نظر شما چرا نويسندگان ايراني کمتر سراغ اين ژانر را گرفتهاند؟
در کشوري مثل آمريکا حضور وکيل در دادگاه براي طرفين اجباري است، نسبت وکلا به جمعيــــت اين کشور، تقريبا يک به 300 است. درحالي که در کشور ما اين نسبت، حدودا يک به 1600 است. به همين نسبت هم اهميت وکالـــت، ميزان شناخت مردم مـــا از اين شغل و ارزشمندي آن در زندگي امروزي کمتر است. پس قاعدتا اين ژانر براي يک نويسنده آمــريکايي بسيار جذابتر است تا يک نويسنده ايراني.
موضوع ديگري که شايد در امر نوشتن کتابهاي حقوقي براي نويسندگان ايراني عاملي بازدارنده باشد، نياز به تحقيقات فراوان با جزيينگري دقيق و وسواسگونه و کسب اطلاعات واقعي است. جنايت را ميتوان تخيل کرد اما راه مقابله با آن بايد بر پايه قوانين واقعي حقوقي باشد. هرچند با علاقهاي که مخاطبان ايراني به ژانر حقوقي نشان دادهاند، احتمالا به زودي کتابهاي جذاب و قوي از نويسندگان ايراني در اين ژانر ارائه ميشود.
ترجمه اين آثار چه چالشهايي را ميتواند براي مترجم ايجاد کند؟ کمي از تجربه شخصيتان، خصوصا ترجمه رمان «آرامش ابدي سارا» که اخيرا از شما به انتشار رسيده بگوييد.
به نظرم بزرگترين چالش ترجمه يک رمان حقوقي، تفاوت سيستم قضائي کشورهاست. در کتاب «آرامش ابدي سارا» نيز اين مشکل يا به بيان بهتر، اين چالش، ديده ميشد و من براي ارائه ترجمهاي صحيحتر ابتدا شخصا در اين مورد تحقيق کردم و در انتها نيز از دوست عزيزم، ساغر بهاروند که وکيلي با تجربه و مجرباند، مشورت گرفتم.
در دهههاي گذشته از مترجمان بزرگي همچون نجف دريابندري، محمد قاضي و ذبيحا... منصوري بهرهمند بوديم که نام هر کدامشان بر جلد کتاب به معني تاييد يک اثر بود. اين درحاليست که امروزه در بازار کتاب با انبوهي از آثار ترجمهاي بيکيفيت از مترجماني تازهکار روبهرو هستيم. شرايط امروز ادبيات ترجمهاي را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
در هر شغلي افراد تازهکاري هستند که کيفيت کار بالايي ندارند. قاعدتا اگر مترجم نتواند ترجمهاي با کيفيت مطلوب ارائه بدهد، مردم او را کنار ميگذارند. خوانندهها و مخاطبين ما، کتابخوانهاي زيرک و نکتهسنجياند که به خوبي ميتوانند در اين زمينه تصميم بگيرند. شما در آخرين اثر ترجمهاي خود سراغ آخرين اثر داستاني پائولا هاوکينز به نام «آتش پنهان» رفتهايد؛ نويسندهاي که پيشتر با رمان «دختري در قطار» با فروش 23 ميليون نسخهاي، به شهرت جهاني دست يافت. از ويژگيهاي داستاننويسي هاوکينز بگوييد.
در کتابهاي خانم پائولا هاوکينز، تنها با يک راوي روبهرو نيستيم. داستانها از ديد چند شخصيت اصلي روايت ميشود و اين شخصيتها اکثرا خانم هستند. خانم هاوکينز در رمانهايش به مشکلاتي مثل مواد مخدر، الکل و فروپاشي خانوادهها ميپردازد.
هيچ کدام از شخصيتهاي هاوکينز قهرمان يا خوب مطلق نيستند. به واسطه مشکلاتي که در گذشته براي اين افراد پيش آمده، روح و گاها جسمشان زخم ديده است؛ يعني هر يک از آنها درست مثل مردم معمولي هم بُعد مثبت و هم بُعد منفي دارند.
رمان «آتش پنهان» را در مقايسه با ديگر آثار ترجمهايتان چگونه ميبينيد؟
با توجه به موفقيت دو ترجمه قبلي من در نشر آموت، که هر دو ژانر جنايي داشتند، براي سومين ترجمه باز هم به سراغ همين ژانر رفتم و رمان آتش پنهان را انتخاب کردم. اما اين کتاب، با دو کتاب قبلي تفاوتهايي داشت. در کتاب «جاده رستگاري»، قهرمان اصلي داستان «اليزابت بلک» و در کتاب «آرامش ابدي سارا» قهرمان اصلي داستان «تريسي کراسوايت»، پليس جنايياند، اما در «آتش پنهان» شخصيتهاي اصلي کتاب همگي جز مظنونان اصلي قتل صورتگرفته و از شهروندان معمولياند. به همين دليل در کتاب «جاده رستگاري»، روند حل ماجرا از ديد پليسها و در کتاب «آرامش ابدي سارا»، پروسه پيدا کردن قاتل از ديد يک پليس و يک وکيل پيش ميرود. ولي در «آتش پنهان» با افرادي خاکستري مواجهايم که هر کدام دوست دارند به نوعي خود را از اين جرم مبرا و ديگري را متهم به قتل کنند.
