یادداشتهای یک کتابفروش

دخترها روحیهٔ عجیبی دارند. در پسرها کمتر این را دیدم. حالا پسرها نیایند زیر این یادداشت بنویسند که «جنسیتی نگاه کردی!» والله! چی بگم. تا می‌آییم می‌گوییم «دخترها بیشتر از پسرها کتاب می‌خوانند» کامنت‌های یادداشت پر می‌شود از نگاه انتقادی جماعت که «فقط مونده بود این جنسیتی بشود!»

خیلی وقت‌ها دوست دارم این‌هایی را که کامنت‌های مخالف می‌گذارند، بشناسم. مثلا زیر همین پست خیلی دوست دارم ببینم واقعا اینی‌اند که می‌گویند یا آنی‌اند که هستند.

دو هفتهٔ کامل #کتابفروشی_آموت تعطیل بود؛ در تمکین قانون. قانون گفته «تعطیل، پس باید تعطیل کنیم.»

در دو هفتهٔ کامل گذشته، تنها ارسال پستی داشتیم. یعنی مثل ماه‌های اول #کرونا می‌نشستیم پای واتساپ که پیام مهربان شما بیاید. یک وقت‌هایی من می‌نشستم و یک‌وقت‌هایی آرمیتا. به طور میانگین روزی بین پنجاه تا هفتاد پیام را جواب می‌دادم. یکی می‌پرسید «این کتاب را دارید؟»

یکی می‌گفت «مشورت می‌خواهم.»

یکی لیست می‌فرستاد و خلاصه که عرض کنم، از میان این همه پیام، نهایت روزی پنج تا هفت بستهٔ ارسالی جمع می‌شد که بسته‌های هر روز را فرداصبح‌اش به اداره پست می‌فرستادیم و از آنجا روانه سراسر کشور می‌شد.

در دو هفتهٔ کامل گذشته که امروز جمعه است و دارم این‌ها را می‌نویسم جمعا ۵۲۰ جلد کتاب فروختیم که در بدبینانه‌ترین حالت، فروش عادی سه روز کاری کتابفروشی است.

چندباری دچار تردید شدیم که ننشینیم اینجا اما بعد فکر کردیم به دوستانی که تنها راه تحمل این روزها را در خواندن کتاب دیده‌اند و نشستیم. الان هم ممنونیم از تک‌تک‌تان که بودید. زنده نگه داشتید این گفتگو را و چراغ کتابخوانی را شمایید که زنده نگه می‌دارید در هر موقعیتی.

اما ماجرای اصلی این نیست. چهارشنبه صبح رفته بودم #دفتر_نشر_آموت که درخواست پخشی‌ها را بدهم. بعد که آمدم دیدم تمام آشپزخانه کفی است. نگو آرمیتا آمده و اول جواب پیام‌های واتساپ را داده و بعد افتاده به جان گاز و کتری و سینک و… تا ظهر آشپزخانه شد دستهٔ گل.

پنجشنبه هم که آمد، اول جواب واتساپ‌ها را داد و بعد رفت افتاد به جان اتاقک پرنور و بعد راهروی کتابفروشی و حسابی همه‌جا را برق انداخت.

گفتم «خب این مدت که خبری نبوده. اینجا رفت و آمدی نبوده. چرا این‌کارا رو می‌کنی؟»

گفت «شنبه جیمان‌جان می‌آید. بهتره که تمیز و خوشگل تحویل‌اش بدهیم.»

ما پسرها دنبال بهانه‌ایم چنین وقت‌هایی از زیر کار دربرویم. خجالت کشیدم و رفتم به فکر.

شما هم بلدید از این کارا؟

 

 

https://www.instagram.com/p/CIYV90FJmlD/?igshid=ib2ry96wa53w

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2023© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو