مسعود شهبازی (روزنامه ایران): «جنگ حادثه عجيبي است. اگر توجه كنيد متوجه خواهيد شد زماني كه منطقه كوچكي دريك كشور درگير جنگ ميشود، تمام مردم ناخودآگاه درگير آن ميشوند. حالا شما حساب كنيد وقوع جنگي همچون جنگ تحميلي عراق عليه ايران كه با آن وسعت شروع شد چه تبعاتي ميتوانست به دنبال داشته باشد.
آن هم جنگي كه هشت سال به طول انجاميد و تمام كشور را درگير خود كرد. با وقوع جنگ نويسندههايي كه در فاز انقلاب بودند، جنگ نويس شدند؛ افرادي كه اغلب آنان خود در جنگ حضور داشتند وحالا ميخواستند تجربههايشان را روايت كنند. دستهاي ازاين افراد هم به منظور تحريك احساسات عمومي براي دفاع از كشور مينوشتند. دستهاي ديگر هم براي اثبات حقانيتشان در جنگ قدم به اين عرصه گذاشتند. تمام اين اتفاقها باعث شد كه خيل عظيمي ازخاطرهها وارد فضاي داستان و رماننويسي شود. بياغراق ميتوان گفت كه همين دو اتفاق هر يك به تنهايي كفايت آن را دارد كه ملتي قدم به عرصه قلم گذارند بيآن كه با كمبود سوژه روبهرو شوند.»
اينها بخشي از گفتههاي محمد اسماعیل حاجی علیان از داستاننويسان كشورمان است، نويسندهاي كه معتقد است داستاننويسي ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و وقوع جنگ با فرصتهاي بسياري روبهرو شد؛ فرصتهايي كه علاقهمندان بسياري را به عرصه داستاننويسي وارد كرد. در ارتباط با داستاننويسي سه دهه اخير به گفتوگو با وي پرداختيم كه نتيجه آن از نظرتان ميگذرد.
گفتگو با محمداسماعیل حاجیعلیان، نویسنده رمان«سمفونی بابونههای سرخ»
داستاننويسي كشورمان در سه دهه اخير چه تحولاتي را پشت سر گذاشته است؟
تحولي كه در اين سه دهه اخير و درمقايسه با گذشته ايجاد شده به گونههاي مختلف نوشتاري مربوط ميشود، گونههاي متعددي كه از سوي نويسندگان مختلف نوشته و ارائه شده است. اتفاقي كه تا پيش از پيروزي انقلاب اسلاميما كمتر شاهد آن بوديم. دركنار اين افزايش شيوههاي نوشتاري، تعداد نويسندگان نيز با گسترش قابل توجهي روبهرو شد. نهضتها و مكاتب ادبي سالهاي گذشته هم تكثير يافته و منجر به وقوع انقلابي بزرگ در داستاننويسي ما شدند. انقلابي ادبي كه دامنه آن به شهرها و روستاهاي مختلف كشور هم كشيده شد. از تمام اين دلايل كه بگذريم وقوع انقلاب اسلامي ايران هم دليل مهمي بود براي افزايش شوق به روايت كردن، روايت شدن و نوشتن. نويسندهها هم كه تعدادشان افزايش پيدا كرده بود از دريچه سلايق مختلف خود دست به خلق آثار داستاني ميزدند.
انقلابي كه به وقوع آن در داستاننويسي اين سه دهه اشاره كرديد، تنها به قالبها و سبكهاي نوشتن مرتبط ميشد؟
اين تحول نه تنها درفرم و قالبهاي داستاننويسي، بلكه در محتوا و مضامين هم به وجود آمد. نويسندههاي پيش از انقلاب نهايتاً در 4 الي 5 مكتب ادبي مينوشتند. مكاتبي كه به عنوان مثال به مكتب ادبي تبريز، تهران و اصفهان قابل دستهبندي بودند.
اين دستهبنديها در دوران فعلي تا چه اندازه قابل ذكر هستند؟
همان طور كه اشاره شد تا پيش از پيروزي انقلاب اسلاميفعاليت نويسندهها در قالب چند مكتب قابل تقسيمبندي بود. امروز ولي نميتوان چنين تقسيمبنديهايي را به طور دقيق اعمال كرد چرا كه تحت نفوذ داستاننويسي كشورهاي امريكايي و اروپايي مكاتب بسياري مورد توجه اهالي قلم قرار گرفتند. همان طور كه ما با افزايش تعداد داستان نويسان روبهرو هستيم با افكار و ايدئولوژيهاي بسياري هم روبروايم.
