سایر محمدی (روزنامه ايران): «روزگار تفنگ» نخستین رمان حبیب خدادادزاده تابستان امسال توسط نشر آموت منتشر شد. این رمان متضمن مایه های عاشقانه داستان جوانی شورشی است که سمبل مبارزه مردم جنوب علیه بیگانگان است. نعمت علایی یک قرن پیش با انگلیسیها و امریکاییها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسبان او و یارانش بود و غرش تفنگهایشان در سرتاسر منطقه طنینانداز می شد. حبیب خدادادزاده، نعمت را از پس غبار نسیان سالیان بیرون کشیده و با جادوی کلمات او را زنده کرده است.حبیب خدادادزاده متولد1347 دزفول است و شغل آزاد دارد و تاکنون جایزه رمان اول ماندگار را از آن خود کرده است.
چه شد که به فکر نوشتن «روزگار تفنگ» افتادید که مبارزات مردم جنوب ایران را منعکس میکند?
نویسنده از وقتی که موضوع نوشتن در مغزش جرقه میزند، شخصیتها و فضاهایی را در ذهن خود ترسیم میکند و کم کم شخصیتهای داستان را تحت سیطره خود قرار میدهد. من در زمینه داستان کودک و نوجوان کار کرده بودم و تجربه نوشتن داشتم و در روزنامههای کثیرالانتشار این داستانها را چاپ کردم. بعدها وقتی کار میکردم، شخصیت نعمت را از دوران نوجوانی در ذهن و خیالم میپروراندم، یعنی این داستان سینه به سینه به نسل ما منتقل شده بود و هنوز روایت شفاهی از این داستان را پیران قوم در حافظه دارند؛ زمانی که به طور جدی دست به قلم شدم، تصمیم گرفتم آن را بنویسم. از آنجایی که در بازار هستم و با اقشار مختلف مردم داد و ستد دارم با برخی از شخصیتهای رمان در اجتماع برخورد داشتم، یعنی ترسیم بخشی از رویدادها و شخصیتهای رمان حاصل ارتباط بلافصل من با همین افراد در سطح اجتماع است. ناشی از تجربه زیسته من است، یعنی ارتباط با مردم پیرنگ این داستان را پررنگتر میکرد. دیگر زمانی فرا رسید که احساس کردم درنگ جایز نیست، شاید حتی نوشتن این سوژه دیر هم شده است یعنی کسانی که تفنگچی شخصیت اصلی رمان – نعمت – بودند، امروز دیگر در قید حیات نیستند، یکی – دو نفر تا این اواخر زنده بودند، اما درک درستی از واقعه نداشتند. زمان رویداد بیش از 70 سال پیش بوده و در آن مقطع این تفنگچیها حداقل 20 سال داشتند. بنابراین وقتی نوشتن این رمان را شروع میکردم، این افراد بالای 90 سال داشتند و به خاطر کهولت سن و از دست دادن حافظه کمکی به من در نقل جزئیات ماجرا نمیتوانستند کنند، ولی از بچههایشان که اطلاعاتی از پدرانشان به آنها منتقل شده بود، کمک گرفتم و چیزهایی دستگیرم شد. با اندوختههایی که از این ماجرا از قبل داشتم، همه روایات سینه به سینه را توانستم به کمک تخیل نظم بدهم و به این صورت که میبینید تألیف و تدوین کنم.
چه مدت طول کشید تا این رمان را بنویسید و چند بار آن را بازنویسی کردید تا تحریر نهایی شود؟
این رمان را چهار بار بازنویسی کردم، یعنی هر داستان را سه – چهار بار مینویسم و خط میزنم و ویرایش میکنم تا متن نهایی آماده شود.ابتدا هر چه به ذهنم میرسد خیلی سریع به روی کاغذ میریزم، هر چه در ذهن دارم تخلیه کرده، بعد خلأهایش را پر میکنم، بعد مانند مجسمهساز چکش و تیشه برمیدارم و اضافهها را میتراشم و آن را به صورت شکیل درمیآورم. من هر چه مینویسم، مردم را مدنظر دارم. به دلیل ارتباط نزدیکی که با مردم دارم به جرأت میتوانم بگویم که در قلبشان چه میگذرد؟نقدهایی هم که درباره این رمان نوشته شده نخواندم، نه وقت آن را دارم و نه علاقهای. چون اگر وارد مسائل حاشیهای بشوم از نوشتن بازمیمانم، پنج صبح بیدار میشوم تا هفت صبح مینویسم، بعد به سر کار میروم. شب که برگشتم پس از شام و استراحت از 12 – 11 شب شروع به نوشتن میکنم تا هر ساعتی که انرژی و توان داشته باشم. دیگر فرصتی باقی نمیماند که به نقد و مباحث حاشیهای مشغول شوم.
فکر میکردی این رمان، این قدر مورد توجه قرار بگیرد و جایزه «رمان اول ماندگار» را بگیرد؟
من با این هدف رمان ننوشتم و فکر نمیکردم جایزه رمان ماندگار را بگیرد. راه خودم را رفتم و به آنچه تصور میکردم درست است عمل کردم. گاهی وقتها مسیر سربالاست. گاهی سرازیری یا سنگلاخ است و باید با احتیاط حرکت کرد. تنها چیزی که مدنظرم بود، احساس کردم مردم این دور و زمانه حوصله کتاب خواندن ندارند و به شکلی جامعه ادبیات گریز شده است. وقتی هم کتابی انتخاب میکنند که بخوانند، میبینند پاسخگوی نیازشان نیست. با این نگرش سعی کردم کتابی بنویسم که همه بخوانند و ازآن لذت ببرند، یعنی آنچه مخاطب میخواهد. این را هم در نظر داشتم که آحاد مردم از پرچانگی و حرفهای کشدار گریزان هستند، پس سعی کردم درازگویی نکنم و چکیده کلام را در کمترین جملات بگویم و بنویسم. مردم دوستدارند سریع متوجه شوند ماجرا چه شد؟ و نتیجه بگیرند، ضمن اینکه در نوشتن این رمان از ضرباهنگی سریع پیروی کردم.
حوادث و رویدادها در این رمان در اوایل دهه بیست میگذرد. سن شما هم که به آن زمان قد نمیدهد. برای شناخت و ترسیم آن مقطع از تاریخ از چه منابعی استفاده کردید؟
واقعیت این است که من هرچه میبینم، مینویسم یعنی وقتی تصمیم دارم پای نوشتن داستان بنشینم، نخست وضو میگیرم و دو رکعت نماز میخوانم و فکرم کاملاً از مسائل روزمره فارغ میشود. سیم تلفن را میکشم، خلوتی برای خود فراهم کرده، آن وقت شروع به نوشتن میکنم. وقتی در آن فضا قرار میگیرم هرچه میبینم و هرچه در ذهن به من القا میشود روی کاغذ میآورم. هنگام نوشتن رمان روزگار تفنگ، فضای دهه بیست، شخصیت نعمت و یارانش، فضای شهر، صحنههای مبارزه همه در مقابل چشمانم ترسیم میشدند. من با نعمت و شخصیتهای رمان زندگی کردم. در آن کوچهها نفس کشیدم. راه رفتم، سختترین مرحله داستان برای من صحنهای بود که باید نعمت را بکشم، خیلی برایم سخت بود.
شما که شخصیت نعمت را در قالب یک سوپرمن تصویر کردید، مرگ او را چقدر ذلیل نشان دادید؟ مانند یک قهرمان کشته نشد. چرا؟
این داستان، یک داستان رئال است. اثری واقعگراست، داستان واقعگرا هم اجازه نمیدهد که نویسنده خیلی قهرمانپروری کند.
دولت آبادی در رمان واقعگرای «کلیدر» چقدر باشکوه مرگ گلمحمد را به تصویر میکشد، مانند یک قهرمان ملی.
در این رمان شکل و شیوه مرگ نعمت به همین صورت بود، یعنی نعمت یوسفعلی در واقعیت امر هم به همین صورت کشته شده بود. من هم ناگزیر بودم به واقعیتهای تاریخی وفادار باشم در نقل این ماجرا دزفول شهر کوچکی است. مردم هم همه میدانند که این شخصیت چگونه کشته شده بود. ماجرای قتل نعمت و مبارزاتش، از دوران کودکی ملکه ذهن مردم میشود. اگر من کشته شدنش را به شکل دیگری تصویر میکردم کل داستان زیرسؤال میرفت. اعتماد مردم از من و این رمان سلب میشد.
