یادداشت‌های یک کتابفروش (19)

دكتر سلطانيان آمده بود امروز. پرسيد: برادران كارامازوف ترجمه‌ی صالح حسینی يا احد علیقلیان؟

گفتم: عليقليان.

گفت: جنایات و مكافات ترجمه‌ی آهی يا عليقليان؟

گفتم:‌ عليقليان.

گفت: جنگ و صلح ترجمه‌ی كاظم انصاری يا سروش حبیبی؟

گفتم: سروش حبيبی.

كنجكاو بودم تا كجا می‌خواهد ادامه بدهد. مكث كرد. رفت از توی قفسه كتاب «مادام بواری» با ترجمه‌ی «محمد قاضی» را برداشت و آورد و گفت:‌ چطوره؟

گفتم: فلوبر رو بايد خواند. كلاسيك‌ها را بايد خواند.

گفت: ديگه كيا رو بايد بخوانيم از كلاسيك‌ها؟

گفتم: قاعدتا نمی‌توان كلاسيك خواند و ژرمینال را نخواند.

گفت: امیل زولا؟

گفتم‌: بله. هم ژرمينال با ترجمه‌ی سروش حبيبی را می.توانيد بخوانيد و هم سهم سگان شكاری با ترجمه‌ی محمدتقی غیاثی. هم زمین با ترجمه‌ی دكتر غياثی.

گفت: امروز پيش آقای ملكيان بوديم.

از جايم بلند شدم و پرسيدم: مصطفی ملكیان؟

گفت: بله. استاد فلسفه.

كنجكاو شدم بدانم استاد ملكيان را كجا ديده‌اند. انگار فكرم و سوالم را شنيده باشد، گفت:‌ امروز یک تعدادی از روانشناس‌ها جمع شده بوديم در انجمن روانشناسان ايران. دكتر ملكيان برای‌مان حرف زد. درباره‌ی غفلت روانشناسان از چند حوزه گفت و روی بخش غفلت از رمان خواندن مكث كرد.

دكتر سلطانيان داشت حرف می‌زد و من توی سرم آليوشا می‌آمد در برادران كارامازوف كه چطور یک شخصيت آنچنانی به سرنوشتی آنچنانی تبديل می‌شود. بعد همين طور تمام داستان‌های اين رمان‌ها برايم مرور شد و بيشتر از همه يادم افتاد كه چه جالب! در كلاسيک‌ها ما تحليل شخصيت چقدر داشتيم. و چقدر توصيف شخصيت داشتيم و چقدر علت و معلول و ... همين طور داشت توی سرم، رمان‌ها بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدند.

دكتر گفت: نگير عكس‌ام را.

گفتم:‌ می‌گيرم كه يادم بماند امروز را.

البته كه بعد از عكس، گپ زيادی زديم و حس كردم چه مشتری سرچراغی خوبی گيرم آمده كه برايم معلمی كرد و چه تلنگرهایی كه نزد. من كيستم واقعا؟ من فقط یک كتابفروش‌ام؟

كلاسيک‌ها را چقدر خوانده‌ايد؟

 

https://www.instagram.com/p/BwcTzZanefX/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=p7741gs97zxe

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2024© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو