روزنامه آرمان (هادی حسینینژاد): معیارهای زیادی برای تمیز دادن ترجمه خوب از ترجمه بد؛ در آثار داستانی وجود دارد اما آذر عالیپور معتقد است بارزترین معیار این است که اولا مترجم به متن مبداء وفادار باشد و ثانیا حاصل کار ترجمه، متنی باشد که مخاطب احساس کند این متن، یک متن تالیفی است.
این مترجم ضمن ابراز ناخرسندی از محدودیت مخاطبان حوزه ادبیات داستانی، میگوید؛ «معرفی نویسندگان برجسته جهان ادبیات و ترجمه شاهکارهای ادبی، تنها مورد توجه قشر محدود مخاطبان ادبیات داستانی قرار میگیرد و نقشی در بالا بردن میل مطالعه در جامعه ندارد.» این گفتوگو را میخوانید:
آذر عالیپور اولین اثر داستانی را چه زمانی ترجمه و منتشر کرده؟ همچنین کمی درمورد سوابق کاریتان در جایگاه مترجم و آثاری که تا به امروز با ترجمه شما منتشر شده است بگویید!
اولین اثر داستانیام را به نام شهود از فلانری اوکانر در سال ۱۳۶۷ ترجمه کردم. پیش از آن هم من به عنوان مترجم رسمی دادگستری کار میکردم و کماکان هم این کار ادامه دارد، اما دغدغه اصلیام ترجمه ادبیات داستانی بوده و هست. آثاری که ترجمه کردهام تقریباً همه گزینش و انتخاب خودم بودهاند و بیشتر بر مبنای نزدیکی فکری و روحی که با نویسنده اثر احساس میکردم آنها را ترجمه کردهام البته متاسفانه به دلیل داشتن چند شغل به طور همزمان، که یکی از آنها مترجمی رسمی دادگستری بوده، وقت کافی برای پرداختن به ادبیات داستانی و ترجمه آنها به شکل مورد نظرم نداشتهام و به همین دلیل تا به حال فقط توانستهام حدود یازده یا دوازده اثر در زمینه ادبیات داستانی (به غیر از ترجمههای پراکنده و آکادمیک) ترجمه کنم که از میان آنها میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد: شهود (رمان، از فلانری اوکانر)، شمعدانی (مجموعه داستان، از فلانری اوکانر)، شلیک به قاضی پرایس (مجموعه داستان از نویسندگان مطرح آمریکایی)، آتش در کوهستان (رمان، از آنیتا دسای نویسنده هندی تبار)، ملاقات با مرینال (مجموعه داستان، از نویسنده هندی تبار ساکن آمریکا)، لحظه ایست روییدن عشق (رمان از لورا اسکوئیول نویسنده مکزیکی)، بانوی دریاچه (مجموعه داستان از نویسندگان مختلف آمریکایی، که این کتاب ادغامی است از داستانهای مجموعه شلیک به قاضی پرایس و چند داستان جدید دیگر از نویسندگان موج نو آمریکا)، اشتیاق (مجموعه داستان، از نویسندگان آمریکایی، کانادایی و غیره)، رز گریه کرد (مجموعه داستان از ویلیام ترور نویسنده ایرلندی) و جنون دو نفره (مجموعه داستان از ویلیام ترور).
لطفا در مورد ویلیام ترور و دو مجموعه داستانی که از وی ترجمه و در نشر افراز منتشر کردهاید بیشتر توضیح دهید.
من در یکی از سفرهایی که برای مدتی خارج از کشور بودم، تصمیم گرفتم که کار یا کارهایی از نویسندهای غیرآمریکایی ترجمه کنم که در سطح ادبیات جهانی مطرح باشد و ضمناً در ایران هم کاری از او ترجمه نشده باشد. بعد از جستوجوی بسیار به نویسندهای ایرلندی برخوردم و با خواندن برخی از کارهایش بویژه داستانهای کوتاهش، از فضای داستانهای او که به نحوی حیرت انگیز شخصیت انسآنها و واقعیت درونیشان و پیچیدگیهای این شخصیتها را به تصویر میکشد خوشم آمد و همان طور که از کارهای فلانری اوکانر با همه تلخیها و حتی غیرواقعی جلوه کردن برخی شخصیتهای او خوشم آمده بود، با این نویسنده و سبک کار و نگاه او به زندگی و روح و روان افراد جامعه هم احساس نزدیکی کردم و بر آن شدم تا برخی از داستانهایش را به فارسی برگردانم که حاصل آن همان دو مجموعه داستان رز گریه کرد و جنون دو نفره است. یکی از درونمایههای داستانهای ترور مشکل شخصیتها در رویارویی با حقیقت، تشخیص این حقیقت، برقراری ارتباط با آن و پذیرش آن است. شخصیتهای ترور معمولاً افراد حاشیهای جامعه هستند. او که از جوانی به انگلستان نقل مکان کرد، توانست از منظر یک مهاجر عادات و آداب و رسوم ویژه انگلیسیها را در داستانهایش تفسیر کند و از نگاه یک غریبه به زندگی عادی پیش پاافتاده و عین حال سرشار از پیچیدگی آنها بنگرد. درک عمیق او از عواطف، سرگشتگیها و نومیدیهای انسان و هرج و مرج تثبیت شده در زندگی مردم عادی را میتوان در بگومگوهای خانوادگی و ماجراهای عاشقانهای که در محل کار افراد رخ میدهد به خوبی مشاهده کرد. به نظر من فهم داستانهای ترور چندان ساده نیست. پارهای از جملههای او چنان پیچیده و دو پهلواند که باید چند بار آنها را خواند تا متوجه منظور اصلی او شد. او چه در زمینه داستان کوتاه و چه رمان جوایز ادبی و معتبر بسیاری را از آن خود کرده است و اکثر منتقدان معتقدند که او را میتوان در ردیف سایر نویسندگان برجسته ایرلندی مانند جیمز جویس و فرانک اوکانر قرار داد.
شما دو مجموعه گزینشی از نویسندگان امریکایی با نامهای «شلیک به قاضی پرایس» و «بانوی دریاچه» ترجمه کردهاید. به نظر شما اصولا گزینش داستانهایی از میان نویسندگان توسط مترجم، چه ویژگیها و ملاحظاتی را میطلبد؟
گزینش داستانهایی از میان نویسندگان بیشتر به ذائقه، برداشت و جهان بینی مترجم بستگی دارد. هر مترجمی برای خود و جهان ادبیاتی خود معیارهایی دارد که بر مبنای آن معیارها داستانها یا رمانهایی را برای ترجمه کردن انتخاب میکند. در کشور ما برخی از مترجمها نمیتوانند آثار دلخواه خود را ترجمه کنند چون یا با چاپ کل اثر مخالفت میشود یا جملهها و بخشهایی از آنها باید حذف شوند که لطمه به روح و روان و تفکر نویسنده میزند و مترجم مجبور میشود از ترجمه آن منصرف شود. برای خود من، علاوه بر در نظر گرفتن همین «ویژگیها»، در مرحله نخست احساس نزدیکی فکری با نویسنده اثر، ارزشمند بودن اثر او به لحاظ ادبی و انسانی در سطح جهانی بوده و در مرتبه بعدی ترجیح دادهام کاری را ترجمه کنم که نویسندهاش به دلایلی در کشور ما ناشناس مانده است و لازم است به خوانندگان فارسی زبان معرفی شود تا سبک، درونمایه، جهان بینی و زوایه دید او نسبت به امور مختلف زندگی در زبان فارسی نیز به نمایش گذاشته شود.
بعضا مترجمان با کشف نخبگانی در ادبیات داستانی جهان، برای اولین بار نویسندگانی را به مخاطبان و عرصه ادبیات داخلی معرفی میکنند. آیا فکر میکنید مترجمان رسالتی در قبال این جستوجو و معرفیها دارند؟
همان طور که گفتم برای خود من کشف این نخبگان و برگردان آثارشان به زبان فارسی و معرفی آنها به خوانندگان ایرانی، هم لذت بخش بوده است و هم یک احساس وظیفه. حالا شما میخواهید اسمش را «رسالت» بگذارید یا هر چیز دیگری، برای من فرقی نمیکند، اما به هرحالمن از ترجمه این آثار که به انتخاب و سلیقه خودم بوده است، لذت بردهام، صرفنظر اینکه خواننده ایرانی خوشش آمده است یا نه.