نعمت شخصیت اول رمان، یعنی قهرمان مبارزات ضداستعماری چگونه از پس یعقوب برنمیآید؟
هر شخصیتی ویژگیها و تواناییهایی دارد. در داستان من هم شخصیتی نیست که فقط کمبودها و ضعفهایش را برجسته کرده باشم. یعقوب هم کم آدمی نیست که این طور توانست تا آخر داستان بیاید، تا جایی که نعمت شکست میخورد. یعنی من آن قدرها هم نعمت را روئینتن و شکست ناپذیر تصویر نکردم. نعمت تحت تأثیر اخلاق شرقی خودش و رعایت اصل احترام شکست میخورد. من شخصیت ژنرال هنری را هم با یک عشق شرقی پرداخت کردم تا خواننده او را بپذیرد. در شخصیت نعمت هم ضعفهایی را نشان دادم که یعنی، این قهرمان ضداستعماری، سوپرمن نیست. نعمت شخصیتی است که در مقایسه با همرزمان خود و مردم همدورهاش از هوش و ذکاوت بیشتری برخوردار است اما ضعفهایی هم دارد. البته این ضعفها عموماً در مردان شرقی وجود دارد. اگر هم در جایی ضربه خوردند ناشی از همین ضعفها بوده است.
خیلی خوب از عهده پرداخت شخصیت افراد بومی برآمدید، به همان نسبت در پرداخت مناسبات ژنرالها ناموفق عمل کردید، چون خارجیها را بدرستی نمیشناختید، و شناخت شما ممکن است از طریق فیلمها بوده باشد. آیا همین طور است؟
واقعیت امر این است که چنین ژنرال هایی در آن زمان در جنوب ایران بودهاند. من اطلاعاتم را از پیرمردها و افراد مسن گرفتم منتها با استفاده از شگردهای داستانی ماجرا را کمی آب و تاب دادم. ذهنیتی هم که خودم از این ژنرالها داشتم، همه اینها را جمع کردم و ژنرالها را با آن مشخصات و ویژگیها ساختم. در ضمن هیچ کس نمیتواند ادعا کند که کار من بینقص است. هر کتابی که نوشته میشود ضعفهایی هم در خود دارد، کسی که میگوید من نقص ندارم همین نقص اوست.
برخی انتقاد میکنند که شما دراین رمان به زنها بهای لازم را ندادید، ایراد میگیرند که برای زنها ارزشی قایل نشدید.
آدم که نباید به خودش دروغ بگوید، یعنی خودش را با باورهای کاذب فریب بدهد. اگر چنین شخصیتی برای خودش درست کند، مثل ساختمانی است که روی آب ساخته باشید، با کوچکترین نسیمی فرو میپاشد.در آن دوره بخصوص در مناطق دورافتاده برای زن ارزش چندانی قایل نبودند. زن وقتی ارزش پیدا میکند که جامعه به سمت مدرنیته میرود یا پس از انقلاب اسلامی است که زنان در مناطق اطراف پی به حقوق خود میبرند و ارزش و اعتباری پیدا میکنند.
همین الآن درخیلی از مناطق کشور نگاه تحقیرآمیزی به زن دارند وحق و حقوقی جز آشپزی، زاد و ولد و خانهداری برایش قایل نیستند.من هنوز در جریان سفر به برخی نقاط کشور این را به عینه میبینم. بسیاری با این باور زندگی میکنند، من که نباید به خودم و خوانندگانم دروغ بگویم و تصویری آرمانی از روابط و نقش زنان در هفتاد – هشتاد سال پیش نشان دهم.
آقای خداد زاده رمان بعدی شما در چه مرحلهای است و با چه رویکردی نوشته میشود؟
رمان دوم را چند وقتی است که تمام کرده ام و در مرحله حروفچینی است، اسم این رمان «نیم وجب زندگی» است. سوژه این رمان هم راجع به فرانسویهاست که میآیند عتیقهجات خوزستان را به غارت میبرند، یعنی هویت فرهنگی ایرانی بازمانده از دوران هخامنشیان و عیلامیان را دربست در اختیار میگیرند و میبرند. رویکرد این رمان هم ضداستعماری و ضداستبدادی است و امیدوارم نشر آموت آن را در آینده نزدیک منتشر کند.