واقعیتش خیلی میل نداشتم به جلسهٔ دیروز؛ با حواشیای که این چند وقت قبل برای این مترجم ایجاد شده. به کارش ایمان دارم اما حوصلهٔ دفاع ندارم. خستهتر از آنی هستم که مثل قدیم، بزنم توی شکم کسانی که نخوانده و ندیده و نفهمیده، فقط حرف میزنند.
از یک طرف هم به مهربانجان گفته بودم «لطفا دیگه به #محدثه_احمدی کتاب نده برای ترجمه.»
پرسیده بود «دلیل خاصی داره؟»
نوشته بودم برایش «حسام میگه دل محدثه هم به #نشر_آموت نیست.»
و تمام دلیلاش شاید برای این بود که محدثه احمدی با وجود اینکه اولین ترجمهاش در آموت منتشر شد اما الان همزمان با سه تا ناشر همکاری میکند. گمانم این شده بود که راحت بگذارماش که هر راهی دوست داشت برود؛ و زنجیری به پایاش نباشیم.
اما جلسه که شروع شد، اول از استقبال خوبی که دوستان #کتابخوان کرده بودند، ذوق کردم و بعد هم وقتی این دختر که ششهفتماش توی زمین است و تنها سر کوه یخاش بیرون از آب، شروع کرد به حرف زدن، تمام حسهای منفیام از بین رفت و چون پدری که از توانایی دخترش ذوقزده میشود، ذوق کردم که این دختر، دختر من است.
اوایل خیلی برایم سخت بود باورش؛ چون باورش مساویست با پذیرش پیری. محدثه احمدی، سالی به دنیا آمده که سال اول دانشکده بودم و حالا دختران و پسرانی که آنسالها به دنیا آمدهاند، میآیند و جایگزین نسل ما و قبل از ما میشوند.
جز چند دقیقه در #نمایشگاه_کتاب_تهران، هیچوقت ندیدهبودمش و تمام هشت قراردادی که برای ترجمههایش با او بستهایم، واتساپی و ایمیلی بوده و پرداختهایش هم همینطور. دیروز فهمیدم محدثه احمدی، دختر مردی ادبدوست و در خانوادهای کتابخوان به دنیا آمده و تمام دنیایاش شده کتاب و ادبیات و خیلی خوب خوانده و بعد هم که سراغ یادگیری زبان میرود، پیش خودش یاد گرفته و بعدها (بعد از انتشار چند ترجمهاش، رفته و رشتهٔ زبان انگلیسی را هم خوانده.)
دیروز ذوق کردم که این دختر چقدر خوب و مسلط، ترجمههای خودش را معرفی میکند و اول آرزو کردم که کاش فیلم بگیرد و پیجاش را فعال کند اما بعد گفتم چه فایده! کسی با این همه توان، همان بهتر که در خلوت بماند و ترجمه کند.
ترجمههای محدثه احمدی از روانترین و پاکیزهترین ترجمههاست و دیروز چنان خوب دربارهٔ اصول ترجمه حرف زد که کیف کردم و یاد کلاسهای فن ترجمه افتادم و… خوشحالم کلمهها زندهتر از آنی هستند که میبینیم.
https://www.instagram.com/p/Cy5bzLEqOqE/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==