نگاهی به جهان داستانی فلانری اوکانر

کریس پاور/ مترجم: نوشین رستگاری (روزنامه بهار): داستان‌های فلانری اوکانر یک خط مستقیم و اغلب خشن از غرور آدمی تا مصیبت و ویرانی را روایت می‌کنند. اوکانر به شیوه‌ای می‌نوشت که خودش بود. او در توضیحی درباره اولین مجموعه داستانش «آدم خوب سخت پیدا می‌شود» چنین می‌گوید: «از آنجا که من یک کاتولیک هستم.نه داستان این مجموعه درباره نخستین گناه بشراست به همراه تمجیداتم (از دین).»

این روحیه مذهبی در کنار نثر دقیق و حساب شده و تمرکز پیوسته بر این دو ویژگی و اصرار بر پیوندشان، داستان‌هایش را شکل دادند. به علاوه زندگی پرتلاطم اوکانر سبب نشد که شوخ‌طبعی‌اش را از دست دهد و داستان‌هایش صرفا تعلیمی باشند. رابرت تاورز می‌گوید«در داستان‌های اوکانر همانند آثار هر هنرمند قابلی، عنصری مرموز، ناگفته و ناشناخته چون ابری درخشان بر سرتاسر اثر سایه افکنده که این امر آگاهانه طراحی و آگاهانه انجام شده است.»

یکبار والتر سولیوان استاد زبان انگلیسی فهرستی از داستان‌های خونین تهیه کرد، که در آن از 19 داستان منتشر شده در دوران کوتاه زندگی اوکانر (او در سن 39 سالگی بر اثر بیماری لوپوس درگذشت) نه داستان با یک یا چند مرگ فجیع به پایان می‌رسند، سه داستان با حمله فیزیکی، یکی با آتش‌سوزی و دو داستان هم با سرقت. اوکانر یک‌بار با کنایه گفت: «من نمی‌توانم درباره چیزهای ظریف و نامحسوس بنویسم.» اما خودش می‌دانست که یک کنایه خوب ریشه در حقیقت دارد.

داستان‌هایش فوق‌العاده جسورانه‌هستند. مثلا جورجیا (مکان خاصی که در اغلب داستان‌هایش وجود دارد) را با چند نمای معدود اما مهیب و خشن برصفحه تصویر می‌کند. یا بعضی توصیفاتش درباره خورشید «یک گوی قرمز حجیم... . غرق در خون»، یک «تاول سفید/پریده رنگ خشمگین»، یک «حفره سفید به سان دهانه‌ای برای گریز باد در میان آسمانی تیره» یا مثلا در شاخه‌های یک درخت انجیر «ماه زرد فربه»ای دیده می‌شود «گویی می‌رفته آنجا در کنار جوجه‌ها لانه کند.» اوکانر با این موهومات دردناک میزان اثرگذاریش را غنی‌تر کرده و تصاویری زنده خلق می‌کند، صحنه‌ها در داستان تقریبا همیشه در احاطه جنگل یا ردیفی از درختان ناظری‌اند که «چون دهانی گشاده و تاریک» خیره نگاه می‌کنند.

شخصیت‌هایی که او در این تصویر خلق می‌کند - کارگران مزارع، کلاهبرداران، روشنفکران عصبانی، متعصبان، فروشندگان کتاب مقدس و قاتلان- و همچنین موقعیت‌هایی که با آن روبه‌رو می‌شوند، همگی ملموسند. اوکانر درباره فاصله میان خودش به عنوان یک کاتولیک و بی‌شمار خوانندگان خدا ناباورش چنین نوشته «وقتی بدانید که باورها و اعتقادات مخاطبتان همانند شماست تا حدی خیالتان راحت است و می‌توانید شیوه‌های روایی عادی را به کار ببرید، اما زمانی که می‌دانید که چنین نیست باید از شوک استفاده کنید برای آن‌هایی که به سختی می‌شنوند باید فریاد بزنید و برای آن‌هایی که خوب نمی‌بینند باید تصاویر درشت و مهیب بکشید.» داستان «آدم خوب سخت پیدا می‌شه» (1953) معروف‌ترین مصداق این دیدگاه اوکانر و نمونه‌ای اصیل از این شیوه داستان‌گویی است، در این داستان خانواده‌ای با یک مجرم فراری به نام میسفیت در جنگل‌های جورجیا برخورد می‌کنند. مفهوم این داستان در لحظه بروزمحبت نهفته، آنجایی که مادربزرگ که تا اواخر داستان فقط احمق و خودخواه ظاهرشده بود به شانه‌های میسفیت زده و به او می‌گوید، «تو یکی از عزیزان من هستی، تو یکی از فرزندان خودم هستی!» جلو رفت و به شانه‌هایش دست زد.

