«این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست»
گفتگو: مهشید سادات فهیم
این مجموعهداستان اثری ماهرانه و نفسگیر است که در عین گزندگی و متفاوت بودن، احساسات در آن به روشنی و به شکلی غمانگیز بیان شدهاند. در این داستانهای مرتبط دربارهی تجربیات مهاجران، آنا منندز از همان ابتدا خود را داستانگویی حرفهای نشان میدهد که با طنزی یکدست و بینش دقیق سیاسی به بررسی رویاها در مقابل واقعیتهای زندگی شخصیتهای داستانهایش میپردازد؛ مجموعهای از تصاویر خانوادگی که بیانگر چشمانداز جامعهای از مهاجران تبعیدی است، جامعهای غنی از میراث باستانی، خاطرات و شوق بازگشت به گذشته.
آنا منندز، نویسندهی کوبایی ساکن آمریکا، در اولین اثر خود «من در کوبا یک جرمن شپرد بودم» چنان منتقدان را تحتتاثیر هنر داستاننویسی خود قرار داده است که اکنون در بسیاری منابع مرجع در زمینهی داستان کوتاه به این مجموعه داستان اشاراتی میشود. منندز در این مجموعه داستانهایی را گرد هم آورده است که اگرچه از نظر خط داستانی ارتباطی با یکدیگر ندارند، اما بنمایههای تکرارشوندهی مهاجرت، جامعهی مهاجر و مشکلات مهاجرانی که گذشتهی خود را بر دوش میکشند، سبب شده است این داستانها دارای یک رشتهی درونمایهای مشترک باشند. منندز با استفاده از داستانهایی که با تکنیکهای مختلف نوشته شدهاند، از رئالیسم جادویی و سورئالیسم گرفته تا داستانهای رئالیستی و گزارشگونه، به خوبی تصویر دقیقی از زندگی، آمال و غمهای مهاجران کوبایی ساکن در آمریکا را ارائه کرده است. منندز دو رمان دوست داشتن چه (2003) و آخرین جنگ (2009) و یک مجموعهداستان دیگر با عنوان وطن خوشبخت (2011) را در کارنامهی خود دارد.
دکتر کیهان بهمنی، متولد ۱۳۵۰، مترجم و استاد دانشگاه است. از وی ترجمهی کتابهای خدمتکار و پروفسور، انتقام، پلیس حافظه، دختری که پادشاه سوئد را نجات داد، پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد، پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت، پیرزن دوباره شانس میآورد، پیرزن دوباره قانونشکنی میکند، من از گردنم بدم میاد، کشتن عمهخانم، و خدا به داد آدم ابله برسد در نشر آموت منتشر شده است.
- و بله جناب بهمنی و معرفی یک نویسنده...انتخاب خودتان بود این کتاب برای ترجمه؟
بله کتاب انتخاب خودم بود. به طور مشخص یکی دو سالی است که سرگرم ترجمه یک اثر نظری دربارهی داستان کوتاه هستم و در یک منبع مهم با عنوان این مجموعه داستان آشنا شدم. سپس وقتی خود مجموعه را خواندم به نظرم آمد این کتاب حتما باید به خوانندگان ایرانی معرفی شود.
- گستره مخاطب مجموعه داستان نسبت به رمان و داستان بلند محدودتر هست، و چطور اینبار به جای رمان مجموعه داستان رو انتخاب کردید برای اولین کتاب از نویسندهای ناشناخته در ایران؟
این کتاب دربارهی مهاجرت و اقلیت مهاجر کوبایی در ایالات متحده است. اما با نگاهی دقیق میشود این حقیقت را دید که الگوی مهاجرت، مسائل جامعهشناختی و زیستی مهاجران در سراسر دنیا دارای پارامترهای مشابهی است. به همین دلیل بدون توجه به ماهیت این اثر – مجموعه داستان کوتاه – و به رغم آگاهیام از فروش پایینتر داستان کوتاه در بازار کتاب، که البته صرفاً مختص بازار کتاب ایران نیست، تصمیم به ترجمه این کار گرفتم. در واقع داستان کوتاه از دیدگاه ادبی ژانری همتراز با ژانر رمان است و از نظر معنایی حتی دارای پیچیدگیهای بیشتری است. به طور مشخص خواننده داستان کوتاه ادبی خواننده جدی ادبیات محسوب میشود چون داستان کوتاه از نظر منتقدان بخش یا پارهای از یک کل است، به خصوص داستانهای قرن بیستم و بیست و یکم، و برای درک آن کل نیاز به تفکر بیشتری است.
- ۱۱ داستان، با بنمایهی اصلی مهاجرت برای این روزهای ما که سیل مهاجرت به تنهی اکثر افراد جامعه موج زده و البته که شما در بین دانشجویان بیشتر شاهدش هستید درک داستانها رو ملموستر خواهد کرد، درسته؟
دقیقا به دلیل ملموس بودن این موضوع بود که به این کتاب علاقهمند شدم. در موضوع مهاجرت نه فقط یک گروه مهاجر بلکه کسانی که در وطنشان نیز ماندهاند به شدت تحت تاثیر قرار میگیرند. به عبارت دیگر مهاجرت یک نوع فلج شدن تدریجی جامعهای است که مهاجران آن را ترک میکنند و از سوی دیگر خود مهاجران نیز به هیج وجه و هرگز در جامعهی میزبان به شکل صددرصدی حل نمیشوند. به تعبیر شاعر «این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست». فرد مهاجر همواره به ریشههای گذشتهی خود میاندیشد و شاید این یکی از دردناکترین بخشهای مهاجرت باشد که خانم منندز به زیبایی در اثر خود به این بعد روانشناختی موضوع مهاجرت نیز پرداخته است.
- در ترجمهی این اثر به چه نکته قابل توجهی از نظر زبانی برخوردید که چالشبرانگیز باشد؟ طنز و اصلاحات؟
مهمترین نکته در ترجمه این اثر گوناگونی لحن داستانهاست. به عبارت سادهتر داستانهای مجموعهی خانم منندز به هیچ وجه از یک رویه پیروی نمیکنند. در ترجمه سعی کردهام این گوناگونی را تا حد امکان نشان دهم. برای مثال داستان «من در کوبا یک جرمن شپرد بودم» داستانی صددرصد رئالیستی با لحنی غمگین و نوستالژیک است در حالی که داستان «چرا راهی شدیم» داستانی صددرصد سورئالیستی است یا داستان «اقوام ما در میامی» داستانی سیاسی انتقادی با رگههای رئالیسم جادویی است. بنابراین استفاده از یک لحن یکدست در طول مجموعه امری آسیبزا بود و به همین دلیل سعی کردم داستانها را با فاصله از هم و در حال و هوایی متفاوت ترجمه کنم.
- امان از پاورقیها! حتما زمان زیادی بردهاند این توضیحات تکمیلی... سلیقهی شماست و یا توضیحات خود مؤلف؟
پاورقیها ورود به جهان داستان و به نحوی پرت کردن حواس خواننده است. من در ادبیات داستانی با نوشتن این مطالب اضافی که خواننده را از جهان داستانی بیرون بکشد چندان موافق نیستم اما در موارد زیادی مجبور به این کار شدهام چون به نظرم آمده ممکن است نکتهای مورد توجه قرار نگیرد. به هر حال از خوانندگان عزیز میخواهم در حد امکان موقع خواندن داستان خیلی به این نکات اضافه توجه نکنند.
