اين كتاب داستان خواندنياي دارد؛ هم خود كتاب و هم داستان آشنا شدنمان با اين كتاب.
#مهشید_میرمعزی را هميشه دوست دارم؛ چون خودش هست، بي هيچ ادا و اطواري. پارسال زنگ زد كه «آقاي عليخاني! يه رمان در صفحه فيسبوكام معرفي كردم. من انگليسي و آلمانياش را خواندم. خيلي جذابه. حيف كه اصل كتاب فرانسه است و دوست ندارم كتاب زبان دوم ترجمه كنم. اگر كسي را پيدا كرديد كه توانست از فرانسه ترجمه كند، از اين كتاب غافل نشويد.»
سپردم به يكي از رفقا و نسخه ي فرانسه كتاب را برايمان آورد از اروپا. كتاب همينطور ماند تا يك روز يادم افتاد #سجاد_تبریزی جان كه قبلا ازش ترجمهي رمان ستاره سرگردان نوشتهي ژان ماري گوستاو لوكلزيو در #نشر_آموت منتشر شده، زبان فرانسه ترجمه ميكند. كتاب را برايش فرستادم.
خواند و خوشاش آمد و چندماهه ترجمه را تحويل داد.
اين يكسال گذشته، هر وقت نگاه كرديم به اطراف، از كار كردن افتاديم و هر وقت سرم را انداختيم پايين و بي توجه به اطراف، كار كرديم، كتابها زنده شدند.
مجوز اين رمان خيلي وقت بود آمده بود. شرمندهي سجاد هم شديم اما دلم نميخواست زماني دربيايد كه زمان نباشد. تا بالاخره اين هفته، اين كتاب به پخش ققنوس رفت.
#لبخند_زنان يا طرز تهيه يك وعده عشق نوشتهي #نیکولا_بارو، رماني است از يكسو عاشقانه. از يكسو جادويي. از يكسو خانوادگي. از يك سو خيلي پاريسي. از يكسو خيلي ادبي.
دوست ندارم پيشذهن بدهم از كتاب. دوست دارم خودتان داستان اين خانم زيبا را بخوانيد كه بعد از شكستي عاشقانه، شروع ميكند به خواندن يك رمان ميكند اما شوكه ميشود از خواندناش.
اين كتاب كه زندگي اين خانم است! قضيه از چه قراره؟