میسفیت به عقب پرید انگار که ماری او را گزیده باشد و سه بار با تمام وجود بر سرش فریاد کشید. این لحظه داستان فراموش ناشدنی است و با وجود توضیح خود اوکانر درباره‌اش همچنان می‌توان از آن تفاسیر گوناگون زیادی داشت. توانایی اوکانر در خلق شخصیت‌ها و موقعیت‌های قوی و مستحکم سبب شده معانی متعدد و همچنین متفاوت از قصد و نیت نویسنده از داستان‌هایش برداشت شود، این نکته‌ای است که خود اوکانر نیز تصدیقش می‌کند.

اکثر آثار ممتاز اوکانر حائز جمیع ویژگی‌های حتی بعضا متناقض‌اند. الیزابت بیشاپ که این تناقض را دریافته، اشاره می‌کند: شما می‌توانید«آدم خوب کم پیدا میشه» را داستانی خنده‌دار بدانید باوجود این‌که شش نفر در آن کشته می‌شوند.»

اگرچه معانی نهفته در داستان‌های اوکانر پرشمار و متفاوتند اما منطق درونی‌شان مفرد و معین است. اوکانر بسیار مطیع قانون تفنگ چخوف (1) است مثلا اگر خانواده‌ای مشغول بحث درباره گزارش روزنامه از آزادی یک جانی در شهرهستند جای هیچ شکی نیست که او دست به کشتار این خانواده خواهد زد، یا مثلا اگر گاوی در دشتی سرگردان بود قطعا به‌زودی شاخش در شکم کسی مدفون می‌شود (داستان برگ سبز)، یا اگر پدربزرگی خودش عمدا نوه عزیزش را طوری تربیت کرده که خودرای باشد، آن روزی که نوه در مقابل پدربزرگ هم قصد خودرایی داشته باشد تا سر حد مرگ کتکش خواهد زد (داستان تصویری از جنگل). سرسختی طرح‌های اوکانر، مانند نمونه‌های مذکور، به داستان‌هایش قدرت مخوف تراژدی یونانی را می‌بخشد.

چنانچه خودش نیز درباره «آدم خوب سخت پیدا میشه» گفته: «همانند یونانی‌ها باید بدانید که چه اتفاقی در داستان رخ خواهد داد در این صورت است که هر عنصر تعلیقی در آن از سطح به عمق منتقل خواهد شد.» اگر برای خواندن داستان‌های اوکانر اولین تجربه کسی، داستان «آواره» (1954) باشد که در پایان آن سه نفر بی‌تفاوت تماشاگر تراکتوری هستند که در سراشیبی رو به پایین در حرکت است و بعد از روی نفر چهارمی رد می‌شود، این اتفاق برایش غیرمنتظره و تکان‌دهنده خواهد بود. اما آشنایی با آثار اوکانر مطمئنا شما را منتظر چنین پایانی خواهد گذاشت و در این حالت قطعا قدرت تاثیر داستان برایتان چندین برابر خواهد شد. خطر محسوسی که از داستان‌های اوکانر تراوش می‌کند مربوط به «چه چیزی» نیست بلکه «چه زمانی» است.

 

اما جاهایی که چندان دقت و وسواس به خرج نداده مانند داستان «حسن تصادف» (1949) یا «برخورد آخر با دشمن» (1953) این شیوه روایت چندان دلچسب به نظر نمی‌رسد و نزول مصیبت در این داستان‌ها مانند نکته اصلی ولی غیرجذاب لطیفه‌های بی‌مزه است. با منظور کردن چنین کاستی‌هایی است که بعضی از منتقدان بر این عقیده‌اند که هنر اوکانر درخشان اما محدود و قابل پیش‌بینی است. البته این قبیل داستان‌ها درآثار اوکانر بسیار کم‌تعدادند و داستان‌های آخرینش «وحی» (1964) نشان از رشد توانایی اوکانر در سال‌های پایانی عمرش دارند و این‌که اگر او فرصت بیشتری داشت احتمالا آثار بهتری هم خلق می‌کرد. در عرصه رقابت جایگاه‌های متفاوتی برایش قایلند اما من بیشتر هم‌نظر با هیلتون آلس هستم که می‌گوید: اوکانر آن‌قدرها رمانتیک نبود تا مانند فالکنر سیاهی‌ها را عاملی برای اتحاد و همدلی ببیند. او از این تیرگی‌ها به عنوان مجرایی برای همدردی یا استهزا استفاده نمی‌کرد بلکه تنها آن‌ها را به شکلی ساده و در عین‌حال پیچیده از خود زندگی می‌گرفت. «این همزمانی حضور سادگی و پیچیدگی چیزی است که در متن بهترین آثار اوکانر نهفته است آثار به شدت جسورانه، تکان‌دهنده و پررمز و رازش.

پی‌نوشت: چخوف معتقد است که وجود هر عنصری در داستان باید بر مبنای ضرورت و غیرقابل جایگزینی باشد. مثلا اگر در ابتدای داستان گفته شده تفنگی بر دیوار آویزان است این تفنگ باید در جایی از داستان شلیک شود و اگر نه باید آن را حذف کرد.

×××

روزنامه بهار: در اوایل دهه هفتاد آذر عالی پور مجموعه داستانی از فلانری اوکانر نویسنده برجسته مکتب جنوب آمریکا را به نام «شمعدانی» ترجمه و منتشر کرد. این مجموعه داستان به یکی از تاثیرگذارترین منابع ذائقه زیبایی شناسی داستان کوتاه نویسی ایرانی در دو دهه گذشته بدل شد.

پس از آن احمد اخوت هم با ترجمه رمان کوتاهی از این نویسنده او را بیشتر به ایرانیان شناساند. اما انتشار کتاب «مجموعه داستانهای فلانری اوکانر» که شامل تمام داستان های مهم این نویسنده است یکی از اتفاقات خوشایند بازار امسال کتابهای ترجمه بود. عالی پور این داستانها را ترجمه و نشر آموت این کتاب را با قیمت 30 هزار تومان به بازار عرضه کرده است. در روزگار بحران اقتصادی و بالارفتن قیمت کاغذ این اقدام نشر آموت هم جسورانه و قابل تقدیر است.

این کتاب برای علاقمندان پرشمار و نویسندگان آماتور مرجعی است از یک سبک و سیاق داستان کوتاه نویسی که با آنچه عموما از جریان اصلی داستان کوتاه نویسی آمریکایی می شناسیم تفاوت‌هایی دارد.

×××

شماره تلفن‌های 66496923، 88490392، 09360355401 و ایمیل این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید  برای ثبت سفارش و ارسال رایگان کتاب (خرید حداقل 4 عنوان) در خدمت علاقمندان کتاب‌های نشر آموت است. این طرح روز تعطیل ندارد و در تمام روزهای هفته (حتی جمعه‌ها و روزهای تعطیل) می‌توانید سفارش خود را اعلام فرمایید. برای مشاهده فهرست 110 عنوان کتاب نشر آموت (رمان ایرانی/ رمان خارجی/ شعر/ ایرانشناسی و ...) به سایت انتشارات آموت مراجعه فرمایید: www.aamout.com

 

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2024© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو