هادی مشهدی (پایگاه اطلاع رسانی شهرکتاب): یوناس یوناسون، نویسندهی معصر سوئدی است که آثار وی با اقبال گستردهای در سطح جهان رویارو شدهاند؛ دو اثر این نویسنده به نامهای «مرد صدسالهای که پنجره فرار کرد و ناپدید شد» و «بیسوادی که حساب و کتاب سرش میشد» به زبانهای مختلف ترجمه شده و در صدر پر فروشهای جهان قرار دارند. این آثار در ایران نیز چندین بار ترجمه شده و مخاطبان متعدد داشتهاند. یوناسون پس از سالها روزنامهنگاری به نوشتن رمان مشغول شده است. او قالب طنز را برای آثار خود برگزیده است.
«یوناس یوناسون در بوتهی نقد» عنوان نشستی است که عصر سهشنبه دهم شهریور ماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد تا آثار این نویسنده از زوایای مختلف بررسی و نقد شوند. در این نشست حسین یعقوبی، رؤیا صدر و بلقیس سلیمانی حضور داشتند.
واژگانی که در خور طنز نیستند
یعقوبی، در ابتدا شرح مختصری از وضعیت فعلی ادبیات داستانی سوئد ارائه کرد. وی گفت: کشور سوئد در ده سال اخیر دو نویسنده مطرح داشته است که شهرت جهانی یافتهاند: یکی استیگ لارسن است که اثری با عنوان تریلوژی هزاره (دختری با خالکوبی اژدها، دختری که به لانهی زنبور لگد زد و دختری که با آتش بازی کرد) نوشته است. از هر سه این داستانها اقتباسهایی سینمایی صورت گرفته است. لارسن یک سال پیش از چاپ اولین کتابش درگذشت. نویسندهی دوم یوناس یوناسون است. با توجه به اینکه تاکنون هشت نویسندهی سوئدی موفق به دریافت نوبل ادبی شدهاند، پیش از دو نویسندهی یادشده ادبیات داستانی این کشور تأثیر چندانی بر جهان نگذاشته است.
وی ادامه داد: موفقترین نویسندگان سوئدی از حیث پرفروش بودن و محبوبیت، آسترید لیندگرن، پرلاگر کوئیست، سلما لاگرلوف و آگوست استریندبرگ (نمایشنامهنویس و ملقب به شکسپیر سوئد) هستند. ادبیات سوئد بیشتر به تولید درامهای روانشناسانه و متکی بر شخصیتپردازی گرایش دارد؛ این آثار معمولاً ریتم کندی دارند و روابط سرد افراد در خانواده و اجتماع را بررسی میکنند. در حوزهی ادبیات طنز تا پیش از یوناسون، طنزی سرد غالب بوده است. طنز سرد اصطلاحی است که فرانسویها به کار میبرند و به طنزی اطلاق میشود که خنده ندارد؛ مسخ نوشتهی کافکا یکی از معروفترین این نمونهها است.
یعقوبی در ادامه به بررسی آثار یوناسون پرداخت و اظهار داشت: «مرد صدسالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» و «مرد صدسالهای که از پنجره پایین پرید و ناپدید شد» عنوان دو ترجمهای است که از یکی از آثار یوناسون صورت گرفتهاند. «پریدن» و «فرار کردن» هیچیک با عنوان انگلیسی این اثر (Climb out) مطابق نیستند؛ مطلوبتر بود ترجمه میشد: مرد صدسالهای که از پنجره خارج شد (پایین آمد). یوناسون دربارهی مضمون این اثر گفته است: «انسان نتوانسته آن آرمانشهر عقلمحوری که آرزویش را داشته خلق کند و همیشه نوعی نقص و بیمنطقی بر اعمالش سایه انداخته است.» میتوان این اثر را نوعی اثر پیکارسک تلقی کرد؛ به رمانی رئالیستی که معمولاً در یک دیستوپیا (درمقابل اتوپیا) اتفاق میافتد و حاوی عناصر طنز و کمدی است، پیکارسک گفته میشود.
یعقوبی افزود: من این کتاب را مطلوب نمیدارم. داستان جذابیت چندانی ندارد. گویا نویسنده از بار هستی نوشتهی میلان کوندرا متأثر بوده است؛ چراکه یوناسون در این اثر مناسبات اروپایی شرقی را در بستر یک داستان معرفی کرده است. همچنین به نظر میرسد او از نویسندهی مشهور نروژی یاستین گوردر (دنیای سوفی) نیز تأثیر پذیرفته است؛ گوردر به بهانهی بیان تاریخ فلسفه یک خط داستانی هم درانداخته است؛ یوناسون نیز به خاطر شرح تاریخ قرن بیستم یک خط داستانی را صورتبندی کرده است. ولی خط داستانی در این اثر گسسته است؛ شخصیتها نیز جذابیت ندارند. آنچنانکه گفته شد، فیلمی هم بر اساس این رمان ساخته شده است؛ در این فیلم تنها قسمتهایی از رمان گزینش شده است و از نظر من جذاب نیست.
وی در ادامه، شرح نکاتی دربارهی ترجمهی کتاب یادشده را ضروری دانست و تصریح کرد: به اعتقاد من ترجمهی فرزانه طاهری چندان مناسب یک اثر طنز نیست. به نظر میرسد چهار مورد به این ترجمه آسیب زده است: ترجمهی نادرست برخی جملات، جملهبندیهای نادرست، استفاده نکردن از کلمات مناسب و رعایت نکردن ایجاز که عنصری مهم در یک اثر طنز است؛ البته من ترجمه را با متن اصلی مطابقت ندادهام؛ آنچه میگویم بر اساس انتخاب کلمات است. کتاب با این کلمات آغاز میشود: «قرار بود شهردار بیاید و روزنامهی محلی و همهی سالمندان دیگر و کل کارکنان به رهبری خانم مدیر آلیس بدخلق.»؛ به نظر من شکل جملهنویسی اصلاً مناسب یک اثر طنز نیست؛ در ادامه میآید: «فقط خود صاحب جشن تولد بود که خیال نداشت پیدایش شود.»؛ در شروع داستان شخصیت اصلی (پیرمرد) از محل جشن تولد خارج میشود؛ بنابراین «پیدایش شود» ترجمهی مناسبی نیست؛ شاید «حاضر باشد» مطلوبتر است.
یعقوبی به آسیبی از ایندست در صفحهی 14 رمان اشاره کرد و گفت: «در صورتغذا گوشت گوزن تنوری هست؛ اگر که باب طبعش باشد، قطعاً یک چکه از اجناس مردافکن هم هست که آن را بشوید و پایین ببرد»؛ اگر بخواهیم آثار طنزنویسانی مثل هنری فیلدینگ یا ویلیام ثاکری (طنزنویسان قرن نوزدهم) را ترجمه کنیم، این کلمات و شیوهی جملهبندی مطلوب است، ولی برای اثری که به روان بودن معروف شده است، خیر. در صفحهی 19 آمده: «بخت با تلفن همراهش به این اندازه یار نبود؛ زیر یکی از پوتینهای مرد جوان به مرگی سریع هلاک شد و سیل تهدید به مرگ معطوف به اقوام راننده از دهان مرد جوان فوران کرد.» علاوه بر اینکه ترجمه ثقیل است، بار طنز لازم را نیز ندارد. مورد بعد در صفحهی 20 است: «دور و بر را نگاه کرد تا سلاح مناسبی پیدا کند. در میان آتوآشغالها چند نامزد مناسب پیدا کرد، یک دیلم، یک الوار... و درست به پشت سر قربانی مورد نظرش رسید.»؛ به نظر میرسد بهکارگیری واژگانی چون نامزد مناسب، الوار، دیلم و قربانی مورد نظر، مناسب این اثر نیست.
یعقوبی پس از ذکر مواردی دیگر از ایندست، اثر دیگر یوناسون را بررسی کرد و در اینباره اظهار داشت: ترجمهای که من خواندم، جز برخی موارد روان بود و مترجم طنز را دریافته بود. کتاب دوم نویسنده از کتاب اول وی جذابتر است؛ اما فروش جهانی آن کمتر بوده است. من تصور میکنم یکی از علتهای مترتب بر این امر ترجمهی نامناسب عنوان انگلیسی آن است؛ «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» در درجهی اول بخشی از داستان را لو میدهد؛ دیگر اینکه این عنوان ادبیات کودک را برای مخاطب یادآور میشود؛ شاید از اینروی مخاطب را به گمراهی ذهنی دچار کند. این اثر در کلیت فاقد گسستگی حوادث بود و شخصیتهای جذاب داشت. «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد»، در دستهی کمدی فارس قرار میگیرد. در اینگونه شخصیتهای اغراقشده در موقعیتهای اغراقشده قرار میگیرند.
هجو، ابزاری برای طنز
صدر با اشاره به جملهای برگرفته از اثری از یوناسون سخنان خود را آغاز کرد. وی گفت: «اگر خدایی وجود داشته باشد، این خدا احتمالاً شوخطبع است»؛ به نظر میرسد این جمله ویژگیهای طنز یوناسون را کاملاً توضیح میدهد. به اعتقاد من او دنیا و مافیها را در هالهای از طنز میبیند و آن را در آثارش بازتاب میدهد. از اینروی طنز ویژگی محوری هر دو اثر اوست. من کتاب «بیسوادی که حساب و کتاب سرش میشد» را ابتدا با ترجمهی حسین تهرانی خواندم؛ بعد فرازهایی از ترجمهی کیهان بهمنی را نیز مطالعه کردم. به نظر من ترجمهی دوم بسیار مطلوبتر است و حس طنز را منتقل میکند. دربارهی «مرد صدساله...» تنها به برگردان فرزانه طاهری دسترسی داشتم. مترجم پس از چاپ اول برخی غلطها و اشکالات را اصلاح کرده است؛ البته یعقوبی چاپ چهارم را خوانده است. به اعتقاد من ترجمهی این اثر از منظر طنز مطلوب بود.
وی افزود: آنچنانکه گفته شد، طنز ویژگی محوری هر دو اثر است؛ گویا نویسنده گردی از طنز روی رخدادهای زندگی تمام شخصیتهایش پاشیده است؛ حتا روایتگری در این آثار رنگی از طنز دارد. از اینروی به همان نسبت که میتوان هر دو اثر را ترکیبی از ژانر سیاسی، جنایی، تاریخی و پلیسی دانست، میتوان طنز نیز پنداشت. دومین اثر قدری طنز دقیقتری دارد و من تصور میکنم نویسنده در تحقق این امر تعمد داشته است. این طنز برای مخاطب عام دلپذیر و مفرح است.
صدر در ادامه مشخصات و مولفههای این آثار از منظر طنزنویسی را برشمرد و تصریح کرد: البته پیش از آغاز این مبحث باید تاکید کنم، مراد از طنز، مفهوم عام شوخطبعی است نه معنای مصطلح و تکنیکی آن. یوناسون چند دهه به روزنامهنگاری اشتغال داشته است؛ از اینروی با دنیای معاصر در ارتباط بوده و به این پشتوانه به دنیای رماننویسی وارد شده است. آمیزش این ویژگی با نگاه خاص نویسنده به طنز سبب شده است او سبک خاصی را ایجاد کند. طنز در آثار این نویسنده بسیار واقعنما است؛ آنچنانکه مخاطب در رویارویی با آنها بلاتکلیف میماند و نمیداند به واقع این اتفاقات صورت گرفتهاند یا حاصل تخیل نویسنده هستند. یوناسون از اتفاقات سیاسی دهههای هفتاد و هشتاد روایتهای طنزآمیزی برکشیده است. یوناسون معتقد است اتفاقات سیاسی و تاریخی تنها میتوانند دستمایهی بازی باشند؛ از اینروی این تصور را برای مخاطب پیش میآورد که ایندست اتفاقات آنچنانکه در دنیای واقعی میپنداریم، مهم نیستند.
وی ادامه داد: یکی از مولفههای ساختار طنز فاصلهگرفتن نویسنده از سوژه است. یوناسون به پشتوانهی سالها روزنامهنگاری به خوبی از عهدهی این کار برآمده و حوادث داستان را چون حوادث صفحهی روزنامه روایت کرده است. تحقق این امر موجب شده است نویسنده از رنج قهرمان برای درگیرکردن مخاطب استفاده نکند. در آثار وی واقعاً رنج قهرمانان همدلی و دلسوزی مخاطب را بر نمیانگیزد؛ در این آثار طنز بیرحمانه است. نویسندگان بسیاری در گسترهی طنز معاصر، عامدانه روایت گزارشی را برگزیدهاند تا از سوژه فاصله بگیرند، اما همدردی مخاطب را برانگیختهاند؛ بهرام صادقی از ایندست است؛ او قدری طنز را درونی کرده است. در آثار یوناسون وقایع در سطح میگذرند و درونیات شخصیتها خیلی پرداخته نشدهاند؛ از اینروی اتفاقات تلخ همدردی مخاطب را برنمیانگیزد؛ مضاعف بر آن زبان گزارشی همهچیز را به بازی میگیرد.
