رمان «پلیس حافظه» نوشته یوکو اوگاوا، نویسنده ژاپنی، به همت نشر آموت به چاپ رسیده است. یوکو اوگاو در رمان پلیس حافظه، سراغ داستانی الهامگرفته از رمان دفتر خاطرات آن فرانک رفته است. روابط بینامتنی میان آثار خانم اوگاوا سبب شده است رگههایی از درونمایه رمانهای هتل آیریس و پروفسور و خدمتکار در این رمان نیز مشاهده شود.
یوکو اوگاوا، ریاضیدان و نویسندهی ژاپنی، تاکنون بیش از چهل اثر داستانی و غیر داستانی خلق کرده است. آثار این نویسنده در چهارچوب ادبیات روانشناختی قرار میگیرد و تاکنون برندهی چندین جایزه از جمله جایزهی آکوتا گاوا (۱۹۹۰) و جایزهی شرلی جکسن (۲۰۰۸) شده است.
برخی منتقدان، اوگاوا را نویسندهای میدانند که در آثارش بهشدت تحت تأثیر داستانگویی هاروکی موراکامی است؛ اما برخی دیگر از منتقدان در آثار او عناصر بورخسی را نیز یافتهاند.
استفن اسنایدر رمان پلیس حافظه را نیز مانند رمان خدمتکار و پروفسور، به انگلیسی ترجمه کرده و کیهان بهمنی از نسخهی انگلیسی، این رمانها را به زبان فارسی برگردانده است.
رمان پلیس حافظه در سال ۱۹۹۴ در ژاپن منتشر شده بود، اما ترجمهی آن در سال ۲۰۱۹ انجام شد و موضوع پاد آرمانشهری آن، واکنش مثبت منتقدان را همراه داشته است.
قسمتی از کتاب پلیس حافظه:
از زمان پنهان شدن «ر» در مخفیگاه، ده روزی میگذشت اما مشخص بود که برای عادت کردن به این شیوهی عجیب زندگی، هر دوی ما به زمان بیشتری نیاز داشتیم. لازم بود راجع به تکتک جزئیات تصمیمگیری کنیم: اینکه چه موقع آبجوش بیشتری برای فلاسکش ببرم، چه موقع برایش غذا ببرم و چند وقت یکبار ملحفههایش را عوض کنم.
اما باز وقتی سر میزم مینشستم تا کار کنم، میدیدم مدام فکرم مشغول اتاق مخفی است و کار نوشتنم هم به کندی پیش میرفت. فکر میکردم شاید «ر» احساس تنهایی کند و دلش بخواهد با کسی حرف بزند اما بعد درحالیکه هنوز قیف آیفون دستم بود، باز فکر میکردم و به این نتیجه میرسیدم شاید بهتر باشد آرامشش را به هم نزنم. هرچقدر با دقت گوش میکردم هیچ صدایی دال بر اینکه کسی آن پایین زندگی میکرد، شنیده نمیشد. اما باز همین سکوت باعث میشد بیشتر نسبت به بودن کسی در آن اطاق حساس شوم.
سرانجام گذر ایام روی روال خاصی افتاد. ساعت نه صبح سینی صبحانهاش را همراه یک فلاسک میبردم و در میزدم. در طول آن دیدار کوتاه مخزن توالتش را پر میکردم. ناهار ساعت یک بود. اگر «ر» به چیزی نیاز داشت، فهرستی را همراه پولش به من میداد و غروب هنگامی که برای پیادهروی میرفتم ، خریدهایش را انجام میدادم. بیشتر اوقات از من میخواست برایش کتاب بخرم اما چیزهای دیگری هم بود: تیغ اصلاح، آدامس نیکوتیندار (بودن در آن فضای بسته سیگار کشیدن را غیرممکن میکرد) دفترچه یادداشت، برنامهی شام ساعت هفت بود. یک شب در میان حمام میکرد. برای شستوشو از یک تشت آب گرم استفاده میکرد. پس از آن هم دیگر کاری نداشت جز اینکه صبر کند تا یک شب طولانی دیگر نیز بگذرد.
تنها مواقعی که کمی پیشش میماندم، وقتی بود که برای بردن سینی شامش میرفتم. اگر خوراکی خوبی برای دسر داشتم، گاهی پیشش میماندم و با هم دسر میخوردیم. شیرینی یا کلوچه را روی میز میگذاشتم و گرم صحبت میشدیم. گهگاه هم دست میبردیم و تکهای از آن شیرینی یا کلوچهها میخوردیم.
از او پرسیدم: تونستی به اینجا عادت کنی؟
پاسخ داد: تا حدی.
پلیس حافظه با ترجمه کیهان بهمنی در ۳۴۳ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۵۱ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.