- علاوه بر مهاجرت و کش و قوسهای هویت چه شاخصهایی در داستانهای منندز قابل توجه هستند؟
مهمترین وجه داستانهای منندز گوناگونی وجوه داستانها از نظر نوع و درونمایه است. در این مجموعه درونمایههای مهاجرت، عشق، نوستالژی، سیاست و هنر درهم تنیده شدهاند. در یک داستان مشکلات اجتماعی مهاجران پررنگ است و در داستان دیگر مشکلات اقتصادی. در یک داستان عشق با نوستالژی همراه است و در داستان دیگر با خیانت. «میوهی عالی» بیانگر معضلات فرهنگی پیشروی مهاجران است و «ضیافت» به موضوع چرایی مهاجرت بعضی مهاجران سیاسی میپردازد. در مجموع خانم منندز با رویکرد تنوع در داستانهایش باعث شده است نوعی یکدستی در مجموعه به وجود بیاید که به اعتقاد من همین موضوع سبب شده داستانها با اختلاف کمی از یکدیگر در کنار هم قرار بگیرند. به عبارت سادهتر از قویترین داستان این مجموعه تا ضعیفترینشان اختلاف چندان زیادی وجود ندارد.
- برای ترجمهی آثار شیوهی کاری یکسانی دارید؟ در داستان و رمان چطور؟
در ترجمه اثر سعی میکنم در حد امکان به لحن و حال و هوای اثر توجه کنم. در عین حال موضوع دیگر که توجه خاصی به آن دارم مخاطب اثر است. طبیعی است که ترجمه یک اثر طنز تفاوت زیادی با ترجمه یک اثر جدی ادبی دارد. اما برای من ترجمه سر صبر مهمترین نکته است. وقتی از دوستان مترجم جوانم میشنوم که مثلاً صد کتاب ترجمه کردهاند کمی تعجب میکنم چون خودم در نهایت اگر پرکاری کنم سالی یک یا دو اثر را میتوانم ترجمه کنم که باز هم زیاد است. سرعت میتواند آسیب زیادی به ترجمه بزند.
- به ترجمههای قبلی خودتان برمیگردید؟ مثلا چندین سال از ترجمهی خدمتکار و پروفسور گذشته است، پیش آمده که بعد از چند سال بازخوانی بکنیدشان؟
حتما کتابهای گذشتهام را میخوانم و حتما در کلاسهای درسم از دانشجویانم میخواهم ترجمههایم را بررسی کنند. اعتقاد دارم بهترین معلم من خطاهای گذشتهی خودم است و خطا را بخش جداییناپذیر ترجمه میدانم. این خطاها تنها زمانی قابل قبول هستند که تکرار نشوند. و تمام تلاش من در این است که حداقل خطاهای گذشته را تکرار نکنم.
- و سخن پایانی؟
اما مهمترین نکته دربارهی کتاب «من در کوبا یک جرمن شپرد بودم» این است که این اثر اصلا قصد ندارد ادبیات گریز از واقعیت باشد، یعنی مجموعهای نیست که برای تفریح و سرگرمی بشود آن را به کسی توصیه کرد. همین طور که پیشتر نیز گفتم داستان کوتاه از نظر منتقدان بخشی از یک کل است که برای درک آن نیاز به تفکر بسیار زیادی است. در عین حال خصوصیت دیگر اکثر داستانهای کوتاه مدرن و پسامدرن پایان باز آنها یا معناگریز بودنشان است. در این نوع داستانها فرایند تحلیل متن در خود اثر پایان نمییابد و در ذهن خواننده تکمیل میشود. اکثر داستانهای این مجموعه قطعاتی از یک پازل هستند که نویسنده از ارائهی قطعات دیگر پازل خودداری کرده است و به همین دلیل درک و تحلیل هر داستان نیازمند صرف وقت و تفکر است. داستان کوتاه اساسا ژانر سختی است، به عبارت دیگر سرعت مطالعهی داستان کوتاه بسیار پایینتر از سرعت مطالعهی مثلا رمان است. در تمامی کشورهای دنیا آمار فروش کتابهای داستان کوتاه کمتر از رمان است و این موضوع نیز دقیقا به دلیل سختی درک داستان کوتاه است. به همین دلیل و دلایل متعدد دیگر به دوستان کتابخوانم توصیه میکنم در کنار خواندن رمان حتماً توجه خاصی به داستان کوتاه نیز داشته باشند.