دنیاهای ناشناخته همیشه هم جذاب هستند و هم هراسانگیز. هم وسوسهکننده هستند و هم غیرقابل دسترس. و #کلاب_هاوس این روزها یکی از همان دنیاهای ناشناخته است.
شاید برای جوانترها خیلی عادیتر باشد تا ما که امکان جدید دیگری در مجازستان رخ نشان داده و باهاش میشود حرف زد و برای دیگران دست تکان داد.
اولین نشانهٔ دنیای دیگر را خیلی سال قبل دیدم؛ اردیبهشت ۱۳۷۶ در شیراز. رفته بودم با #شهریار_مندنی_پور مصاحبه کنم و جای گفتگوی ما در کتابخانهاش بود که کامپیوتر بزرگی آنجا نشسته بود. تا آن روز در هیچ خانهای کامپیوتر ندیده بودم. یک بار با دوستم حکیمزاده رفته بودیم به دانشگاهاش که چند تا کامپیوتر داشت. اما خانهای ندیده بودم که کامپیوتر داشته باشد. بعد سال ۱۳۷۸ که به #روزنامه_انتخاب رفتم، فقط یک کامپیوتر در اتاق اینترنت بود که خبرها را برای دوستان خبرنگار، پرینت میگرفت و یک کامپیوتر هم در اتاق ماهواره که هیچوقت روشن نشد تا بعدها که آقای عرفانیان رفت بلگراد و مهراد شد رئیسمان و همو دستم را گرفت و گفت «این دگمه را بزنی، کامپیوتر روشن میشود.»
و با همان کامپیوتر، توانستم تایپ کردن را بیاموزم.
بعد وبلاگها آمدند. بعد سایتها آمدند. بعد فیسبوک. بعد گودر. بعد لپتاپ آمد. بعد وایبر. بعد واتساپ. بعد تلگرام. بعد اینستاگرام و توئیتر و… دنیاهای موازی با دنیایی که در آن بودیم و هستیم.
و این روزها #کلاب_هاوس دنیای تازهای است. امروز اول خرداد ۱۴۰۰ است و اولین بار که حرف از این دنیا شنیدم، اول اسفند ۱۳۹۹ بود و در کمتر از ۳ ماه، محدودیتاش برداشته شد و حالا هر کسی با هر گوشیاش که دارد، میتواند صدایش را به دنیا برساند.
گروه #کافه_کتاب_آموت اولینبار در وایبر جان گرفت. بعد با مهاجرت همگان به تلگرام، ما هم آنجا بودیم. خیلی سعی میکردیم محکم باشیم و با اساسنامه که کسی خطا نکند و از راه همگان بیرون نرود. بعدتر گروه #نونوشت_آموت آمد؛ یکی دو ماه بعد از افتتاح #کتابفروشی_آموت، و همچنان یکی از پرمخاطبترینها در حوزهٔ #کتاب است.
حالا با این پرندهٔ جدید، میخواهیم به دنیای دیگری سفر کنیم که آینهٔ روبروی ما را نشان میداد.
در اینجا فقط دربارهٔ #کتاب حرف میزنیم؛ که ممکن است این کتاب از #نشر_آموت باشد یا از هزاران ناشر دیگر.
فعلا شبها را انتخاب کردیم؛ ساعت ۱۰ تا ۱۱ شب.
چشمانتظارتان هستیم