علی رشوند: بي هيچ مقدمهاي داستان ديدا شروع خوب و هيجان انگيزي دارد. نويسنده درتوصيف فضاي عاطفي و نوع روابط انساني بين شخصيتهاي داستان بسيار خوب عمل كرده است و حتي بايد گفت توانسته است تخيل با واقعيت خوب درکنارهم چيده شدهاند.
بخش اول اين داستان بلند كه باورپذيرياش مشکل به نظر ميرسد، به لحاظ بعد زماني مصادف با دوره خلافت عباسيان وکشمکشهاي سياسي مأمون و امين است. ديدا زني از مرو براي رهايي خود از دام يکي مردان هوسباز خلفاي عباسي - ابن عباس – سوار براسب خويش اسير امواج خروشان رودي ميشود که توسط طاهر ذواليمينين ازغرق شدن نجات مييابد. همين اتفاق، نقطه آغاز رابطهاي محبت آميز ميان آن دو ميشود.
(زن آهسته آهسته، هوشياري کامل خودرا به دست آورد ابتدا مانند افرادي که از دنياي ديگري بازگشتهاند. باترديد اطراف خود را نگاه کرد وقتي خود را ميان چند مرد غريبهيكه که و تنها يافت نزديک بود دوباره بيهوش شود اما چشمان گيراي طاهر تنها چيزي بود که قبل از بيهوشي به خاطر داشت. ص43)
بيشتر حجم داستان (از صفحه 64الي 209) شرح حال زندگي طاهر با فتوحاتش را در برميگيرد. طاهر به عنوان فرمانده لشكر مأمون عباسي بر فرماندهان لشكر امين از جمله عيسي بن ماهان در نزديکيهاي شهر ري و عبدالرحمن در همدان پيروز ميشود. دست آخر طاهر خوش اقبال شهر بغداد را تصرف کرده و امين- برادر مأمون - را ميکشد و امپراطوري عباسيان را جاني دوباره ميبخشد.
از اين منظر در داستان اطلاعات ذيقيمتي درباره تاريخ آن روز ايران زمين داده ميشود. طاهر به واسطه بيعت با مأمون و امام رضا (ع) لقب طاهر ذواليمينين ميگيرد كه نهايتاً به انگيزه خونخواهي برادرش و عصيان طاهر در حذف نام مأمون در خطبه نماز جمعه طاهر مسموم وکشته ميشود.
در دومين بخش از اين داستان و فاصله گرفتن از آشنايي طاهر و ديدا نويسنده به طاهر به عنوان يکه تاز و پيروز نبرد نگاه ميكند. جنگ آوري سرمست از پيروزي كه ديدا را به فراموشي سپرده است. هيچ رد و نشانه اي بين آن دو نمي بينيم. هردو سرگرم گرفتاريهاي خويش هستند. ديدا سرگرم آموختن موسيقي در محله دوران کوش نيشابور و بيخبر از طاهر روزگار ميگذراند و طاهر به امورات لشكر فاتح بغداد مشغول است.
نويسنده دراين بخش دغدغه معرفي طاهر و رويدادهاي آن برهه تاريخ ايران زمين را بيشتر مد نظر دارد و خواننده نيز عملاً تاريخ را بيشتر ميخواند تا سرگذشت عاشقانه ميان طاهر و ديدا را. در واقع نويسنده در اين بخش از كتاب به شكل عامدانه خواننده را به خواندن و همراه شدن با وقايع و اتفاقات دور و بر طاهر و فراموش كردن ديدا وادار ميكند اما مير قاسمي در بخش سوم از داستان خود با رجعتي دوباره به رابطه ميان ديدا و طاهر، ديدا را به تصوير ميكشد كه پيکي را روانه شهربغداد کرده است و از طاهر خواسته است، که يکي از مردان زنداني بغداد را آزاد کند.
عکس العمل طاهر در قبال نامه ديدا و نوع برخورد تند وخشک وسرد وي با آن در اين بخش از داستان با ويژگيهايي كه نويسنده از طاهر در طول داستان ارائه داده است، تناسب ندارد و شايد او ميتوانست اين بخش داستان را با پردازش و توصيفي بيشتر از کندي موجود بيرون آورد.
با شايه خبر مرگ طاهر در نيشابور، ديدا سوار بر اسب يکي از جوانمردان درصدد جستوجو برمي آيد ناگهان ابن عباس را به دنبال خود و به منظور تصاحب خود ميبيند. ديدا ميتازد و به رود خروشاني که طاهر روزگاري نجاتش داده بود، ميرسد و دست آخر خود را اسير امواج خروشان رود ميكند.
در يک نگاه کلي بين بخش دوم داستان با بخش اول و سوم داستان مير قاسمي گسست معنايي و پردازشي ديده ميشود. گويا نويسنده در بيشتر موارد وقايع تاريخي را بر رويدادهاي عاطفي ترجيح داده است. به عنوان مثال، . در رمان الموت، نويسنده ولاديمير بارتول، حسن صباح و فداييان و حوريان باغ بهشتي الموت را چنان ماهرانه به زمان حال آورده که حوادث تاريخي بسيار کمرنگ به نظر ميرسد، گويي اين اتفاقات درفضاي بريده از زمان تاريخي حسن صباح روي داده است.
ديدا در داستان ميرقاسمي شخصيت دست نيافتني و افسانه اي است هم طاهر و هم ابن عباس به وصالش نمي رسند. از سوي ديگر رود نيز در اين داستان، نشان دهنده تقدير و سرنوشت محتوم است. تقدير اين است که ديدا اسير رود شود. سالها بعد باز رود است که ديدا را درآغوش امواجش ميکشد بي آنکه طاهر نجات دهندهاي در کار باشد.
همچنين بايد به اين مسأله اشاره كرد كه جنگ و طمع ورزي و تصاحب طلبي انسانها در داستان تأکيدي است، براين نکته که همواره در برابر عشق خالصانه و ناب، مانعي به نام جنگ وجود داشته است که همواره بين ديداها و طاهرهاي زمان فاصله و جدايي مياندازد.
منتشر شده در روزنامه «جوان» دوشنبه 31 خرداد 1389 صفحه 11