به اعتقاد شما آیا شاخصههایی برای تمیز دادن ترجمه خوب و ترجمه بد وجود دارد؟ لطفا توضیح دهید.
مطمئناً شاخصههایی برای تمیز دادن ترجمههای خوب و بد وجود دارد. از نظر من ترجمه خوب باید از طرفی به سبک و زبان نوشتاری نویسنده اثر وفادار باشد و فضای فکری و روحی دمیده شده در داستان را کاملاً درک کند و از طرفی بتواند آن را چنان روان و سلیس به فارسی ترجمه کند که خواننده فارسی زبان احساس کند دارد اثری را میخواند که گویی نویسندهای ایرانی نوشته است و مجبور نباشد برای فهم یک جمله یا یک پاراگراف بارها و بارها به عقب برگردد و کلی به ذهن خود فشار بیاورد تا آن را درک کند. البته اذعان میکنم با تفاوتهای فرهنگی و زبانی در کشورهای مختلف که طبیعتاً در آثار نویسندگان این آثار مشهور است، این کار، اصلاً ساده نیست و نیاز به چند پارامتر دارد از جمله تسلط به زبان مقصد و صد البته به زبان مبدا، آشنایی عمیق با فرهنگ و اصطلاحات ویژه به کار رفته در اثر اصلی و تطابق (در حد ممکن) این فرهنگ و اصطلاحات با فرهنگ و زبان فارسی، تلاش برای وفاداری به سبک و زبان نویسنده و وسواس در برگردان روان اثر وی. خود من هیچ ادعایی برای کامل بودن ترجمههایم از جنبههای ذکر شده نداشته و ندارم ولی در حد بضاعتم تلاش کردهام این کار را بکنم و هنوز هم در حال یادگیری هستم.
انتشار گزینشی و معرفی نویسندگان مطرح جهان توسط مترجمان، هر دو تنها در سایه شناخت و قرابت مترجم با دنیای ادبیات داستانی میسر خواهد بود. به نظر شما تا چه اندازهای لازم است که یک مترجم حوزه ادبیات داستانی، با مختصات و جزئیات این حوزه آشنایی و تسلط داشته باشد؟
اصولاً چنانچه مترجم حوزه ادبیات داستانی با مختصات و جزئیات این حوزه آشنایی و تسلط نداشته باشد نمیتواند و نباید دست به ترجمه آثاری در این حوزه بزند. من مترجمهایی را میشناسم که به زبان انگلیسی تسلط کافی و بسیار دارند اما چون با ادبیات داستانی آشنایی چندانی نداشته یا به آن علاقهای ندارند قادر نیستند یک اثر نوشته شده در ژانر رمان و داستان کوتاه را با معیارهایی که در پاسخ به سوال پیشین ذکر کردم ترجمه کنند یا آن را به زبان داستانی ما برگردانند. بنابراین یک مترجم حوزه ادبیات داستانی، پیش از هر چیز باید با ویژگیها و جزئیات ادبیات داستانی فارسی آشنایی کامل داشته باشد تا بتواند اثر نویسنده مورد نظر را به قالب ادبیات داستانی زبان خودمان در بیاورد، همان طور که مترجمهایی که میخواهند در حوزههای دیگری مانند فلسفه، روانشناسی، تاریخ، جامعهشناسی و غیره دست به ترجمه این آثار بزنند حتماً باید تسلط و اشراف کافی به موضوع مورد نظر داشته باشند تا بتوانند روح مطلب را به خوبی برای خواننده بازگو کنند و صرفاً یک ترجمه لغت به لغت و تحتالفظی ارائه ندهند.
