س: رمان فرشتهساز در مخالفت با شبیهسازی مورد قانع کنندهای ارائه میدهد، نظر شخصی شما چیست؟
برایس: یک بار با دانشمندی گفتگو میکردم که در زمینهٔ رابطهٔ اخلاق با شبیهسازی تخصص داشت. او به من گفت لازم نیست بپرسید در آینده بشر شبیهسازی خواهد کرد یا نه، آن روز حتماً خواهد رسید. تنها چیزی که مردم (سیاستمداران، دانشمندان) باید در موردش تصمیمگیری کنند این است که چه کسی را میتوان شبیهسازی کرد. آیا میتوان یک کودک مرده را شبیهسازی کرد؟ معلولان ذهنی یا جسمی؟ همجنسگرایان؟ من در رمانم از بعضی از مطالب این گفتگو استفاده کردهام، نه برای بیان کردن نظر خودم، بلکه فقط برای نشان دادن احتمالات شبیهسازی و خطرات آن. در این زمینه نظر شخصی من مهم نیست من فقط نویسندهای هستم با تخیلات فراوان.
س: رمان «فرانکشتاین» و «مورد غیر عادی دکتر جکیل و آقای هاید» پیشروان آشکار رمان شما هستند اما از چه چیز دیگری الهام گرفتهاید؟ و چه نوع تحقیقاتی انجام دادهاید؟
برایس: شاید تعجب کنید، اما هیچ رمانی الهامبخش من نبوده است. در سال ۱۹۹۷، پس از تولد دوللی، گوسفندی که اولین پستاندار شبیهسازی شده بود من به فکر نوشتن رمانی افتادم که موضوعش شبیهسازی انسان بود. در وهلهٔ اول از خودم چند سؤال پرسیدم؛ فرض کن خودت بتوانی شبیهسازی کنی، آن وقت چه میکنی؟
خودت را شبیهسازی میکنی، اما از نظر بدنی نمونهای بهتر از خودت؟ فرض کن، مثل دکتر هوپپه، لب شکری بودی یا مانند گونتر، یکی از پسرها ی رمان، ناشنوا بودی، این معایب را اصلاح نمیکنی؟ ژنهای شبیهسازی شدهٔ خودت را دستکاری میکنی که نسل بعدیات لب شکری یا ناشنوا نشود؟ دومین سؤالی که به آن فکر کردم این بود؛ وقتی خودت را شبیهسازی میکنی ایا میخواهی کلونت تو باهوشتتر از خودت باشد یا مشهورتر از تو؟ آیا او باید کارهایی را به انجام برساند که خودت در انجامشان شکست خوردهای؟ و از طرف دیگر کلونی که میخواهی دقیقا شبیه تو باشد باید همان آسیبهای کودکی تو را دریافت کند؟ مثلاً، اگر در ده سالگی مورد آزار و اذیت قرار گرفتهای، کلونت را در همان سن آزار خواهی داد؟ اینها چیزهایی بود که در ابتدا به فکرم رسیده بود، بعد از آن در مورد شبیهسازی شروع به مطالعه کردم (مراحل آزمایشگاهی آن، تاریخچهاش، خطاهایی که ممکن بود رخ دهد، چون من به دنبال یافتن موضوعهای مشکل زا بودم) بعد از اینکه در هر زمینهای مطالعه کرده بودم، بیش از سه سال بدون طرح قبلی شروع به نوشتن کردم. از تخیلم پیروی میکردم و در نهایت هم رمانی شد کاملاً متفاوت با انچه در ذهنم بود. دیگر شبیهسازی موضوع اصلی رمان من نبود. داستانی شده بود در مورد خیر و شر، علم در برابر دین، جنون در برابر نبوغ و غیره.
س: علیرغم قیافهٔ ناهنجار سه قلوها، محال است آنها را هیولا تلقی کرد. چرا آنها را این همه دوست داشتنی نمایاندهاید؟
برایس: در این رمان همه چیز سیاه و سفید است، خوب یا بد، چون ویکتور زندگی را این گونه میبیند. بنابراین به راحتی میتوانید شخصیتهای خوب و بد داستان را تشخیص دهید. تقریباً در برابر هر آدم بدی یک شخصیت خوب هم وجود دارد. بدها مثل خواهر میلگیتا، پدر کایسر گروبر، رکس کرمر.
اما ضمن خواندن کتاب متوجه میشوید خوب و بد، تعویضپذیرند- این بستگی به نقطهنظری دارد که شما با آن نگاهشان نگاه میکنید. اما سهقلوها نه بدند و نه خوب. آنها بچههای بیآزاری هستند برای همین دوست داشتنیاند. آنها قربانی هستند و این همیشه دوستداشتنی است. اما شاید اگر امکان بزرگ شدن داشتند شاید مثل ویکتور شرور میشدند. او هم در کودکیاش دوستداشتنی بود.
س: زمان این داستان در گذشتهٔ نزدیکیست، اما روستای وولفهایم گویی دراعماق قرون وسطا فرو رفته و خرافات بر زندگی اهالیاش مسلط است. آیا این نمایندهٔ وضعیت جوامع روستایی اروپاست؟
برایس: هر جای دنیا که مردم در روستای کوچک زندگی میکنند و نه در شهری مانند آمستردام یا نیویورک، میدانند وولفهایم یک روستای قرون وسطایی نیست. روستاها و شهرهای کوچک هنوز جوامع بستهای دارند که تعصبات و شایعات در انجاها حاکم است. فکر میکنم به همین دلیل است که کپی رایت ترجمهٔ این رمان از ایالات متحده تا روسیه و از اسرائیل تا ترکیه فروخته شده است. برای بسیاری از مردم، این روستای عجیب خیلی آشناست.
س: آیا فکر میکنید نبوغ و جنون خویشاوند همند؟
برایس: نه، اما من از این ایده برای خلق یک داستان استفاده کردهام، برای خلاف این ایده هزاران مثال وجود دارد، اما یک نابغهٔ دیوانه کافیست تا فکر کنیم بقیهٔ نابغهها هم شبیه هماند. آدمهای عادی به این شیوه فکر میکنند.
س: غیر از ویکتور-شاید علاوه بر ویکتور - کدام شخصیت رمان را شرور میدانید؟
برایس: ویکتور ابداً شرور اصلی داستان نیست به نظر من او بیشتر یک قربانیست تا یک جنایتکار. او با ذهنی که در اثر اختلال رشدی و دوران کودکیاش بد شکل گرفته است فقط میخواهد به بشریت نیکی کند. او راه بهتری نمیداند. در کتاب من جنایتکاران بدتری وجود دارند. من به خصوص روی پدر کایسر گروبر و رکس کرمر انگشت میگذارم. هر دوی آنها گرفتار جاهطلبی افراطیشان هستند و همینکه کارها خراب میشود وانمود میکنند که ربطی به آنها ندارد.
س: ایا جنبهای از رمان وجود دارد که بخواهید برای مخاطب آمریکایی توضیح بدهید؟
برایس: فکر نمیکنم ضرورت داشته باشد. رمان من مملو از مضامین، شخصیتها، داستانها جزییات و عواطفی ست که هر خوانندهای میتواند در آن چیزی پیدا کند. مربوط به شخصیتهاست نه ملیتها.