الان آمدم به روال همیشه کلمههای برای پیشواز و شادمانهٔ انتشار کتاب جدید بنویسم که دیدم دستهایم همچنان میلرزند.
پریروز که آقای رضایی گفت «فردا #موهبت آماده است» تندی نشستم و برگهٔ تبلیغاتی کتاب را نوشتم و فرستادم برای حمیدخان که «پرینت بگیر و به #پخش_ققنوس برسان!»
صبح امروز آقایدالله رفت صحافی و کتاب را آورد. به حمیدخان گفتم «لطفا صدتا از #موهبت بیاور #کتابفروشی.»
و بعد زنگ زدم به خانم #آرتمیس_مسعودی. گفتم «مبارکا باشه. اگر زحمتی نیست بعدازظهر تشریف بیاورید کتابفروشی و سهمیهٔ آبونهها را با امضای شما بفرستیم.»
مراسم افتتاحیه سیوچهارمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو امروز جمعه (دوم مهرماه ۱۴۰۰) با حضور خانه کتاب و ادبیات ایران به نمایندگی از صنعت نشر کشور برگزار شد.
جزییات بیشتر را اینجا بخوانید.
۱. خاما /یوسف علیخانی
۲. فرشتهساز/استفان برایس/سامگیس زندی
۳. فرار کن/هارلن کوبن/محدثه احمدی
۴. خاک آمریکا/جنین کامینز/سیدرضا حسینی
۵. تکههایی از یک کل منسجم/پونه مقیمی
سلام دوستان خوب کتابفروشی
یک بخش به کتابفروشی آموت اضافه شده
برای آشنایی با این بخش، به سایت کتابفروشی مراجعه بفرمایید
http://aamout.ir/search#!&Group-64
با تشکر
کتابفروش
به نشانهها اعتقاد دارم. کاری به آن بخش ماوراییاش هم نداشته باشم، داستانی است؛ قشنگ است. همین مرا بس!
آقا مرتضی چند روز قبل پیام داده بود که «چه وقت #کتابفروشی هستین؟»
و نوشتم «این روزها از صبح تا غروب اما روال همیشگیام، بعدازظهرها.»
و امروز آمد.
سعیدخان دمیرچی همیشه برایم نماد حجب و مهربانی و صفا و اطمینان و برکت بوده؛ چه وقتی که کتابهای نشر آموت را به افغانستان میبرد و چه وقتی مدیرعامل هرمس شد و چه وقتی، سالی یکبار به کتابفروشی آموت سر میزند.
بار قبلی که آمد، غمگین بود؛ عزادار عزیزی بود و وقتی هم که طبق روال همیشگی ازش عکس گرفتم، چیزی نگفت؛ از همان زاویهی حجب و حیا و بعد که شنیدم حال و احوالاش را، خجالت کشیدم کلمهای بگویم که گاهی اوقات، سکوت بهترین همراهی است.