تا پيش از انقلاب ميتوانستيم با توجه به ايدئولوژيهاي معدود فكري ميان نويسندهها آنان را در گروه نويسندههاي مذهبي، اخلاقگرا يا تودهاي و... جاي دهيم. آن زمان جمعگرايي ميان اهالي قلم نفوذ بسياري داشت.
امروز نويسندهها از جهت ايدئولوژيهاي فكري چندان از جمعگرايي پيروي نميكنند.
بله. همين طور است. شايد بتوان گفت به واسطه همان گسترشي كه اشاره شد در تعداد اهالي قلم و سبكهاي نوشتن آنها اتفاق افتاده است، ديگر جمعگرايي درميان نويسندههاي ما از استقبال چنداني برخوردار نيست. امروز گستره وسيعي كه پيش روي داستاننويسي ما ازجهات ياد شده قرار گرفته موجب توجه هرچه بيشتر به اخلاقهاي فردگرايي به نسبت جمعگرايي شده است.
پيروزي انقلاب چه تأثيري برتحولات داستاننويسي داشت؟
علاوه بر مواردي كه به آن اشاره شد و حتي شايد بتوان گفت قبل از همه آنها ميتوان به عامل مهم وقوع انقلاب دركشورمان پرداخت. اتفاقي بزرگ كه فرصتهاي بسياري را پيش روي نويسندگان گذاشت و حتي منجر به تمايل بيشترافراد به عرصه داستاننويسي شد. دو سال بعد از وقوع انقلاب يعني از سال 57 تا 59 فضاي سياسي كمي آرامتر و منجر به رشد فعاليت اجتماعي شد. اين پتانسيل كه در مدت ياد شده آماده به ثمر نشستن شده بود يك دفعه در شهريور 59 درگير جنگ تحميلي عراق عليه ايران شد.
جنگ حادثه عجيبي است. اگر توجه كنيد متوجه خواهيد شد زماني كه منطقه كوچكي دريك كشور درگير جنگ ميشود تمام مردم ناخودآگاه درگير آن ميشوند. حالا شما حساب كنيد وقوع جنگي همچون جنگ تحميلي عراق عليه ايران كه با آن وسعت شروع شد چه تبعاتي ميتوانست به دنبال داشته باشد. آن هم جنگي كه هشت سال به طول انجاميد و تمام كشور را درگير خود كرد. با وقوع جنگ نويسندههايي كه در فاز انقلاب بودند، جنگنويس شدند؛ افرادي كه اغلب آنان خود در جنگ حضور داشتند وحالا ميخواستند تجربه هايشان را روايت كنند. دستهاي ازاين افراد هم به منظور تحريك احساسات عمومي براي دفاع از كشور مينوشتند. دستهاي ديگر هم براي اثبات حقانيتشان در جنگ قدم به اين عرصه گذاشتند. تمام اين اتفاقها باعث شد كه خيل عظيمي ازخاطرهها وارد فضاي داستان و رماننويسي شود. بياغراق ميتوان گفت كه همين دو اتفاق هر يك به تنهايي كفايت آن را دارد كه ملتي قدم به عرصه قلم گذارند بيآن كه با كمبود سوژه روبهرو شوند.
سرعت يافتن ترجمه آثار ادبي تا چه اندازه در اين تحولات نقش ايفا كرد؟
ترجمه آثار خارجي هم در گسترش داستاننويسي اين دوران بيتأثير نبود. رشد علمي دانشجوها موجب پيشرفت فضاهاي مختلف فرهنگي- هنري شد. برخورد با فرهنگهاي ديگر هم منجر به افزايش انگيزههاي نوشتاري شد.
اين كه مكاتب ادبي رايج در جهان به سرعت وارد كشور شده و در مدت كوتاهي مورد توجه قرار ميگرفتند؛ منجر به آسيب به پيكره داستاننويسي نميشد؟
اگر به مكاتب ادبي در ساير نقاط جهان توجه كنيد؛ متوجه ميشويد كه مكتبهاي ادبي در بازه زماني 100 تا 150 سال حاكم بودند و بعد مكتب ديگري جايگزين ميشد. به همين جهت فضاي بسياري را هم تحت سلطه خود داشتند. اما در ايران درست برعكس بود. مكاتب ادبي بدون اين كه اهالي قلم شناخت چنداني از آنها داشته باشند مورد استقبال نويسندهها قرار ميگرفتند. توجه اينچنيني نويسندههاي ايراني به مكاتب رايج از غرب را شايد بتوان شيوهاي براي جوانان مستعد و فعال دانست كه منتظر شيوهاي براي جنگيدن يا ارائه كردن خودشان هستند؛ دانست. جواناني كه با هر بسامد هنري به دنبال اثبات خودشان هستند. به همين دليل ميبينيم كه در 30 سال اخير گونههاي مختلف نوشتار در كوتاهترين فرصت مورد توجه قرار گرفتند. اين استقبال تا جايي است كه ما الآن حتي نويسندههاي روستايي فعال در مكتب پست مدرنيزم هم زياد داريم. البته منظور من روستائياني كه قلم در دست گرفته و مينويسند نيست، منظورم همان دستهاي از اهالي قلم است كه به شكلي حرفهاي به اين كار اشتغال دارند ولي ساكن روستا هستند.
