ترجمه: کانال تلگرامی نشر آموت
خوانندههای عزیز
بر طبل بکوبید که بریتینی سیچری، ملکهی داستانهای نفسگیر و احساسی موافقت کرده با من مصاحبه کند.
وقتش است که بیشتر دربارهی این نویسندهی فوق العاده بااستعداد بدانید. شروع کنیم؟
- حدس میزنم سرتون باید خیلی شلوغ باشه، به خاطر همین واقعا به خاطر وقتی که برای این مصاحبه میذارید ازتون ممنونم. هرچقدر تشکر کنم، کمه. خب، اولین سوال دربارهی کودکیتون. بریتینی کوچولو چطوری بود؟ از همون موقع میدونستید که یه روزی کتاب مینویسید؟
- من آتیش پارهای بودم که از در و دیوار بالا میرفتم و تو ذهنم داستان میساختم. خیلی زود فهمیدم که دلم میخواد بنویسم. اولین کتابم رو چهارده سالگی نوشتم.
- تصور کنید که دارید به یک تعطیلات دو هفتهای میروید، نمیتونید هیچ دستگاهی برای خوندن کتابهای الکترونیکی با خودتون ببرید و برای چمدونهاتون هم محدودیت وزن بار دارید. اسم پنج کتابی رو که با خودتون میبرید تا توی این سفر همراهتون باشه نام ببرید.
۱. صدای آرچر
۲. پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید.
۳. ناامید
۴. دختر داخل قطار
۵. دختر از دست رفته
- موقع نوشتن به موسیقی گوش میکنید؟ یا در کل اهل موسیقی هستید؟
- من عاشق موسیقیام. موسیقی بخش خیلی بزرگی از نوشتن و دنیای منه. وقتی میشینم که بنویسم همیشه یه گلچین آهنگ با خودم دارم.
- میشه حالا چندتا واقعیت ریز و جذاب دربارهی بریتینی بهمون بگی؟ بریتینی کیه؟ لذت گناه.آلودتون چیه؟
- لذت گناهآلودم اینه که با یه گیلاس نوشیدنی بشینم و سریالهای محبوبم از شبکهی نتفلیکس رو ببینم. من به ندرت تماشای سریال جدیدی رو شروع میکنم چون معمولا سرگرم مرور سریال های محبوبم هستم.
- اگر میتونستید با یک (یا دو یا حتی سه تا) نویسنده مصاحبه کنید، چه کسی رو انتخاب میکردید و چه سوالی ازشون میپرسیدید؟
- خیلی دوست دارم با جی کی رولینگ مصاحبه کنم و بتونم ساختار ذهنیش رو بشناسم. به نظرم انسان بسیار باهوشیه و من دوست دارم بیشتر ازش بدونم.
- بریم سراغ کتابهاتون. یادتون هست وقتی اولین کتابتون منتشر شد چه حسی داشتید؟ اولین اثر منتشر شدهتون «فاصلهی این میان» بود؟ چه درسی به شما یاد داد؟ چه اشتباهی کردید که اگر به گذشته برمیگشتید، دیگه تکرارش نمیکردید؟
- ترسیده بودم، اما در عین حال، هیجان زده هم بودم. فکر میکنم بزرگ ترین درسی که گرفتم اینه که برگردم به اون احساسی که بعد از چاپ اولین کتابم داشتم. شوق و ذوق چاپ شدن کتاب بهترین قسمتش بود. اگر به گذشته برمیگشتم به خودم می گفتم زیادی به همه چیز فکر نکن، مدام همه چیز رو تجزیه و تحلیل نکن.