صدر ضمن اشاره به مصداقی از ایندست افزود: این رویکرد باعث میشود نویسنده در روایت وقایع تلخی چون مرگ به سمت کمدی سیاه متمایل شود. در کتاب «بیسوادی که حساب و کتاب سرش میشد» آمده است: «دخترک متوجه شد که اوضاع نمیتواند با همین شکل ادامه یابد؛ بنابراین به مادر گفت باید تصمیمش را بگیرد یا بس کند و یا بمیرد؛ مادرش متوجه قضیه شد و سرش را به علامت تأیید تکان داد. مراسم خاکسپاری مهمانان زیادی به خود دید»؛ در اینجا مرگ بسیار خونسرد روایت میشود، گویی نویسنده دربارهی مرگ حرف نمیزند. از دیگر ویژگیهای طنز این آثار پیشبینیناپذیری و غافلگیری است؛ میدانیم، طنز وقتی آفریده میشود که مقدمه با نتیجه هماهنگ نباشد و مخاطب نتواند اتفاق انتهایی را پیشبینی کند. برگسون معتقد است آنچه ما را میخنداند، امر پوچی است که عینیت یافته باشد. در این دو اثر، چه در متن روایت و چه از زبان شخصیتها با پیشبینیناپذیری رویاروییم که موجب طنز میشود.
وی ادامه داد: ویژگی دیگر طنز در هر دو اثر، استفاده از اتفاق، تقدیرگرایی و تصادف است. در هر دو رمان یوناسون ماجراها بر اساس تصادف و بیمنطق پیش میروند. به موجب نگاه خاص نویسنده این رخدادهای اتفاقی در بستری از طنز پیش میروند؛ گویا از آنجاکه انسان توان تغییر چیزی را ندارد به آن میخندد. از اینروی این آثار به ابزورد و بیهودگی نزدیک میشوند. ویژگی دیگر آنها وجود هجو است؛ هجو در قالب طنز کلامی و هم در موقعیتها به روشنی در دو اثر وجود دارد؛ گاه در واژگان قوت مییابد و به طنز میگراید؛ بهعنوان مثال بخشهایی از کتاب «بیسوادی که...» دربارهی آپارتاید است؛ نویسنده در جاهایی سیاهپوستان را «آنهایی که رنگ پوستشان اشتباهی است» میخواند؛ این ترکیب واژگان فضایی طنز ایجاد میکند؛ حال آنکه آپارتاید را هجو میکند. در این آثار با آفرینش شخصیتهای کاریکاتوری، هجو در موقعیت نیز بسیار دیده میشود؛ این رویکرد آرمانگرایی را به بهترین شکل به هجو میکشاند و نشان میدهد چگونه بهشت آرمانی قرن بیستم به جهنم بدل میشود.
صدر نمونههایی از این رویکرد یوناسون را برشمرد و تصریح کرد: یکی از شگردهای یوناسون برای تعمیق طنز شخصیتسازی است. میدانیم که طنز عموماً با تضاد شکل میگیرد. نویسنده در هر دو اثر شخصیتهای متضاد را در کنار هم آورده است تا با این فضا موقعیت طنز بیافریند. آفرینش شخصیتهای متوهم و آرمانگرا نیز در بروز و ظهور طنز در آثار این نویسنده مؤثر بوده است. خلق شخصیتهای ابله و نابخرد نیز طنز در آثار یادشده را قوام بخشیدهاند؛ ایندست شخصیتها همواره در تاریخ طنزنگاری جهان مؤثر بودهاند و به نظر میرسد این تاریخ طنز وامدار نابخردی است؛ گویا اگر نابخردی و بلاهت نباشد طنز هم نیست. در آثار یوناسون هم بلاهت و افراد خرفت دستمایهی طنز شدهاند. اما برخی شخصیتهای ابله در این آثار (بهویژه در «مرد صدساله...») خیلی عمق ندارند و شخصیتهای کمدی سطحی را یادآور میشوند. بهکارگیری شگردهای متعدد در آفرینش طنز چون اغراق، دوگانهنویسی، تکرار و برعکسگویی با چاشنی انتقادی، از دیگر رویکردهای نویسنده است.
جهان مردانهی رو به زوال!
سلیمانی، دو اثر یوناسون را کیفرخواستی علیه قرن حاضر، تمدن و حاکمیت عقل در دنیای جدید دانست و تصریح کرد: پس از عصر روشنگری بیشترین فجایع در این قرن صورت گرفت؛ از اینروی تصور میکنم هجو این قرن به معنای هجو عقل و ثمرههای حاکمیت آن است. ولی پرسش این است: چرا این اتفاق میافتد؟ آیا این امکان وجود دارد که عقل را هجو کنیم؟ آیا عقل، خود را هجو میکند؟ اصولاً چه چیزهایی را میتوان موضوع هجویهها قرار داد؟ کلاسیکها معتقد بودند چند مفهوم را نمیتوان موضوع طنز قرار داد: عشق، مرگ، درد و عواطف انسانی؛ از دیگرسو معتقد بودند، بلاهت، شرارت، امور جنسی، دین، تزویر و ریا موضوعات مطلوبی برای طنز هستند. فاجعه در این است که در این کتاب و در عصر حاضر چیزهایی موضوع طنز قرار گرفتهاند که میباید هرگز در این موضع قرار نمیگرفتند: عشق، مرگ و درد و رنج انسانی؛ اتفاقاً نویسنده این موضوعات را در بزنگاههای تراژیک قرن گرد آورده است.
وی افزود: میباید دریافت چه اتفاقی افتاده است که جنگ (تراژیکترین امر) دستمایهی طنز قرار میگیرد؛ گویا جهان متمایل به ابزوردیسم است؛ وقتی ارزشها بیمعنا میشوند دستمایهی طنز قرار میگیرند. نویسندهای چک معتقد است طنز زادهی غریزهی اعتراض است. به تعبیری دیگر قربانیان طنز سیاستمداران و حاکمان دینی هستند؛ در حالی که مخاطبان خود را میخنداند. اما در این اثر مرزی بین مخاطبان نیست؛ چراکه نویسنده جهانی ابزورد را دستمایه قرار داده است؛ در چنین جهانی امور جدی دستمایهی طنز میشوند. سوییفت معتقد است که طنز دو وظیفه دارد: آموزش دادن و سرگرم کردن؛ ولی در دنیای جدید تنها بخش دوم باقی است. این دو اثر مصداقی در تأیید این مدعا هستند.
سلیمانی ادامه داد: داستانهای طنز جوهره و مایههایی دارند که در ژانرهای مختلف شکلی متفاوت مییابند؛ مثلاً در پیکارسک، شرف بسیار اهمیت دارد. یک پیکارو جهان را نفی و آن را به اسباب سرگرمی بدل میکند؛ اما در نهایت برخی چیزها مثل شرف و افتخار مصون میمانند. حال آنکه در این دنیای جدید چنین مفاهیمی باقی نیستند؛ هیچچیز مایهی افتخار نیست و هیچ آرمانی باقی نمانده است. به نظر میرسد این آثار نوعی پیکارسک جدید هستند. پیکاروها در این آثار مثل نمونههای پیشین نیستند؛ ارزشهایی را حفظ نمیکنند؛ آنها همهچیز را نابود میکنند. البته به یاد داشته باشیم بنا بر این است که در اعماق این طنز امور جدی و سیاه را ببینیم؛ حال آنکه تقریباً دیده نمیشود. پیکاروی عصر جدید چون نمونههای پیشین ماجراهای زیادی دارد؛ اما چون او در مکان محدود نیست؛ چراکه در جهانی زندگی میکند که فاصلهها کوتاه شدهاند.
وی در ادامه شکل حضور زنها در این آثار را بررسی کرد و گفت: خوشبختانه در این جهان زنها حضور ندارند و این برای من بسیار خوشایند است؛ به این معنا که عصر جدید فرآوردهی مردان است؛ همانطور که عنصر عقلانیت از آن مردان است؛ در تقسیمهای دوگانه همواره عقل از آن مرد و احساسات از آن زن است. عصر جدید ساختهی عقلانیت است؛ در این عصر چندین جنگ و خونریزی وجود دارد. البته این رویکرد در «بیسوادی که...» دیده نمیشود. دیگر اینکه به یاد داشته باشیم ژانر پلیسی زادهی عصر عقلانیت است؛ چراکه در این ژانر به دنبال حاکمیت منطق و عقلانیت هستیم. این آثار رویکرد یادشده را نیز به نقد میکشند.
سلیمانی به کارکرد عنصر وانمودسازی در آثار یوناسون اشاره کرد و اظهار داشت: شخصیت اصلی رمان «بیسوادی که...» سعی میکند با وانمود کردن به جهالت جهان را از مخمصهی بمبهای اتمی نجات دهد.