نهایت #محمود_دولت_آبادی را میشناختیم و علیاشرف درویشیان و صمد بهرنگی و جلال آل احمد و صادق چوبک و صادق هدایت را. هیچوقت فکر نمیکردم روزی بتوانم نگاهاش کنم از نزدیک و بگویم که «استاد!» و ناراحت بشود که «ادبیات استادی برندارد» و خجالت بکشم و بگویم «بزرگامرد!»
و بعد بگردد دنبال کلمهای که عقبام براند.
تا امروز واقعیتاش اصلا فکر نکرده بودم در اینهمه سال که با اینهمه نویسنده و مترجم، گفتگو کردم، چرا هیچوقت به سرم نزده که با «محمود دولتآبادی» گفتگو کنم. شاید کتاب باشکوه «ما نیز مردمی هستیم» به اندازهی کافی، این نویسندهی باشکوه را به گفتگو گرفته و معتقدم نویسنده باید به جای این وقتگذرانیها، بنویسد.
آن سالهای اول «کارنامه سپنج» شده بود کلاس درس برایم. داستان به داستاناش را میخواندم و از رویاش مشق میکردم. مثل رادیوسازهای سنتی که برای یادگیری کارشان، دهها بار یک رادیو را باز میکنند و دوباره سرهم میکنند.
همهی کتابهای این نویسندهی نازنین خواندنی است اما شخصا اول عاشق «جای خالی سلوچ»اش هستم و بعد «کارنامه سپنج».
ادبیات شغل او بوده و شصتسال داستاننویسی محمود دولتآبادی، کلاس درس است برای تمام کسانی که مینویسند و تمام کسانی که او را میخوانند.
امروز مبارکمان که روز تولد اوست.
https://www.instagram.com/p/B0nkRE5gzSm/?igshid=1f5unxsrsm5hk