یادداشتهای یک کتابفروش

پریشب یکی از دوستان کتابفروشی پیام داده بود کتاب‌هایش را امضا کنم.

دیروز نتوانستم بروم کتابفروشی. رفتم دفتر نشر آموت. بعد هم دیروقت برگشتم که این روزها بسته‌های پستی باید قبل از ساعت ۲ بعدازظهر روانه شوند.

دوست کتابخوان‌مان پیام داده بود «لطفا بسته‌ی مرا پست نکنید، خودم می‌آیم جلوی در کتابفروشی و ازتون می‌گیرم.»

گفتم «چشم.»

ایرنا کتابخوان‌ترین آدمی‌ست که در عمرم دیده‌ام. چه وقتی کارمند بود و مجبور بود شرایط دشوار بیمارستان و آزمایشگاه را تحمل کند و وقتی برمی‌گشت خانه، تمام خواسته‌اش از زندگی، نشستن پشت میزش بود و خواندن کتاب‌هایی که منتظرش بودند، چه حالا.

شش‌هفت‌ماه قبل بازنشسته شد. فکر کردم حالا که بازنشسته‌شده، می‌شود مثل الباقی آدم‌ها که می‌گیرند تا کله‌ی ظهر می‌خوابند. اما شاهکار کرد. کمتر روزی است من و ساینا ساعت ۷ صبح بیدار بشویم و او پشت میزش ننشسته باشد. چنان ذوقی می‌کند وقت خواندن که آدم حسودی‌اش می‌شود بهش. مثل آدم‌های کاشف است که وقتی چیز جدیدی کشف می‌کنند، سرشار می‌شوند و می‌خواهند به دیگران بگویند.

دیشب ازش خواهش کردم «لطفا صبح نگذار زیاد بخوابم. باید برم کتابفروشی.»

اما دل‌اش نیامده بود بیدارم کند. باران هم که دیشب کولاک کرده و آدم عشق می‌کند در چنین شرایط شاعرانه‌ای پیاده برود تا کتابفروشی.

وقتی رسیدم، چندتا کتاب روی میز کارم بود که برداشتم و آوردم اتاقک پرنور و پاک؛ اینجا شده رسما اتاق کارم. شروع کردم به امضای #خاما و #بیوه‌_کشی و #سه_گانه_یوسف_علیخانی . تینا آمد و گفت «این‌ها هم هست.»

نگاه کردم به کتاب‌ها. گفتم «آخه این‌ها؟»

منظورم این بود که کتاب دوستان نویسنده و مترجم را خجالت می‌کشم امضا کنم. گفت «خواستند.»

با خجالت انجام دادم.

آرمیتا آمد و رفت. هر بار یک بغل کتاب آورد. اول کلی خاما آورد. بعد بیوه‌کشی آورد. بعد سه‌گانه را آورد. نگاه‌اش کردم که یعنی چی؟

فکر کردم می‌خواهد عکس بگیرد. گفت «لطفا امضای‌شان کنید که هر کسی خواست، با امضا باشد.»

اوایل یک جور شرم داشتم برای نوشتن. یک جور خودداری. که این اداها چیه! تا یکی از معلم‌هایم که زود از میان‌مان رفت، یک‌بار اژدهاکشانی را که خریده بود، آورد که برایش امضا کنم. با شرم گفتم «آخه؟»

گفت «بنویس! حس خوش امضای‌ات به آدم اجازه می‌دهد وقت خواندن، تو را تصور کنم که انگار خودت داری کتاب‌ را برایم می‌خوانی.»

فکر کردم چی بنویسم. شروع کردم به بازی با کلمه‌ها. سرآخر دیدم بدک نشده. ورق بزنید و چندتای‌شان را ببینید.

چند تا کتاب با امضای نویسنده یا مترجم در #کتابخانه تان دارید؟

 

https://www.instagram.com/p/B-rETpypFM3/?igshid=lvlglczpm5r0

 

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2023© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو