حمیدرضا امیدی سرور (روزنامه همشهری)
يك
آنگونه كه از كم و كيف رمان «به وقت بهشت» پيداست و البته خود جورابچيان هم در گفتوگوهايش به آن اشاره كرده، او در نخستين رمان خود كوشيده طيفهاي مختلفي از مخاطبان را راضي نگه دارد و شايد به عبارت ديگر، هم مخاطب عام را راضي نگه دارد و هم اينكه مخاطب جدي را از دست ندهد. حاصل كار اما اگرچه در جذب مخاطب عام توفيق نسبي يافته ولي منتقدان و صاحبنظران توجه چنداني به آن نشان نميدهند.
با اين وصف، ميتوان گفت اگر به وقت بهشت به آن توفيقي كه نويسنده انتظار داشته دست نمييابد، به اين دليل است كه خودآگاه يا ناخودآگاه براساس رويكرد دوم نوشته شده است؛ يعني جورابچيان رماني عامهپسند نوشته كه قرار است با يكسري تمهيدات، مخاطبان جديتر را نيز بهخود جذب كند. بنابراين دور از انتظار نيست اگر در به وقت بهشت دستمايهاي منطبق بر قواعد و فرمولهايي كه در اغلب رمانهاي عامه پسند شاهد هستيم را براي كار انتخاب كرده و ساختار روايي آن نيز كموبيش از همان الگوهايي پيروي ميكند كه در چنين آثاري شاهد هستيم.
اما اين تنها يك روي سكه است، روي ديگر آن نشان ميدهد كه در عين حال گاه جورابچيان تعمداً از اين الگوها فاصله ميگيرد و با عنايت به پارهاي نكات در نحوه پرداخت رمان، بيميل نيست كه به وقت بهشت را به اثري جديتر بدل كند تا مخاطب خاص نيز بتواند با آن ارتباط برقرار كرده و از خواندنش لذت ببرد. حاصل كار او اگرچه خواننده جدي را آزار نميدهد، اما او را جذب هم نميكند و البته همين تمركز و پرداختن به نكاتي كه قرار است رمان جورابچيان را از سطح متعارف آثار بازاري فراتر ببرد، باعث شدهاند تا او بخشي از مخاطبان عام خود را نيز از دست بدهد.
اشاره شد كه نويسنده به وقت بهشت در كليت كار، تقريبا به قراردادها و كليشههاي رمان عامهپسند وفادار بوده است. براي نمونه اگر نگاهي به مضمون و چارچوب روايي آن داشتهباشيم، در پس لايه ظاهري رمان كه تا اندازهاي جدي مينمايد، همان الگوهاي آشنا و تكرارشونده در ادبيات عامهپسند را به روشني خواهيم ديد؛ الگوهايي كه با وجود تكرار بسيار از قضا همچنان موردپسند مخاطب عام است. يك اتفاق (آشنايي و عشق) ابتداي داستان شكل ميگيرد، سپس پاي يكسري سوءتفاه
مها يا رقيب عشقي به ميان ميآيد كه باعث دور شدن شخصيتها از هم ميشود، اما نهايتا سوءتفاهمها مرتفع شده، عشاق به سوي هم باز ميگردند و ماجرا تقريبا ختم به خير ميشود. تا اينجاي كار جورابچيان همان راهي را رفته كه اغلب، اين دست از نويسندگان ميروند، او حتي به سبك رمانهاي عامهپسند امروز كه براي راضي كردن بيشتر خوانندگان، به پايانهاي خوش گرايش دارند، سرانجامي به همان سياق را براي رمان خود تدارك ديدهاست.
دو
تجربه نشان ميدهد در رمان عامهپسند بازاريكه صرفا به نيت جذب مخاطب انبوه نوشته ميشود، اصولا چيزي به نام جزئيات وجود ندارد و نويسندگان چنين آثاري نيز اصلا روي ظرايف كار متمركز نشده و نه تنها اهميتي براي آن قائل نيستند بلكه پرداختن بدان را باعث دشواري متن و از دست دادن خواننده به حساب ميآورند. حال اين ظرايف ميخواهد در زمينه روايي باشد يا در زمينه گفتوگونويسي، فضاسازي، شخصيتپردازي و...
در چنين آثاري شخصيتها اغلب تيپهاي آشنا (يا مثبت يا منفي) هستند كه با اين تمهيد مخاطب بدون هيچ زحمت يا دشوارياي، خيلي راحت آنها را شناخته و در برابرشان موضع خود را روشن ميكند؛ بقيه موارد نيز به همين ترتيب به شكلي سهل و ممتنع به خورد مخاطب داده ميشوند. نثر اين آثار در اغلب موارد ساده، خام و شلخته است، روايتها بدون پيچيدگي بوده و سرراست هستند، ديالوگها مستقيم، رو و فيالبداههاند و حتي چيزي به اسم فضاسازي يا بيان تصويري در آنها معنا ندارد و در يك جمع بندي كلي روايت بهجاي آنكه با بياني داستاني و متكي بر كنشها و واكنشهايي در زمان و مكان پيش رود، صرفا روايتي است نقلگونه و متضمن كلياتي از آنچه رخداده يا گفته شده؛ در واقع بيشتر تعريفي است تا توصيفي و... .
اما آنچه ميان به وقت بهشت با آثار اغلب نويسندگان رمانهاي عامهپسند فاصله مياندازد، نحوه كار روي جزئيات و چگونگي پرداختن به آنهاست. درواقع جورابچيان برخلاف نويسندگان آثار عامهپسند، در اغلب موارد بالا نه تنها از كنار ظرايف كار بهراحتي نميگذرد بلكه تااندازهاي نيز به جزئيات ميپردازد. نثر اين رمان ساده و درعين حال شستهرفته است و گذشته از پارهاي لغزشها فاقد شلختگيهاي معمول در چنين آثاري است.
شخصيتهاي آن نيز اگر چه برخي تك بعدي از كار درآمدهاند اما كمتر به تيپهاي كليشهاي پهلو ميزنند و همچنين جورابچيان حين روايت داستان تلاش براي شخصيتپردازي آدمهاي قصه را از ياد نميبرد. روايت در به وقت بهشت نيز اگرچه خطي و سرراست است اما بهدليل اينكه مبتني است بر كنشها و واكنشهايي كه از كيفيتهاي دروني و بيروني برخوردار بوده و در ظرف مكاني و زماني جاري است، از شكل نقالي و يا تعريفي معمول در آثار عامهپسند دور شده است؛ نويسنده در حد بضاعت خود در رمانش فضاسازي ميكند و حتي گاه به بياني تصويري ميرسد و...
به اين ترتيب ميتوان گفت جورابچيان اگرچه تلاش داشته اثري براي عامه مخاطبان تدارك ببيند و براي اين منظور به قواعد كلي رمانهاي عامهپسند عنايت داشته اما در عين حال ظرفيتها و صناعات داستاننويسي را نيز فراموش نكرده و گرنه در سطحي بالا بلكه لااقل به اندازهاي كه ميان اثر خود و سطح متعارف آثار عامهپسند فاصلهاي محسوس بهوجود بياورد، از آنها بهره برده است و اتفاقا همين ويژگيهاست كه باعث شده رمان او تا حدي جذابيتش را براي عامه مخاطبان از دست داده و آن استقبالي كه از آثار معمول عامهپسند صورت ميگيرد از به وقت بهشت دريغ شود!
سه
اگر چه اين رمان با استقبال نسبتا خوبي بهعنوان كار اول يك نويسنده روبهرو شده اما شايد جورابچيان با لحاظ كردن پارهاي مسائل ميتوانست شرايطي را بهوجود بياورد كه به توفيق بيشتري دست يابد. در كنار نكاتي كه باعث شدهاند به وقت بهشت بهطور نسبي پارهاي مخاطبان خود را از دست بدهد، بايد به كندي ريتم اثر نيز اشاره كرد؛ نكتهاي كه از منظر جذب مخاطب عام يكي از بزرگترين آفتها براي يك اثر با مخاطب عام به حساب ميآيد! و در واقع ريزش مخاطبان يك اثر ارتباط مستقيمي با اين مسئله دارد؛ چه بسا اگر اين رمان پارهاي ظرفيتها را در جذب مخاطب عام نداشت، همين كندي ميتوانست شكستي اساسي را به لحاظ فروش برايش به ارمغان بياورد.
در نگاه نخست شايد تصور شود كه كندي ريتم اثر بهدليل تلاشي است كه نويسنده براي ارتقاي سطح كار خود و عبور از سطح نازل رمانهاي عامهپسند داشتهاست؛ اگر چه اين مسئله پربيراه نيز بهنظر نميرسد و كاسته شدن از ريتم حركت روبهجلو در اين رمان، تا اندازهاي حاصل تمركزي است كه نويسنده روي جزئيات كار داشته است، اما اين مسئله حتي به فرض اينكه چنين ريتمي در طول رمان نيز حفظ شده باشد، ارزشي براي آن محسوب نميشود چرا كه ريتم اثر در هر بخش از آن، تابعي است از كنشها و واكنشهاي آن بخش در ظرف مكاني و زمانياش؛ مخصوصا در محدوده نقطه عطف اول (جايي كه گرهافكني ميشود) و نقطه عطف دوم (جايي كه گرهگشايي ميشود) و همچنين ساير فراز و فرودهاي داستاني كه اگر ريتم به تناسب اين نقاط از داستان تغيير نكند، مخاطب را خسته كرده و رمان را برايش ملال انگيز ميكند.
اهميت اين موضوع در داستانهايي از جنس به وقت بهشت كه جذب مخاطب يك اصل مهم براي آنها محسوب ميشود بهمراتب بيش از ديگر آثار احساس ميشود و اين يكنواختي و البته كندي يكي از ضعفهاي اين رمان محسوب ميشود و جورابچيان از عهده كنترل ريتم متناسب با موقعيتهاي داستاني برنيامده و تخت و يكنواخت رمانش را به كندي جلو ميبرد؛ هرچند كه اين مسئله با بخشهايي از رمان تناسب پيدا ميكند.
فيالمثل تأكيد نويسنده روي تصور مسئله خيانت بهعنوان يك دغدغه ذهني كه شخصيت را با خود درگير ساخته و وزني كه به اين مسئله به لحاظ ذهني داده، يك حركت دروني را بهوجود آورده كه پرداختن به آن در بخشهايي از رمان ضرورتا احتياج به ريتمي آرام دارد؛ اما اين نكته قابل تعميم به ديگر بخشهاي رمان نيست، در حالي كه عملا شاهد چنين مسئلهاي در به وقت بهشت هستيم.
اما كندي مورد بحث در رمان تا اندازهاي نيز حاصل عدمبرخورداري نويسنده از زبان و بياني توأم با ايجاز است، بهويژه اينكه سعي در پرداختن به جزئيات باعث شدهاست حشو و زوايدي بدان راهيابد- بدون آنكه لزومي براي آنها احساس شود – كه خود عاملي براي كندي ريتم آن محسوب ميشود.
منتشر شده در روزنامه «همشهری» شنبه 12 تیر 1389 صفحه 8