رمان «شوهر عزیز من» نوشته فریبا کلهر/ چاپ دوم
فاطمه ستوده: ● از سهگانهی فریبا کلهر، عدل چسبیدم به سومین کتابش، و از همین «شوهر عزیز من» شروع کردم। دو کتاب قبلیاش، یعنی «پایان یک مرد» و «شروع یک زن» را به ترتیب نشر مرکز و انتشارات ققنوس منتشر کردهاند. اما این آخری، شوهر عزیز من، برای انتشارات آموت است.
پیشترها از فریبا کلهر کارهای کودک و نوجوانش را خیلی خوانده بودم. البته، آن روزهایی که در سروش کوکان بود و مینوشت، بهش حسودی هم میکردم، و همیشه رویایم بود که روزی بزرگ شوم و نویسنده شوم و خوب بنویسم. غرض اینکه، این اولین کتاب کلهر در حوزهی بزرگسالان است که خواندهام.
● کتابی که من خواندم، چاپ دوم بود. اسفند نود کتاب برای اولین بار منتشر شده، و بهار نود و یک به دومین چاپ رسیده است. به نظرم، کتاب متن روان و خوبی دارد. راوی خانمی چهل و خردهای ساله است که دارد قصهی زندگیاش را تعریف میکند. زبان کتاب اول شخص است. «سیما انتظاری» از سال پنجاه و هشت تا نود قصه میگوید. از اخراجش از کتابخانهی کانون، از زیرآب زدنهای آدمهای همیشه حق به جانب، از کلاسهای سیاسی عقیدتی حزب، از کتابچههای باریک و بلند دفتر تحکیم وحدت، از انقلاب فرهنگی، از جنگ، از موشکباران، از عشقهای دههی شصتی.
● داستان رفت و برگشتهای زمانی دارد. آدم را میبَرد پرت میکند در دههی شصت، بعدش یکهو با سر میکوبانَد توی دههی نود. هر فصل تعلیقهای خوبی دارد. شوهر عزیز من، گاهی ضربههای خوبی هم میزند. به خاطر همین، به نظرم رمان خوشخوان و پرکششی شده. من فضای رئال کتاب را دوست داشتم. ولی بعضی شخصیتها به نظرم زیادی غلو شده و پر رنگ و لعاب بودند. مثلاً «سهراب»، طبعاً آدمی مرموز، عاشقپیشه و عجیب و غریب است. اما اصرار نویسنده به مرموز بودن چشمهای سهراب، نگاهش، دستهایش، صدایش و دودلیهای پی در پیاش، یک موجود فرازمینی و غیرملموس از این «معشوقِ یواشکی» ساخته است. یا مثلاً گفتوگوها و پچپچههای سیما با درخت توت بیش از حد گُلدرشت و اغراقآمیز است. چون در کتاب، به نظر میآید سیما زنی است کمی واقعبین، کمی طناز، کمی ساکت، کمی پرحرف، کمی نازکنارنجی، کمی خیالباف و کمی سر به هوا. اما انگار از سیما انتظاری این گفتوگوهای پنهانی با درخت توت بعید است. انگار مثلاً نویسنده به زور ماجرای درخت توت را توی کتاب جا داده باشد. به زور چسب.
● نمیدانم چرا، حس کردم بین فصل اول و فصل آخر کتاب یک چیزی جا افتاده. یک چیزی کم است. علامت سوالی که قلنبه شد توی کلّهام. گرهای که باز نشد برایم. چه بلایی آمد سر شوهر عزیز من؟!
● شوهر عزیز من از لحاظ ویرایشی و نگارشی هم کتاب کمایرادی بود. به جز چند تا ویرگول و چند تا افتادگی حرف، مشکل خاصی نداشت.
● تا یادم نرفته، این را بگویم. در آن دو روزی که کتاب را میخواندم، مدام حس میکردم شخصیت سیما انتظاری خیلی جاها شبیه خود فریبا کلهر است. کار کردن در دفتر مجله، کار کردن در کتابخانه، داشتن پسری کوچک، مدتی زندگی کردن در خارج از کشور، و… خلاصه، سیما انتظاریِ کتاب به نظرم گاهی خیلی شبیه خود فریبا کلهر بود، با همان ابروهای پیوسته و کشیده.
● همین روزها میروم پایان یک مرد و شروع یک زن را هم میخرم.