با توجه به اینکه در کشورمان، سرانه کتابخوانی بسیار پایین است و عملا بستری مناسبی برای تبلیغ کتاب وجود ندارد، فکر میکنید معرفی چهرههای تازه برای مخاطبان داخلی، نقشی در بالابردن سرانه کتابخوانی خواهد داشت؟
با توجه به حقیقت نهفته در سوال شما و نیز عدم وجود یک بستر مناسب برای تبلیغ کتاب، معرفی چهرههای تازه برای مخاطبان داخلی تنها و تنها برای عدهای خاص که خود درگیر این حوزه هستند و علاقهمند به خواندن آثار چهرههای تازه و ناشناخته، جذاب میباشد و نقشی در بالا بردن سرانه کتابخوانی ندارد. آثار چهرههای تازه و البته مطرح ادبیات جهانی و بهویژه نویسندگانی که جوایز معتبر جهانی نظیر نوبل، پولیتزر و غیره را دریافت کردهاند شاید تا حد کمی این سرانه را بالا ببرد اما در کل و با توجه به گرفتاریهای متعدد مردم در زمینههای زندگی روزمره و تلاش برای غلبه بر این گرفتاریها، اصولاً وقت زیادی برای مطالعه نمیگذارد، چه رسد به مطالعه آثار سنگین و پیچیدهتر ادبیات جهانی.
شما وضعیت ترجمه آثار داستانی را در حال حاضر چطور میبینید؟ (از گوشه و کنار به کررات شنیده میشود که برخی از ترجمهها با انحراف از اثر اصلی منتشر میشوند. این معضل را در ترجمههای متفاوتی که بعضا از نام کتابها دارند مشاهده میکنیم.)
تا آنجایی که من پارهای از آثار را خواندهام یا حتی با اثر اصلی مقایسه کردهام، در بسیاری از این ترجمهها، یا با ترجمههای آزاد و تفسیری از متن اصلی روبهرو شدهام یا منظور نویسنده اثر به خوبی درک نشده است و من این مشکل را یا ناشی از عدم تسلط کافی مترجم به زبان و فرهنگ نویسنده یا عجله در برگردان این آثار میدانم. البته ما مترجمهای بسیار خوبی هم در این زمینه داشتهایم که خود من بسیار از آنها آموختهام.
درسالهای اخیر، شاهد بودهایم که آثار ترجمهای تعدد یافته و تا حدودی گوی سبقت را آثار تالیفی نزد مخاطبان ربودهاند. آیا این پدیده نشانگر ضعف آثار داخلی در مقابل آثار خارجیست؟
البته پدیده ذکر شده نشانگر این ضعف هست اما باید دید مشکل اصلی از کجا سرچشمه میگیرد. یکی از دلایل وجود این پدیده، سهل بودن ترجمه آثاری از «دیگران» است که به وفور یافت میشوند و به رغم وجود ممیزیهای در این زمینه، مترجم با خیال نسبتاً راحت تری میتواند به ترجمه آن بپردازد و در حقیقت مسئولیت مطالب نوشته شده را به گردن نویسنده میاندازد، در حالی که نوشتن آثاری به زبان فارسی در حوزه ادبیات داستانی یک خیال کاملاً راحت از نظر بیان مطالب مورد نظر نویسنده و گرفتار نشدن در قید و بندهای فرهنگی، اجتماعی و غیره میطلبد که همین مسأله باعث میشود بیشتر علاقمندان به حوزه ادبیات داستانی به جای نوشتن و تآلیف (حتی در صورت داشتن بضاعت در این زمینه) ترجیح دهند به کار ترجمه بپردازند.
در پایان از شما میخواهم که در مورد آثاری که در مسیر نشر یا در دست ترجمه دارید بگویید.
در حال حاضر ترجمه مجموعه نسبتاً کاملی از کلیه داستانهای کوتاه و بلند فلانری اوکانر را که قبلاً هم از او ترجمه کرده بودم را به پایان بردهام که حدود سه جلد میشود در مسیر نشر قرار گرفته است. از نظر من کارهای اوکانر با تمام تلخیها، پلشتیها و عجیب و غریب بودن شخصیتهایش، از نظر ادبیات داستانی به اذعان بسیاری از منتقدان معتبر جهانی، بسیار ارزشمندند و من لزوم برگردان آنها را احساس میکردم.