- شما در تمام کتابهاتون موضوعات حساسی رو مطرح کردید، از عشق ممنوعهی بین یک معلم و شاگرد گرفته (دوست داشتن آقای دنیل)، تا عزا و عذاب (هوای او)، اعتیاد و تاثیر مخربش روی آدمها و روابطشون (آتش میان های و لو)، بارداری ناخواسته و عزا (هنر و روح) و مورد آزار واقع شدن و پدر بودن (جاذبه ی مان ما) ... میخوام بدونم از چی الهام میگیرید؟ مسائل واقعی که تجربه کردید؟ ایدهی اولیهی کتابهاتون رو از کجا میارید؟ روند نوشتنتون به چه صورته؟
- من فقط فکر میکنم ماهیت انسان و اونطوری که ماها اغلب اوقات درد و شادی رو به شکل مشابهی تجربه می کنیم، جذابه. بیشتر قصههام برخاسته از تجربههای واقعی نیستن و غالبا تخیلی هستن، اما دوست دارم تصور کنم اگر من جای شخصیتهام بودم چه واکنشی نشون میدادم. این فکر بیشتر وقتها بهم کمک میکنه.
- هربار داستانهای شما من رو تسخیر میکنن. تبدیل به شخصیتها میشم و پابه پاشون درد میکشم و میخندم. رازتون چیه؟ شخصیتها رو چطور پرورش میدید که اینقدر باورپذیرن؟ از دوستانتون یا آدمهای مشهور تاثیر میگیرید؟ شخصیتها بخشی از زندگی شما میشن؟ چطوری ما رو وادار میکنید که دنیا رو از دریچهی چشم اون شخصیتها ببینیم؟
- تنها چیزی که من نیاز دارم اینه که خوانندهها همون احساسات انسانی رو داشته باشن که من توی شخصیتهام مینشونم. فکر میکنم دلیل عمدهش این باشه که شخصیتهای کتابهام از روزنه ای از امید خلق شدن. سعی دارم تمام شخصیتها به سمت چیزی فراتر از خودشون کشیده بشن. عشق، شادمانی و خوشبختی، موفقیت شغلی یا پیروزی... و اینجوری امیدوارم خوانندهها بتونن با کتاب ارتباط برقرار کنن چون اونها هم در پی همون دستاوردهای بزرگترن.
- شما تو قصههاتون دربارهی رفاقتهای محشر و بینظیری نوشتید. من عاشق سایمون و حمایت بینظیرش از آریا هستم دلم میخواد فِی بهترین دوستم باشه چون اون دختر خیلی من رو خندوند. میخوام بدونم تصور شما از دوستی چیه؟ چه خصوصیاتی رو از دوستانتون توقع دارید؟ و برای دوستانتون چه کارهایی رو حاضرید انجام بدید و چه کارهایی رو نه؟ هیچ کدوم از دوستان شما منبع الهام این شخصیتها بودن؟
- تصور من از دوستی اینه که دوست واقعی شما حقیقت رو بهتون میگه، حتی زمانی که شنیدنش سخته. دوستها هوای همدیگه رو دارن، اما در عین حال اونجایی که بیش از اندازه داری توی خیالاتت سیر میکنی، بهت میگن که با واقعیت مواجه شو و از اونجایی که برام خیلی مهمه دوستیها و روابط دوستانهم رو بسته و خصوصی نگه دارم، بیشتر از این جلو نمیرم.
