از ۱۲ تا ۱۸ بهمن
صبح ها ۹ تا ۱۲
بعدازظهرها ۴ تا ۹ شب
بندرعباس. چهارراه جهانبار. محل دائمی نمایشگاههای بینالمللی
نشر آموت
نمیدانم در روستای مادریاش ایستاده یا روستای پدریاش، اما میدانم در رودبارالموت ایستاده
این مرد باشکوه، عباس زارعی است
این نام را به خاطر بسپارید
وقت کشاورزی، بیل به دست میگیرد
وقت عسلفروشی، بهترین عسل را پیشنهاد میکند
و وقت ترجمه، بهترین کلمهها را انتخاب میکند
وقتی ترجمههایش را میخوانی، گویی شیرینی کلمههایش مرتبط است به عسل و درخت و آسمان و نور.
این نام را به خاطر بسپارید: عباس زارعی
https://www.instagram.com/p/B7-bMNzp6uA/?igshid=1jc0q83hcpzt5
هزار تا رمان هم بنویسم، همچنان عاشق داستان کوتاه خواهم ماند.
به دوستی که میگفت «کاش ناشر نمیشدی» گفتم «اگر منظورت توجه به فروش کتاب است، باهات موافقم.»
متاسفانه دوستان کتابخوان، خیلی میانهی خوبی با داستان کوتاه ندارند و به همین دلیل از درک لذت از این حوزه بینصیب میمانند؛ و ماندهاند.
نشر آموت / چاپ اول / ۲۸۰ صفحه/ ۴۱۰۰۰ تومان
«لوئن اشلی» نویسندهی تازهکار با مشکلات مالی فراوانی دست به گریبان است و در آستانه ورشکستگی قرار دارد. درست زمانی که همه درها به رویش بسته شده، روزنهای از امید به رویش باز میشود. جرمی کرافورد، شوهر نویسنده معروف وریتی کرافورد به او پیشنهاد کاری پردرآمد میدهد. جرمی از لوئن میخواهد تا مجموعه رمان ناتمام همسر ناتوانش را به پایان ببرد. اما ...
همینطور گوشی به دست رفتم سمت انبار. زنگ زده بودم #پخش_ققنوس که به سعیدخان رهنمایی بگم که «سعیدجان! موج این کتاب #جاده_ی_رستگاری رو دریاب!» که گفتند نیست. گفتم «لطفا وصل کنید به مجیدخان بزرگی یا خانم هاشمی یا یکی از بچههای توزیع.»
وصل کردند به مجیدخان. گفت «جانم؟»
گفتم «مجید جان چند تا از #جاده_رستگاری داری؟»
گفت «صبر کن!»
امروز که روز تولد اوست، با خودم فکر کردم «من چقدر توانستم بنویسم از این مرد که اگر نبود، نبودم؟»
بگذارید برای اولین بار عیان بگویم؛ لااقل تلاش کنم که بگویم این مرد جدا از این که وکیل بود و شاعر بود و زبانشناس بود و بزرگ بود و از اهالی امروز، برای من باعث نجات بود.
قبل از اینکه ببینماش، اسمام یک جایی کنارش برده شده و این نشانه و چند نشانهی دیگر مطمئنام میکند که باید میرسیدم به این مرد.