اين گسترش روزافزون مكاتب ادبي آن هم بدون مطالعه كافي از چه ناشي ميشود؟ ارتباطي به در اختيار داشتن وسايل ارتباطي نوين دارد؟
همان طور كه شما در سؤالتان اشاره كرديد؛ بايد بگويم كه بله. پيشرفت حوزههاي مختلف علمي و همچنين گسترش روزافزون تكنولوژيهاي نوين ارتباطي منجر به چنين اتفاقاتي شده است. متأسفانه در كنار فعاليت و تمايل عظيم نويسندهها، بازار فروش كتاب كاملاً معكوس عمل ميكند. هر روز بر نويسندهها افزوده ميشود ولي از طرفي بازار خريدارها هم كاهش يافته و محدود ميشود. باز هم بايد بگويم كه متأسفانه وضعيت امروز بازار تنها موجب سرخوردگي اهالي قلم و آسيب به پيكره داستاننويسي كشور خواهدشد. افزايش فاصله ميان مخاطبان و نويسندهها در دراز مدت موجب به فراموشي سپرده شدن كتاب و اهل كتاب ميشود. اتفاقي كه به هيچوجه به صلاح ادبيات ما نخواهد بود. البته اين اتفاق تنها به بخش ادبيات محدود نشده و بخشهاي ديگر را هم دربر ميگيرد.
گرايش به سمت گونــاگــوننويسـي چه آسيبهايــي به داستــاننويسـي وارد ميسازد؟
بــيپـــردهنــويسـي و عرياننويسي در مسائل اخلاقي، انساني وحتي مذهبي از مهمترين آسيبهاي اين گوناگوننويسي است. گرچه شايد بسياري از اين آثار فرصتي براي انتشار پيدا نكنند ولي به هرحال نميتوان وجود آنها را كتمان كرد.
اين بيپردهنويسـي كه برخي براساس آن به خلق اثر ميپردازند از سليقه مخاطبان هم نشأت نميگيرد؟
چرا. تا حد بسياري اين را هم ميتوان دليلي بر رواج اين گونه نوشتهها دانست. متأسفانه سليقه مخاطبان امروز كشور به دليل توجه ناچيزي كه به كتاب و كتابخواني دارند؛ تنزل پيدا كرده است. بخشي از كاهش سليقه مخاطبان به وضعيت سانسور هم باز ميگردد چراكه در پي اعمال سليقههاي فعلي بسيار پيش ميآيد كه كتابي ارزشمند زير تيغه مميزيگير كرده و فرصتي براي انتشار پيدا نميكند.
رواج خاطرهنويسي را در دوران فعلي چگونه ارزيابي ميكنيد؟
خاطرهنويسي علي رغم نكات مثبتي كه دارد يكي از آسيبهاي داستاننويسي فعلي هم به شمار ميآيد. ما امروز با هجمه عظيمي از خاطرههايي روبهرو هستيم كه به عنوان رمان و داستان وارد بازار شدهاند. اين مسئله از لحاظ ساختار تصور نادرستي را براي مخاطبان ايجاد ميكند. با مطالعه چنين آثاري بسياري پيش خود ميگويند اگركتابي اينچنيني داستان و رمان به حساب ميآيد پس كار سختي نيست و من هم ميتوانم . اين تصور كه نويسندگي كاري است كه از عهده همه برميآيد، آسيبهاي بسياري به ادبيات داستاني وارد خواهد كرد. دركنار اين مسئله زماني كه متوليان فرهنگي به يك كتاب خاطره جايزه رمان سال را ميدهند باز هم داستاننويسي كشور را متزلزل ميسازند.
چرا؟
چون زماني كه مخاطب اين كتاب را ميخواند با برچسب رمان روي آن مواجه ميشود و گمان ميكند كه رمان نوشتن كار چندان مشكلي نيست. متأسفانه ما يا از اين طرف بام ميافتيم يا از آن طرفش.