- نمیترسیدید تعدادی از خوانندهها بعضی از شخصیتهای اصلی رو دوست نداشته باشن؟ باید اعتراف کنم که من لوگن رو دوست نداشتم، البته علتش اینه که من با اعتیاد مشکل شخصی دارم، نمیفهمم چرا وقتی خیلی از مردم با بیماریهای جدی دست و پنجه نرم میکنن، یکی باید انتخاب کنه که زندگیش رو نابود کنه. بعضی از موضوعهای دیگه هم همینطور، مثل خیانت یا کمک گرفتن از روابط جنسی برای فراموش کردن عزیزانی که از دست دادیم و موارد مشابه. حالا اگر خوانندهها واکنش منفی تندی نسبت به کتابها داشته باشن، چه برداشتی میکنید؟ نظرات مردم رو میخونید؟
- من لوگن رو دقیقا به خاطر همین نوشتم. لوگن در کودکی تو دنیای مواد مخدر پرتاب میشه و به نظرم برای مردم خیلی سخته که ببینن این تقصیر خودش نیست. دوران کودکی که در محاصرهی مواد و معتادها بگذره شبیه دوران کودکی آرومی نیست که خالی از این شیاطین گذشته، با این حال وقتی لوگن هیجده سالش میشه انگار جامعه جا میخوره که اون هنوز معتاده. این کتاب، کتاب سختیه و مناسب همه نیست، اما امیدوارم با مخاطبینی که من این کتاب رو به خاطرشون نوشتم ارتباط برقرار کرده باشه... من با تمام قلبم مینویسم و اشکالی نداره اگر بعضی از خوانندهها به خاطر علایق شخصیشون با قصه ارتباط برقرار نکنن. اینجور مواقع تصورم اینه که این کتاب برای اونها نبوده... دیگه نقدها رو نمیخونم، چه نقد خوب و چه بد. فهمیدم که باید یه جایی از قصههام جدا بشم. باید هنر رها کردن و رسیدن به کتاب بعدی رو یاد بگیرم. کار من اینه که با استفاده از حداکثر توانم پیکرهی یک قصه رو بتراشم. بعد از انتشارش دیگه نوبت مردمه که قضاوت کنن و اون موقع برای من بهترین کار اینه که ازش عبور کنم و مراقب قلب و روح خودم باشم.
- این یکی سوال سختیه، اما تا اینجا شخصیت محبوبتون کیه؟ و کدوم قهرمان دختری بیشترین شباهت رو به خودتون داره؟
- شخصیت محبوبم «لوی»یه و فکر میکنم دلیلش به خاطر حس حمایتگرانهایه که بهش دارم. احساس میکنم بقیهی قهرمانها بزرگترن و میتونن مراقب خودشون باشن، اما لوی یه معصومیت ظریفی داره که من عاشقشم. اون توی قلبم جای خاصی داره.
- میتونید از کتاب بعدیتون چیزی بهمون بگید؟
- کتاب جدیدم این پاییز منتشر میشه که اسمش «پشت میلهها»ست. فعلا فقط در همین حد میتونم بگم، اما این رو میگم که قصههای خیلی بیشتری در درونم دارم.
- حالا چندتا سوال مفرح به عنوان پایان بخش این مصاحبه... چه کشوری رو دوست دارید ببینید و بهترین سفرتون تا حالا به کجا بوده؟
- خیلی دلم میخواد برم اسکاتلند و ایرلند. داخل امریکا عاشق کلرادو و توی کوهستان بودنم. اما خارج از امریکا لندن و فرانسه و برزیل رو خیلی دوست داشتم. انتخاب بهترین واقعا سخته.
- پنج مورد از لیست آرزوهاتون رو میگید؟
- برم چتربازی. با دلفین ها شنا کنم. تمام پارک های ملی رو ببینم. ساحل شرقی رو رانندگی کنم. کتابم تبدیل به فیلم بشه.
- نقل قول مورد علاقه؟
- همهی ما فقط داریم همدیگه رو به مقصد (خونه) میرسونیم. از رم داس.
- اگر شما به جای هری پاتر بودید (یا هرمیون) چه طلسمی اختراع میکردید؟
- طلسم حقیقتی که مردم رو مجبور کنه خود واقعیشون رو به زبون بیارن.
امیدوارم از این مصاحبه لذت برده باشید. فقط این را بدانید که اگر هنوز کتابهای بریتینی را نخواندهاید، باید بخوانید! کتابهای بریتینی سیچری همیشه اشکتان را درمیآورد و حال و هوا را دگرگون میکند، اما روح را هم پالایش میکند.
#جاذبه_ی_میان_ما
( رمان)
بریتنی سیچری
مترجم منا اختیاری
نشر آموت / چاپ دوم / ۳۷۶ صفحه / ۴۲۰۰۰ تومان