محمود قلیپور (روزنامه فرهيختگان): رمان بیوهکشی داستان زنی است که بنا به سنت پیشینیانش باید پس از مرگ همسر با برادر کوچکتر وی ازدواج کند و این اتفاق برای «خوابیده خانم» شخصیت اصلی رمان، هفت بار اتفاق میافتد. این هفت برادر و مادر و پدرشان و مادر و پدر خوابیده خانم هر کدام به شکل عجیبی از دنیا میروند و درنهایت خوابیده خانم و تنها فرزندش بعد از کشته شدن اژدر و قربانی دادن، زنده میمانند. میدانیم که قرارداد متن را خود متن معلوم میکند و ابزار بررسی یک داستان مواد اولیهای است که خود داستان در اختیار منتقد قرار میدهد.
شکی در جذاب بودن ایده اولیه داستان وجود ندارد اما روایت در بسیاری موارد در همان حد اسطورهای باقی میماند و بیپاسخ رها میشود، ارتباط اژدر – خواستگار همیشگی خوابیده خانم – و اژدرچشمه، علت مرگ کوچک و چند تن دیگر از برادران و برخی نقلهای پدر خوابیده خانم که در خلال رمان تعریف میشود - اگرچه جنبه حکمتآموز دارد - مانند هر حرف حکیمانهای کلی است و برای رمان ارزش افزوده ایجاد نمیکند. رمان به لحاظ ریتمی به هیچ وجه متعادل نیست و ضرباهنگ و توالی اتفاقات با رفتن به سمت انتهای رمان بهشدت تند شده و اتفاقا گرهگشایی در میان این ریتم عجولانه گم و مبهم میشود. رمان زبان شاعرانه و ادیبانهای دارد که اگرچه در بسیاری از موارد با فضای رئالیسم جادویی اثر همخوانی دارد اما در مواردی هم از کنترل نویسنده خارج شده و بیشتر فخرفروشانه به نظر میرسد تا التزام متنی. با همه این توصیفات رمان «بیوهکشی» یک رمان مهم و اولین رمان یوسف علیخانی است؛ رمانی که از آن نکات بسیاری میتوان آموخت. جذابیت رمان علیخانی نه به خاطر ایده بکر، موقعیت جغرافیایی جذاب و شخصیتهای بدیع رمانش، بلکه به دلیل شیوه روایت او است.
علیخانی با طرح یک مثلث عشقی، خلق موجود خیر و شر و به عبارتی وفاداریاش به ساختارهای کلاسیک داستاننویسی، داستانی با ایده متوسط را بسیار عالی تعریف میکند. او میداند که در مثلث عشقی کلاسیک نمیتوان رقیب را خاکستری نشان داد، به همین علت برخلاف هفت برادر که نماد آرامش و خیر هستند، شخصیت اژدر را در حد نهایت شر نشان میدهد و به همین شیوه مدام کشش و جذابیت روایی را به رمان خود تزریق میکند. هر جا که داستان در حال افتادن از ریتمش است اژدر وارد میشود و جانی تازه به داستان میدهد. در کنار این نیروی شر دو عامل دیگر نیز در داستان علیخانی حضور دارند که جزء نقاط برتر و ارزشمند رمان به حساب میآیند و به عبارتی سطح رمان را از بسیاری از رمانهای عامهپسند محض جدا میکند؛ مرگ و شخصیتی به نام اژدرچشمه. در رمان علیخانی بیش از 10 بار مرگ اتفاق میافتد. مرگ حتمیت هر شخصیت داستانی است که بیشتر در آن سوی داستان روایت شده مدرن قرار دارد اما علیخانی با کشاندن آن به داخل متن به او شخصیت میدهد و از آن استفاده روایی میکند. انگیزه شخصیت اصلی برای ادامه راه و دوری کردن از نیروی شر توسط مرگ اطرافیان چند برابر میشود. چنین استفادهای از مرگ نه بهعنوان پدیدهای محتوم بلکه بهعنوان ابزاری برای ادامه رمان و خلق موقعیتهای جدید، از مشخصههای داستانهای کلاسیک است. در کنار مرگ، مکانی به نام «اژدر چشمه» در رمان علیخانی شخصیتی دوگانه و کاربردی دارد. اژدرچشمه براساس داستانهای اساطیری محلیها، جایگاه خفتن ماری است که نماد شر، آز و بدی است.
همان محلی که سبب مرگ هفت برادر و نیز پدر خوابیده خانم است و درنهایت نیروی خیر اعظم – خوابیده خانم – اژدر را در مجاورت آن میکشد و شاید طرحی از این مساله است که شرها به هم میپیوندند یا با تحلیل اسطورهشناسانه شر موقعیت با مرگ شر عینی تمام میشود مانند نابودی آشوئیتس پس از نابودی طراحش. علیخانی در رمان بیوهکشی نشان داد که مختصات داستان کلاسیک را بهتر از هر نویسنده دیگر ایرانی بلد است و ظرافتهای آن را میشناسد. با تمام نقدهایی که به کار او وارد است باید اعتراف کرد که رمان بیوهکشی از الگو یا کلیشه پیروی کرده و همین الگو منجر به موفقیت او شده و خواهد شد. آنچه در بررسی رمان بیوهکشی یوسف علیخانی در خارج از رمان باید با دقت مورد توجه قرار گیرد، شیوه داستانگویی او هم در این کتاب و هم در سه مجموعه داستان قبلیاش است. علیخانی بیهوده از فضای روستایی استفاده نمیکند؛ روایت او با جغرافیا تنیدگی صحیح و بسیار درستی دارند. جغرافیای انتخابی او اگرچه روی نقشهها پیداست اما او پا را فراتر میگذارد و جهانی باب ذائقه نویسندگی خود میسازد که در هیچ نقشهای جز کتابهایش پیدا نمیشود و این موضوعی مهم و ارزشمند است. نویسنده جهان بیرونی را نهتنها بازآفرینی کرده، بلکه بهبود میبخشد؛ اتفاقی که در بیشتر آثار دهه اخیر ادبیات داستانی ایران جای خالیاش مشهود است و از این جهت باید علیخانی را بهعنوان نویسندهای آموزگار خواند.