نويسنده دو کتاب قبلي، آقاياني بودند که در دورهاي به حرفه وکالت پرداختهاند و اين موضوع تا حدودي در نوع روايت داستانهايشان به چشم ميخورد اما نويسنده رمان «آتش پنهان» خانم «پائولا هاوکينز»، روزنامهنگار است.
شخصيتهاي اصلي هر سه کتاب، خانمهايياند که همگي به نوعي آسيب ديدهاند. اما اليزابت بلک و تريسي با وجود اين آسيبها همچنان قوياند و تکيهگاه ديگر شخصيتهاي داستانشان ميشوند. اما در کتاب «آتش پنهان»، ضعفها و بُعد منفي اين افراد بيشتر به نمايش درآمده است. همين ضعفها باعث ميشود با احساسات ضد و نقيضي با آنها همراه شويم؛ گاهي از آنها متنفر شويم، دلمان به درد بيايد، دلمان برايشان بسوزد يا حتي دوستشان بداريم.
همانطور که اشاره شد، جان هارت و رابرت دوگوني در دورهاي حرفه وکالت را تجربه کرده و پائولا هاوکينز روزنامهنگار است. با توجه به اينکه هر سه نويسنده در ژانر جنايي مينويسند، تفاوت تجربيات، شغل و شرايط زيستي چه نسبتي به نوع نگاه در خلق آثار ادبي دارد؟
بله جان هارت و رابرت دوگوني هر دو در دورهاي حرفه وکالت را دنبال کردهاند و نکته جالب اينکه هر دو مستقيما از اين تجربه در کتابهايشان استفاده کرده و بهره بردهاند. براي مثال جان هارت بعد از سه سال وکالت استعفا ميدهد و شروع به نوشتن رمان «The King of Lies» ميکند که داستان وکيلي است که به دردسر افتاده. در رمان «آرامش ابدي سارا» اثر رابرت دوگوني، دَن که يکي از شخصيتهاي اصلي داستان است، وکيلي چيره دست است. قطعاً هارت و دوگوني براي نوشتن اين کتابها از تجربه شخصيشان در وکالت استفاده کردهاند چون وقتي در کتابي اشاره به قانون و دادگاه ميشود، نويسنده بايد در اين زمينه علم کافي داشته باشد. وقتي صحنههاي جلسات دادگاه چنان هيجانانگيز نوشته ميشوند که خواننده نميتواند کتاب را زمين بگذارد، نويسنده بايد اين احساسات و فراز و نشيب جلسات را تجربه کرده و ديده باشد. خانم هاوکينز نيز به مدت پانزده سال خبرنگار اقتصادي بود و به کمک تجربههايي که در اين حرفه به دست آورد اولين کتاب خود يعني «الهه پول» را به نگارش در آورد.
با توجه به تجربه شما در ترجمه آثار پرفروش ژانر جنايي، جايگاه اين ژانر را در آثار ادبي ايراني چطور ارزيابي ميکنيد؟
اولين داستانهاي پليسي ايران را ميتوانيم در ستونها و پاورقيهاي روزنامههاي سالهاي 1330 به بعد بيابيم. بعد آن هم کتابهايي در اين سبک منتشر شد اما ميتوان گفت در بيشتر مواقع، تم پليسي حتي ژانر اصلي اين رمانها نبود. و اين ژانر شايد تا ده سال پيش، زياد جدي گرفته نشد. تقريبا از سال 1390 کمکم چند نويسنده و مترجم جوان ايراني رو به نوشتن رمانهاي جنايي آوردند و نشان دادند که نويسندگان ما ميتوانند در اين ژانر نيز موفق باشند. البته ژانر جنايي در بين رمانهاي ايراني هنوز به جايگاهي که در ادبيات جهان دارد، نرسيده است.
پائولا هاوکينز در «آتش پنهان» علاوه بر حل معماهاي رازآلود، سعي دارد تا شخصيتهاي داستانش را از ابعاد مختلف مورد بررسي قرار داده و شناختي چندسويه از آنها به مخاطبانش ارائه دهد. از آنجا که هاوکينز در رشته فلسفه تحصيلکرده است، به نظر شما اين مساله چه نسبتي با شخصيتپردازي در «آتش پنهان» دارد؟
همانطور که خود خانم هاوکينز ميگويند داستان «آتش پنهان» بيشتر از آنکه در مورد فلسفه يا هر موضوع ديگري باشد، در مورد عشق و احساسات است. در اين رمان ميبينيم وقتي آدمها فردي عزيز يا حتي شيءگرانبها را از دست ميدهند چطور با غم آن کنار ميآيند يا اينکه وقتي نميتوانند اين غم را تحمل کنند، ممکن است چه رفتاري از خود نشان بدهند.
اين داستان 6شخصيت اصلـــي دارد که هر کدام اتفاقهاي تلخي در گذشته برايشان رخ داده است و حالا بايد با حس خجالت، نفرت يا عشقي که برايشان به جا مانده کنار بيايند. متاسفانه هر کدام از اين احساسات ميتواند منجر به تباهي افراد شود و به همين دليل هر شش نفر داستان، پتانسيل قاتل بودن را دارند.